Monday, July 19, 2010




تا دادخواهی
در پنجاه و سومین هفته همبستگی با مادران عزادار

ایستاده ایم تا روز دادخواهی ، تا شناخت عوامل قتل و زندانی کردن فرزندان این سرزمین، تا لغو اعدام تا آزادی همه زندانیان سیاسی

کلن همبستگی با مادران عزادار ایران روز یکشنبه 18 جولای





گردهمایی حامیان مادران عزادار در پاریس

حضور پررنگ حامیان مادارن عزادار در بیست و یکمین کنفرانس سالانه بنیاد پژوهش های زنان ایران در پاریس در روز شنبه هفده ژوئیه باعث شد که گردهمایی این هفته حامیان مادان عزادار ایران به طور دسته جمعی و با حضور فعال زنان و مردان شرکت کننده در کنفرانس برگزار گردد. این برنامه با خواندن سرود ، نشان دادن عکسهای جانباختگان و زندانیان سیاسی ، مطرح کردن خواسته های مادارن و سخنرانی و جمع کردن امضا علیه اعدام و شکنجه و آزادی زندانیان سیاسی برگزار گردید.


پیام مادران عزادار در مراسم بزرگداشت امیر جوادی فر


پيام مادران عزادار :
من به نبرد مي روم ولي شمشير نمي كشم بلكه روشنايي مي بخشم تا لشكر تاريكي بگريزد (پيامبر ايراني-زرتشت)
با عرض تسليت و تبريك به خانواده محترم شهيد امير جوادي فر . خانواده همه شهداي حماسه جنبش سبز.
ما مادران عزادار (پارك لاله) همچنان پيگير و مقاوم در كنار ساير هموطنان ايستاده ايم و خواسته هاي خود را دنبال مي كنيم:
  1. اعدام را بس كنيد
  2. آمران و عاملان جنايات، عادلانه و علني محاكمه شوند
  3. تمامي زندانيان عقيدتي و سياسي هرچه سريعتر و بدون قيد و شرط آزاد شوند.
مادران عزادار (پارك لاله)

Thursday, July 15, 2010

گزارش مادران عزادار در تهران از دیدار با مادر سعید زینالی



جمعی از مادران عزادار در آستانه ۲٣ تیر همزمان با سالروز دستگیری سعید زینالی در سال ۷٨ به دیدار مادر سعید رفتند تا با این مادر همچنان چشم به در دوخته همدردی نمایند، مادری که ۱۱ سال پیش فرزندش را جلوی چشمانش از منزل ربودند و از آن زمان تاکنون برای پیدا کردن ردی از او به هر دری زده ولی هیچ پاسخی به او داده نشد و این طبیعی ترین پرسش یک مادر و پدر که" با فرزندمان چه کردید؟!
"پس از ۱۱ سال همچنان بدون پاسخ باقی است. خانم زینالی در جمع مادران از رنج و عذابی که در طول این مدت کشید می گوید، می گوید سعیدش فارغ التحصیل رشته کامپیوتر از دانشگاه تهران است و او تنها بازداشتی آن روز نیست که هیچ خبری از او ندارند همراه با سعید حداقل ۶ دانشجوی دیگر دانشگاه تهران نیز بودند که وضعیتی کاملا مشابه با سعید دارند و خانواده آنها نیز در یافتن ردی از فرزندان خود به هر دری زدند و پاسخی نیافتند، دو تن از این دانشجویان دختر هستند.
مادران عزادار همراه با مادر سعید زینالی خواهان آنند تا مسئولین قضایی و امنیتی ایران پس از ۱۱ سال بی تفاوتی و بی توجهی پاسخ دهند چه بر سر سعید زینالی و سایر دانشجویان بازداشتی در تیرماه ۷٨ آوردند و همچنین خواستار آزادی هرچه سریعتر بهروز جاوید طهرانی شدند، دانشجویی که در پی اعتراضات دانشجویان در ۲٣ تیرماه ۷٨ تاکنون در اوین بسر می برد.
درخاتمه مادران عزادار به اتفاق در مراسم گرامیداشت اولین سالگرد خاکسپاری سهراب اعرابی که در منزل وی برگزار شده بود شرکت کردند.
مراسم با حضور خانواده های مسعود هاشم زاده، اشکان سهرابی، حسن پور و ... و همینطور جمعی از مردم با شکوه برگزار شد.
دراین مراسم مادر سهراب چندین دلنوشته خواند که در آنها سوگند خورده شد که از حق سهراب ها نگذرند و تا تحقق خواسته های فرزندان پاک این سرزمین که برای بدست آوردن ابتدایی ترین حقوق خود یعنی حق تعیین سرنوشت، جان خود را از دست دادند از پای ننشینند و اجازه ندهند تا مادران دیگری در ایران غم و دردی که آنان مجبور به تحمل آن هستند را تجربه کنند و تا محو خشونت دست از تلاش برندارند.
در خلال این مراسم اشعاری از شرکت کنندگان خوانده شد و سرودهای زیبایی چون کاروان شهید، مرغ سحر، سراومد زمستون همخوانی شد.
راهشان پر رهرو، یادشان گرامی باد

