Wednesday, February 10, 2010


مادرانی که درغیاب فرزندان سیاسی شدند

تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۸۸, ساعت ۳:۱۸ بعد از ظهر
یاسمن تهرانی

شبکه جنبش راه سبز(جرس):انتظار طولانی مادران برای فرزندانی که در بند دارند و حضور پیوسته در دادگاه انقلاب، دادسرا و زندان اوین و آشنایی با خانواده های سایر زندانیان در این راهروها، بتدریج شیوه زندگی مادران را تغییر داده است و غیر سیاسی ترین زنان را از حریم امن خانه به حضور در عرصه سیاست کشانده است.

این روزها مادران را همه جا می توانید بینید، جلوی زندان اوین یا در انتظار آزادی و یا ملاقات فرزند؛ دادسرای اوین؛ دادگاه انقلاب که به دنبال فرزند می گردند و یا منتظر دادگاهش هستند. پدران هم هستند. اما برای مادران این ماجراها اتفاق و تجربه ای متفاوت است. این مادران از طبقات متفاوتی هستند، جنوب شهر، بالای شهر، بیسواد، کم سواد، تحصیلکرده، مرفه و بی بضاعت. با وجود این تنوع، از هر طبقه و گروهی که باشند همان مادرانی هستند که دیده ایم، مهربان، صبور و فداکار.

مادری 50 ساله که 7 ماه است پسرش را دستگیر کرده اند، می گوید تا به حال فقط یک بار توانسته پسرش را ببیند و دفعه دوم که برای دادگاهش رفته است، بدون اطلاع قبلی دادگاهش را عقب انداخته اند و او نمی دانسته با لباس و خوراکی هایی که برای پسرش برده بود تا به او بدهد، چه کند؟ اما بعد در دادگاه پسر دیگری را دستبند به دست دیده است و همه خوراکی ها و لباسها را به او داده است. می گوید، "با پسر خودم چه فرقی می کند"؟

از سیاست چیزی نمی داند و جز اسم مقامات بالا و البته موسوی و کروبی کسی دیگر را نمی شناسد، تا به حال در هیچ تظاهراتی شرکت نکرده است، اما قصد دارد در 22 بهمن برود تظاهرات و وقتی از او می پرسم، چرا؟ می گوید به خاطر پسرم که 7 ماه است بی گناه زندانی شده است و تاکید می کند" او هم که بشنود، خوشحال می شود". او می گوید "با اینکه روزهای بی خبری روزهای سختی بود، اما تحمل کردم و یک بار که به دادگاه انقلاب رفتم و نتوانستم خبری از پسرم پیدا کنم، زدم زیر گریه اما مادر دیگری که معلوم بود از خانواده سیاسی سرشناسی هستند، من را دلداری داد و گفت که به خاطر پسرم و آرمان هایش بهتر است، قوی باشم. این جمله مرا تکان داد." می گوید" پسرم سیاسی نبود و اعتراضش فقط برای رای بود، حالا علاوه بر اینکه چرا پسرم را دستگیر کرده اند، اعتراضی که پسرم برای آن به خیابان رفت هم اعتراض من است، در حالیکه پیش از این من فقط از اینکه نتیجه انتخابات اینجوری اعلام شد، در خانه عصبانی و ناراحت بودم".

مادر یکی از زندانیان دانشجو که در جنوب شهر تهران زندگی می کند و تک فرزند مادری تنهاست که چند کلاس سواد دارد،هم پای پسر مبارزه می کند. جلوی زندان، از ماموران و رفتارشان انتقاد می کند، برای زندانیان دیگر خبر می آورد و می گوید، اگر لازم باشد، شب ها جلوی در زندان هم می خوابم. او یک ماه هر روز به دادگاه انقلاب رفته است تا بالاخره دل سربازی را رحم آورده که پنهانی خبری از بچه اش به او داده است. می گوید: "پسرم کمک خرج من بود . به من گفته بود که چرا به تظاهرات می رود و چرا باید اعتراض کند". رای او هم به کروبی به دلیل حرف های پسرش بود. از او می پرسم که در نبود پسر خرجش را چگونه در می آورد، می گوید" خودم هم کار می کنم و به پسرم هم گفته ام تا خیالش از این بابت آسوده شود".

مادر دو جوان که در روز عاشورا دستگیر شده اند، می گوید دشوار است که هر دو فرزندتان را در زندان داشته باشید. او می گوید آنها خانوادگی به تظاهرات رفته بودند اما در فرار از گاز و باتوم پسر را گم می کند، وقتی پلیس به دنبال دختر دم در خانه می آیند، می فهمد که پسرش هم دستگیر شده است. او می گوید، جلوی زندان آمدن، این حسن را دارد که شما خانواده های زیادی را می بینید که در جستجوی فرزندان شان هستند و اینکه تنها نیستید، به شما قوت قلب می دهد.

او که مهندس شیمی است و در زمان انقلاب دانشجو بوده است، می گوید،" حالا ما با این خانواده ها، خانواده ای بزرگ را تشکیل می دهیم، ساعاتی را که اینجا و در کنار هم سپری کردیم، دوستی عمیقی بین ما بوجود آورده است که بسیار متفاوت از سایر دوستی هایمان است، ما اینجا و بچه هامان در سلول های زندان با هم.

با مادران که صحبت می کنید، از تجربه ای متفاوت سخن می گویند که برای خودشان نیز تازه است. همه آنها متفق القول هستند که فرزند در بند شان بیشتر از زمانی که آزاد بوده است، روی آنها تاثیر گذاشته است. رفتار مسئولان قضایی در دادگاه و زندان باعث شده است که آنها راز اعتراض بچه هایشان را کشف کنند، به آنها حق بدهند و به همین دلیل صرفا به حمایتی مادرانه اکتفا نکنند، بلکه اعتراض آنها را پیگیری کنند و به آن اعتراض اعتقاد پیدا کنند.

آنها می گویند، این کشف باعث شده است، با زندانی بودن فرزندان و خطر بزرگی که آنها را تهدید می کند، راحت کنار بیایند، چنانکه یکی از این مادران می گوید" اگر اتفاقی برای فرزندم بیفتد، مطمئن هستم که دیگر از هیچ چیزی نمی ترسم و می دانم که آنقدر شجاعت پیدا کرده ام که بتوانم با هر ظلمی هر قدر ترسناک مبارزه کنم، برای اینکه سایر فرزندان مان را نجات دهیم
"

No comments:

Post a Comment