مادران عزادار - تیر ۱٣٨۹
در کهریزک بر امیرجوادی فر چه گذشت

برای اعتراض مدنی رفت، جنازه اش را پس دادند


"من برای یک اعتراض مدنی بیرون رفتم نه سلاح داشتم نه دشنام دادم فقط در سکوت ایستاده بودم. کاری نکردم که از چیزی بترسم، می روم و برمیگردم".

این آخرین جملات امیر جوادی فر، یکی از قربانیان بازداشتگاه کهریزک است که روز 18 تیر، ضرب و شتم شدید نیروهای بسیجی، پس از بازداشت، او راروانه بیمارستان کرد؛ اما او و خانواده اش به احترام قانون و با گمان صدور قرار وثیقه و کفالت از سوی قاضی به دلیل وضعیت نامساعد جسمانی او، به پلیس پیشگیری تهران مراجعه کردند و برخلاف تصورشان حتی فرصت خداحافظی از هم را نیز نیافتند.

امیر جوادی فر پیش از مراجعه به پلیس و در پاسخ به برادرش که پرسیده بود می تواند راه برود یا ویلچر تهیه کنند گفته بود: "عاشقان ایستاده می میرند". او ایستاده و با پای خود رفت تا به قانون کشورش احترام بگذارد و پدر و برادرش بعد از روزها سرگردانی، پیکر رنجور و بی جان او را تحویل گرفتند.

مراسم اولین سالگرد شهادت امیر جوادی فر امروز در حالی برگزار می شود که خانواده جوادی فر با گذشت یک سال همچنان منتظر محاکمه آمران فاجعه کهریزک و محاکمه قاضی ای هستند که امیر را با وجود وضعیت نامساعد جسمانی به بازداشتگاه کهریزک فرستاد.

آنها از قاضی مستقر در پلیس پیشگیری تهران که امیر را همراه با دیگر بازداشت شدگان روز 18 تیر در دو اتوبوس به بازداشتگاه کهریزک فرستاده بود شکایت کرده اند و در حالیکه حکم عاملان جنایات کهریزک که صالح نیکبخت، وکیل خانواده جوادی فر آن را پر از تناقض و تعارض میداند صادر شده، هیچ خبری از محاکمه آمران این جنایت نیست.

امیر به احترام قانون رفت

روز 19 تیر که با علی جوادی فر، پدر امیر جوادی فر تماس گرفتیم همزمان با ساعاتی بود که امیر را تحویل پلیس داده بودند. آقای جوادی فر که به شدت متاثر بود به "روز" گفت:" درست زمانی زنگ زدید که من به احترام قانون و با هزار امید و آرزو، فرزندم را تحویل پلیس دادم، دقیقا همین ساعت و دقیقا همین روز و الان تمام آن لحظه ها و اتفاقات آن روز در ذهنم مرور می شود و چهره امیر و..."

پدر امیر جوادی فر افزود:" من با این اطمینان که پسرم کاری نکرده و او را با وضعیتی که دارد بازداشت نمی کنند رفتم تا تکلیف امیرم را مشخص کنند. او را به جایی بردم که باید حافظ امنیت او و همه باشد و با تصور رعایت عدل و عدالت تحویل دادم و گفتم که تکلیف پسر مرا مشخص کنید. هرگز به ذهنم خطور نمیکرد و تصور نمیکردم چنین اتفاقاتی بیفتد و چنین شرایطی پیش بیاید و..."

آقای جوادی فر متاثرتر از آن بود که بتواند صحبت کند و بابک جوادی فر، برادر امیر به سئوالات "روز" پاسخ میگوید. او می گوید که امیر با تاکید بر بی گناهی اش و به احترام قانون و با تصور صدور قرار وثیقه یا کفالت به دلیل وضعیت جسمانی اش رفت تا تکلیفش روشن شود اما ما فرصت خداحافظی هم نیافتیم. اصلا تصور هم نمی کردیم چنین اتفاقی بیفتد.

بابک جوادی فر تاکید میکند که با توجه به وضعیت امیر، هرگز نه خود امیر و نه خانواده اش تصور نمیکردند او را روانه زندان کنند: "ما اصلا فکر نمیکردیم او را نگه دارند. تصورمان این بود که با توجه به وضعیت جسمانی امیر، او را روانه زندان نمی کنند. حالا آن قاضی که در پلیس پیشگیری، دستور داد امیر را با آن وضعیت، حتی نه به اوین بلکه به کهریزک منتقل کنند باید بیاید در دادگاه و محاکمه شود. باید جواب دهد که با هماهنگی چه کسی، امیر را به کهریزک فرستاد. باید جواب دهد که چگونه توانست امیر را با آن وضع جسمی به چنین جایی بفرستد. ما منتظریم تا دادگاه انتظامی قضات برگزار شود و او بیاید و جواب بدهد. شکایتی هم که کرده ایم در این راستا بوده که همه کسانی که نقش داشتند و امریت داشتند مجازات شوند تا دیگر این اتفاقات برای بچه های مردم نیفتد. تا همان روزی که کسی را می گیرند به خانواده اش بگویند کجاست و در چه وضعی است نه اینکه روزها با عکس مقابل اوین باشند و بعد جسد تحویل بگیرند. امیر که برنمی گردد حداقل اتفاقات مشابه برای بچه های مردم نیفتد..."

18 تیر چه اتفاقی افتاد؟

امیر جوادی فر که روز 18 تیر به همراه همسر دوستش در تجمعات حضور یافته بود، از سوی نیروهای بسیج مورد ضرب و شتم قرار گرفت و سپس بازداشت شد. بابک جوادی فر می گوید:" در یک کوچه بن بست در تقاطع خیابان دانشگاه و شهدای ژاندامری، لباس شخصی ها به امیر حمله می کنند و 8 الی 12 نفر می ریزند سر امیر و به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار میدهدن و می برند. همسر دوست امیر به او چسبیده بود و فریاد میزد که نبرید اما چند ضربه هم به او می زنند و و جدا می کنند و امیر را می برند.

از بابک که خود در همان حوالی بوده می پرسم امیر چه کاری انجام میداد که به او حمله کردند، می گوید: هیچ کار خاصی نمیکرد مثل بقیه مردم، در سکوت و مسالمت آمیز. او را بردند و من خودم همان دورو بر بودم؛ هر چه دنبالشان گشتم پیدا نکردم تا اینکه خانم دوست امیر، زنگ میزند و به همسرش می گوید امیر را گرفته اند. ما رفتیم همه کلانتری های اطراف را گشتیم خبری نبود گفتند نیست تا نزدیک ساعت 9 شب که از بیمارستان فیروزگر، مامور همراه امیر با موبایل امیر به ما زنگ زد و گفت بیاید بیمارستان. رفتیم و دیدیم که درب و داغون است..."

اولین عکس هایی که از امیر جوادی فر منتشر شده عکس هایی است که او را در بیمارستان با آتلی بر گردن و صورتی ورم کرده و بدنی زخمی نشان میدهد.

بابک جوادی فر می گوید: "امیر روی زمین افتاده بود؛ با لگد به نقاط مختلف بدنش ضربه زده بودند. تمام بدنش کوفتگی داشت. فکش در رفته و برای همین آتل بسته بودند. بینی اش آسیب دیده بود؛ با توجه به اینکه قبلا امیر بینی اش را جراحی کرده بود احتمال میدادیم شکسته باشد. در بیمارستان خواستیم از همه بدن او عکسبرداری کنند و اسکن مغزی کنند، از نظر داخلی هم چک کردند. همه انجام شد و مشکل حادی نداشت. اما خیلی ضربه خورده بود. به بیمارستان ها گفته بودند نباید کسانی را که این جور اتفاقات برایشان می افتد نگه دارند برای همین بیمارستان، امیر را نگه نداشت و بیمارستان های خصوصی هم اجازه پذیرش اینها را نداشتند. من رفتم کلانتری 148 سر خیابان وصال گفتم امیر را باید به بیمارستان خصوصی منتقل کنیم. افسر نگهبان همکاری کرد. امیر را به بیمارستان لاله منتقل کردیم. بردیم حمام و بستری شد و سرم زدند. پزشک داخلی و متخصص مغز و اعصاب آمد. بعد امیر گفت که یک چشم اش تار می بیند. زنگ زدند متخصص چشم آمد/ گفت قرنیه اش خراشیدگی دارد و باید قطره بریزد و استراحت کند. گفتند سه روزه خوب می شود. خواستیم یک روز دیگر در بیمارستان بماند. مامور گفت بیش از این اختیار ندارم. من برگشتم کلانتری و با افسر نگهبان صحبت کردم مامور دیگری داد و همکاری کرد اما وقتی با مامور به بیمارستان رفتم دیدم امیر و بابا در حال ترخیص هستند."

عاشقان ایستاده می میرند

بابک جوادی فر سپس از شکایت ضاربان امیر از او خبر میدهد: "کسانی که امیر را مورد ضرب و شتم قرار داده و سپس بازداشت کرده بودند از امیر شکایت کرده بودند. بابا و امیر می گفتند برویم وضعیت جسمانی او را که ببینند قرار وثیقه و کفالت صادر میکنند چون هیچ جرمی هم مرتکب نشده است. حرف زدیم و تصمیم گیری جمعی کردیم که برویم. امیر هم گفت: من برای یک اعتراض مدنی بیرون رفتم نه سلاح داشتم نه دشنام دادم فقط در سکوت ایستاده بودم. کاری نکردم که از چیزی بترسم، می روم و برمیگردم. به او گفتم: ویلچر بیاورم؟ گفت: نه می توانم روی پاهایم بایستم. عاشقان ایستاده می میرند و... متاسفانه امیر را ترخیص کردیم و رفتیم کلانتری، نامه ای تنظیم کردند و گفتند باید بفرستیم پلیس امنیت، مامور دادند. با مامور رفتیم و امیر با مامور داخل رفت. ماهم منتظر بودیم. بعد گفتند باید بروید پلیس پیشگیری در ضلع جنوبی میدان انقلاب. رفتیم اما تا رسیدیم امیر را از ما تحویل گرفتند و حتی فرصت نشد خداحافظی کنیم. سریع من و بابا را پس زدند. گفتند اینجا نباید بایستید و ما را از منطقه دور کردند حتی نگذاشتند خداحافظی کنیم و حرف های آخرمان را بزنیم."

برادر امیر اما چند ساعتی بعد، دوباره به پلیس پیشگیری برمیگردد: "چند ساعت بعد برگشتم. خلوت بود. پرس و جو کردم. ماموری گفت سه اتوبوس رفتند. دو اتوبوس عازم کهریزک و یک اتوبوس هم عازم اوین. ساعت 8 شب جمعه 19 تیر بود و عملا هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم. گفتند صبح بروید دادگاه انقلاب و رفتیم. نامه ای روی دیوار زده و نوشته بودند کسانی که 18 تیر بازداشت شده اند ده روز بعد برای پی گیری بیایند. اما ما هر روز می رفتیم هم دادگاه انقلاب و هم جلوی زندان اوین. لیستی زده بودند از کسانی که به اوین منتقل شده بودند. اسم امیر نبود. شک کردیم گفتیم او را برده اند کهریزک. تا 23 تیر که اتوبوسی از کهریزک به اوین فرستادند. من جلوی اوین بودم ماموری لیست اسامی را خواند حدود 130 نفر بودند. اسم امیر نبود فکر کردیم امیر کهریزک نبوده. در اوین است. هر روز عکس امیر در دست جلوی اوین بودیم. سر بچه هایی که از کهریزک آمده بودند را تراشیده بودند، چند نفرشان که آزاد شدند عکس امیر را نشان دادیم نمی شناختند. در لیست زندانیان کهریزک هم نبود فکر کردیم اوین است. از زندانیانی که سرشان تراشیده نشده و مشخص بود ادر اوین بوده اند آزاد که می شدند، می پرسیدیم. کسی نمی شناخت."

خانواده امیر جوادی فر روز سوم مرداد متوجه می شوند که امیر در زندان جان باخته است. این در حالی است که امیر روز 23 تیر جان باخته بود و در گزارش کمیته ویژه مجلس درباره او آمده است: "ایشان در زمان دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و قبل از انتقال به کهریزک مداوا گردیده ولی با این حال نامبرده از لحاظ جسمی ضعیف شده بود و توان مقاومت در برابر صدمات جسمی و روحی بازداشتگاه کهریزک را نداشته است و در چهار روز حضور در کهریزک یک بار به پزشک وظیفه زندان مراجعه کرده که مداوای خاصی نسبت به ایشان انجام نمی پذیرد. به هر حال ایشان با حالت وخیم سوار اتوبوس می شود و در همان آغاز حرکت اتوبوس ها نامبرده وضعیت بحرانی پیدا نموده و در بیرون از اتوبوس جان می دهد."

بابک جوادی فر می گوید: "روز جمعه، دوم مرداد من برای دیدن مادربزرگم شمال رفته بودم. یکی از دوستان جلوی اوین بود عکس امیر را به زندانیانی که آزاد می شدند نشان میداد. یکی از بچه هایی که از کهریزک به اوین منتقل و آزاد شده بودتا عکس را می بیند می گوید این امیر است و فوت شده. دوستم چند جا سر میزند اما باز جمعه بود و کاری نمی تواند بکند همان روز برگشتم و صبح اول وقت دوستانم آمدند و گفتند خبری از امیر گرفته ایم و باید برویم. 7 صبح بود به سمت شهر ری راه افتادند. پرسیدم: چی شده؟ کجا می رویم؟ گفتند: لیست افراد مفقود را داده اند برویم ببینم. تا رسیدیم جلوی پزشکی قانونی کهریزک، هنوز من نمیدانستم موضوع چیست. پزشکی قانونی هم ساعت 8 و نیم باز می شد. در همان فاصله پدرم زنگ زد و گفت ماموری آمده و می گوید بیایید پلیس امنیت شهر ری. ما نزدیک بودیم رفتیم. یک سرهنگی بود با یک لباس شخصی. من مدام می پرسیدم برادرم کجاست اما به ما جواب ندادند گفتند باید پدرتان بیاید. پدرم رسید. گفتند بروید پزشکی قانونی کهریزک و شناسایی کنید. برگشتیم همان جا و من خودم امیر را شناسایی کردم."

چشمانم را به من برگردان...

بابک، پیکر برادر بی جانش را شناسایی کرده است: "اجازه ندادند وارد پزشکی قانونی شویم و ببینیم. چند تا عکس بود که دیدم. دو عکس از گردن به بالا بود و یک عکس هم تقریبا از کمر به بالا. از ناحیه پشت، قفسه سینه و یک نقطه دیگر در بدنش کالبد شکافی شده بود و کاملا شکافته و دوخته بودند. امیری نبود که ما تحویل دادیم. زمین تا آسمان فرق میکرد.موقع شستشورفتم داخل ببینم اما سریع دوستان مانع شدند و مرا بیرون بردند. وضعیت روحی مناسبی هم نداشتم."

از برادر امیر جوادی فر درباره شایعاتی مبنی بر کشیدن ناخن های برادرش می پرسم. می گوید: "به این شکل نبوده است. بچه ها در کهریزک در یک قرنطینه ای با هم بودند. اینقدر توی آفتاب داغ، کلاغ پر برده بودند که پاهایش به شدت آسیب دیده بود. چشمانش بینایی را از دست داده بود. قطره ای که باید برای چشمش استفاده میکرد را گرفته بودند و با توجه به فضای کثیف بازداشتگاه و شرایطی که در بازداشتگاه وجود داشت و همه میدانند، چشم امیر که آسیب دیده بود عفونت کرده و بینایی اش را از دست داده بود. چشم دیگرش هم بر اثر ضربه ای که خورده بود چرک کرده بود. به گفته بچه هایی که کهریزک بودند امیر روز آخر بینایی نداشت و هی داد میزد و مادرش راکه چند سال پیش فوت کرده صدا میکرد و میگفت چشمانم را به من برگردان..."

امیر آگاهانه رفت

پیکر امیر را 2 روز بعد از شناسایی، به خانواده اش تحویل میدهند و به گفته بابک، تشییع پیکر امیر در شرایطی کاملا امنیتی برگزار می شود: "تعهدی برای تحویل پیکر امضا نکردیم فقط فرم را برای تحویل جسد پر کردیم. یک سئوالی داشت که از کسی شکایتی دارید یا نه که ما خالی گذاشتیم. نگذاشتند در قطعه ای که میخواستیم امیر را به خاک بسپاریم اما مشکل دیگری پیش نیامد. مراسم سوم به خوبی برگزار شد. مراسم هفتم سر خاک برگزار شد و ماموران امنیتی هم حضور داشتند. چهلم هم مثل سوم در پارکینگ خانه مان برگزار شد. مشکل خاصی نبود و من بابت این قضیه از شورای تامین استان و هر مقامی که باعث شد مراسم امیر به خوبی برگزار شود تشکر میکنم."

خانواده امیر بعد از این قضایا شکایت کردند و خواهان محاکمه قاتل و قاتلان او شدند. از برادر امیر می پرسم که امیر معترض بود؟ بابک می گوید: "امیر اصلا آدمی سیاسی نبود و همیشه این شعر سهراب را می خواند که «من قطاری دیدم که سیاست می برد و چه خالی می رفت». امیر هنرمند بود. نگاهش به دنیا هنرمندانه بود. شعر میخواند. فیلم میدید و در اصل شبی نبود که فیلمی نبیند و بخوابد. فارغ التحصیل بازیگری از موسسه کارنامه بود. بسیار کتاب میخواند. رمان میخواند و اصلا در وادی سیاست نبود. اما تعهد اجتماعی داشت. هر آدمی که خوب فکر میکند تعهد اجتماعی هم دارد."

بابک جوادی فر می افزاید: "امیر کاملا با آگاهی به خیابان آمد. در تجمعات به شکل مسالمت آمیز حضور داشت و باور داشت. یادم هست وقتی از تجمع بزرگ سکوت برگشت گفت: خیلی لذت بردم و امروز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود و در سکوت حرف خودمان را زدیم. نگاه امیر کاملا مسالمت آمیز بود و به خشونت هیچ اعتقادی نداشت."

و امروز مراسم اولین سالگرد شهادت امیر جوادی فر، همچون مراسم سوم و چهلم او در پارکینگ منزل پدرش برگزار می شود. بابک می گوید: "امیدوارم این مراسم نیز همچون مراسم سوم و چهلم به خوبی برگزار شود و مشکلی پیش نیاید."


برگرفته از سایت "روز آن لاین"

Wednesday, July 14, 2010





گزارش و تصویر: مراسم بزرگداشت سهرابی اعرابی در شهر کلن


گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن در 52مین هفته حرکت اعتراضی






یکسال از مرگ جانگداز سهراب اعرابی یکی از دهها قربانی سرکوب وحشیانه اعتراضات مردمی که فقط به دنبال ابتدایی ترین حقوق انسانی خود بودند، گذشت.
پنجاه و دومین هفته و سالگرد گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن - آلمان همزمان با روزی شد که پروین مادر سهراب پس از ۲۶ روز سرگردانی در بیمارستانها و زندانها و مراجعه به نهادهای امنیتی با جسد فرزند خود در پزشک قانونی روبرو شد.
حامیان مادران با شرکت دراین برنامه هم صدایی خود را با پروین فهیمی و دیگر مادران عزادار را به گوش مردم کلن رساندند.
در این روز خانواده سهراب اعرابی در آلمان نیز همراه با مادران عزادار در شهر کلن یاد این فرزند آزادیخواه و سایر جانسپاران راه آزادی را گرامی داشتند.
رقص زیبا و پراحساس ترنج توسط مینا خانی درد و پایداری مادران را به تصویر درآورد



.

Sunday, May 30, 2010

چهل و ششمین هفته همبستگی با مادران عزادار ایران / کلن
سی ام ماه می 2010 برابر با نهم خرداد 1389










جای حضور فریاد است

شعر تازه ی سیمین بهبهانی

هرچند دخمه را بسیار خاموش و کور می بینم
در انتهای دالانش یک نقطه ی نور می بینم
هرچند پیش رو دیوار بسته ست راه بر دیدار
در جای جای ویرانش راه عبور می بینم
هرچند شب دراز آهنگ نالین زمین و بالین سنگ
در انتظار روزی خوش دل را صبور می بینم
تن کم توان و سر پردرد پایم ضعیف و دستم سرد
در سینه لیک غوغایی از عشق و شور می بینم
گر غول در شگفت از من پاس گذر گرفت از من
با چشم دل عزیزان را از راه دور می بینم

من کاج آهنین ریشه هرگز مبادم اندیشه
برخاک خود اگر موجی از مار و مور می بینم
طوفان چو در من آویزد ناکام و خسته بگریزد
از من هراس و پروایی در این شرور می بینم
هر جا خلافی افتاده است جای حضور فریاد است
من رمز کامیابی را در این حضور می بینم
هشتاد و اند من، با من گوید خروش بس کن زن

گویم خموش بودن را تنها به گور می بینم
12 فروردین 1389

Saturday, May 29, 2010

به دنبال حمله ی ماموران وزارت اطلاعات مادر لطفی در بیمارستان بستری شد

اخبار روز: سایت بیداران از یورش ماموران وزارت اطلاعات به خانه ی مادر لطفی (فروغ تاجبخش)، شوک شدید و بستری شدن او در بیمارستان خبر داده است.
بر اساس این گزارش، در روزهای گذشته به روال هر سال مادر لطفی، قصد برگزاری مراسم سالگرد اعدام انوشیروان لطفی فرزند خود را داشته است. انوشیروان لطفی در خرداد ماه سال ۶۷ توسط حکومت جمهوری اسلامی اعدام شد. وزارت اطلاعات ضمن تماس با مادر لطفی، وی را از برگزاری مراسم منع نمودند. مادر لطفی ضمن تماس با خانواده های دعوت شده، مراسم را لغو نموده و تنها با حضور اعضای خانواده خود، مراسم یادبودی را به صورت خصوصی برگزار می کند.
مطابق گزارش سایت بیداران، در ساعت ۱۱شب گذشته، ماموران به منزل ایشان هجوم برده و هر چند وارد منزل نمی شوند، اما از همه حاضران می خواهند که خانه را ترک کنند. ماموران با ضبط مدارک افراد، مراسم خصوصی مادر لطفی را به هم می زنند. مادر لطفی دچار حمله قلبی شده و به بیمارستان منتقل می شود. بر اساس اطلاعات موجود، وی هم اکنون در بیمارستان ایرانمهر بستری است.

www.bidaran.net



گروهی از همراهان مادر فروغ و مادران جان باخته گان، تهران
و این بار نیز بخیر گذشت

کانون زندانیان سیاسی ایران (در تبعید) اطلاعیه ی گروهی از همراهان مادر فروغ را درباره ی این حادثه منتشر کرده است:

در رخوت بازداشتن از شرکت نکردن در مراسم سالگرد انوش بودیم که خبر ناگواری رسید. خبر ناگوار زود و سریع می رسد. قرار شد امسال بخاطر رعایت حال و شرائط مادر فروغ در مراسم انوش شرکت نکنیم. گفتیم بگذار مراسم بدانگونه برگزار شود که گفته اند. تاکنون همه ساله در مراسمی شرکت می کردیم که اراده مادر فروغ (مادر مادران) می خواست. خبر ناگوار آمد که روز پنجشنبه ۶/٣/٨۹ حدود ساعت چهارعصر (ساعاتی قبل از برگزاری مراسم محدود سالگرد انوشیروان لطفی) نیروهای انتظامی با بستن خیابان محل سکونت مادر لطفی، بدرون مجتمع مسکونی او وارد شده و خواستار پراکنده شدن اندک اقوام و دوستان مادر که بعضاَ سالمند نیز بودند شدند. مضاعف بر آنکه حتی به حضور بستگان نسبی مادر فروغ اعتراض داشتند. "این داد به کجا بریم؟"

می گویند مراسم جان باختگان محدود برگزار شود. می خواهند موضوع جان باختگان سوژه فعالیت سیاسی اندک هموندان فکری و رهروان آنان نباشد. با همه عقب نشینی ها معلوم نیست اینان از کدام نهاد و ارگان مامور به هم زدن مراسم سالگرد در محدوده مسکونی مادر فروغ شدند. در برابر شوک وارده به مادر فروغ، مامورین هراسان زده به تکاپو افتاده و با فراخواندن آمبولانس اورژانس تهران، او را به بیمارستان منتفل می کنند و ساعاتی بعد با بازجوئی مقدماتی اقوام و بستگان مادر از محل زندگی مادر خارج می شوند. حال عمومی مادر تا حدودی رضایت بخش است، ولی عوارض شوک وارده و هیجانات ناشی از یورش غیرانسانی به منزل وی برروی گویش و تکلم اش تاثیر گذاشته است. باید گفت که وجود مراکز متعدد قدرت و لایه های آن باعث گردیده که در ششم خرداد سالگرد انوش، بار دیگر شاهد تصمیمات متفاوت در برابر موضوع واحدی باشیم. در شرائطی که عوامل امنیتی، برگزاری مراسم خانوادگی انوشیروان یکی از جان باختگان سال ۶۷ را پذیرفته بودند، اما حضور نیروهای انتظامی و اصرار آنان بر لغو مراسم در دقایق آخر حاکی از چیست؟

آیا تاوان ناهماهنگی مراکز قدرت را باید مادر فروغ لطفی پرداخت نماید؟ مادری که چه قبل و بعد ازانقلاب لحظه ای از انجام رسالت تاریخی خود غفلت نکرده است.

گروهی از همراهان مادر فروغ و مادران جان باخته گان، تهران

٧ خرداد١٣۸۹
.........................
گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن آرزوی سلامتی برای مادر لطفی عزیز دارد .
شما باید دادخواهی فرزندان عزیز از دست رفته خود را ببینید . شما باید در کنار ما باشید. ما از شما روحیه میگیریم
به امید پیروزی

Thursday, May 27, 2010

برای آزادی مجید توکلی فراخوان به تجمع و تحصن در شهر بن

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۵ خرداد ۱٣٨۹ - ۲۶ می ۲۰۱۰

اخبار روز: همزمان با اعتصاب غذای مجید توکلی در زندان و مادر او، جمعی از جوانان، دانشجویان و فعالین سیاسی و حقوق بشری روز پنجشنبه در شهر بن آلمان در مقابل مقر سازمان ملل متحد برای آزادی مجید توکلی و دیگر زندانیان سیاسی در ایران، تجمع و تحصن می کنند. فراخوان این تجمع را در زیر می خوانید:


فراخوان کنش اعتراضی در حمایت از مجید توکلی و دیگر زندانیان سیاسی در بند

خبر کوتاه است ... خبر با ضجه های مادر درمی آمیزد.. فرزندش آن سوی دیوار سرفه های خشک می کند.. فرزندش مقاومت می کند.. فرزندش اعتصاب غذا می کند.. فرزندش چشم در چشمِ استبداد می رزمد... فرزندش
سالهاست که ریشه در خاک، سر خم نمی کند...فرزندش ..که نه .. فرزندانش ...مادر اما همچنان وفادار به راه، رنج را بر خود هموار می کند و استوار می پوید...
در این لحظه های سربین و روزهای خونین که آموزگار به دار می آویزند ... و در هر ثانیه، هزاران ماهی سیاه کوچولو از آبگیر رهسپارِ دریا می شوند... خبر اعتصاب غذای همکلاسی های مان و رفقایمان، آرامشِ مصنوعِ ثانیه هامان را ربوده است.. از کیلومترها دوری جغرافیایی فریاد بر می آوریم... که روزی دادِ خود را از بیداد این تاریخ باز می ستانیم... روزی که رویاهای تباه به هزار چهره بر خیزند...
مجید توکلی در اعتصاب غذاست و در سلول انفرادی محبوس است.. مجید توکلی یک نام از هزار نام است که خار چشم تاریخ فاتحان، گمنام نمی ماند... مجید توکلی تنها نیست ... ما جمعی از جوانان، دانشجویان و فعالین سیاسی و مدنی، خواستار آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی هستیم و از تمامی انسانهای آزاد اندیش می خواهیم که همگام با ما در کنش اعتراضی روز پنجشنبه بیست و هفت می در مقابل سازمان ملل واقع در شهر بن آلمان حضور به هم رسانند. بی گمان کودکان فردا بر ما نخواهند بخشید اگر صدای رسای درد زمانه ی خود نباشیم.

قرار ما: پنجشنبه ۲۷ می - ساعت ۱۵ روبه روی سازمان ملل، بن


Zeit: 15.00 - 19.00
Ort: Germany
UN-Campus, Hermann-Ehlers-Straße
Ecke Heimkehrer-Ufer
53113
Bonn
Donnerstag, 27. Mai 2010
گروه های حامی:
جمعی از جوانان، دانشجویان و فعالین سیاسی مستقل (اویسپا)ء
جوانان مستقل کلن
کانون ره آورد - آخن
مادران صلح دورتموند
زنان ایرانی کلن در همبستگی با مادران عزادار
کمیته ی جمعی از ایرانیان نورد راین وستفالن
کمیته ی بین المللی علیه اعدام
اتحاد برای ایران کلن - بن
Iran freedom

Sunday, May 23, 2010

چهل و پنجمین هفته همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن / آلمان

دوم خرداد 1389 برابر با 23 می 2010







امروز برنامه بسیار خوب بود . هم تعداد حامیان مادران زیاد بود و هم با خوب شدن هوا تعداد بیشتری از مردم به گشت و گذار آمده بودند . استقبال مردم و کنجکاوی آنها مثل همیشه بسیار خوب بود.
بعد از برنامه طبق قرار قبلی جلسه ای برای تصمیم گیری اکسیون سراسر با حامیان مادران شهرها و کشورهای دیگر به مناسبت روز 22 خرداد داشتیم . حامیان مادران همگی با شور و شوق قابل توجهی در این جلسه شرکت کرده و ایده های جالبی ارائه دادند و همگی با کمال میل اعلام آمادگی برای قبول مسئولیت کردند
جمهوری اسلامی به هر وسیله ای دست میزند که باعث رعب و وحشت مردم شود . ولی عملا اعدام ها باعث اتحاد بیشتر مردم شد . و امروز این شور و شوق ها و هیجان ها ئی که از حامیان مادران در جلسه دیده شد به خوبی این اتحاد را نشان داد
ما میدانیم که ملت ایران پیروز خواهد شد



مادر بهکیش، همچنان استوار است!


شنبه ۲۲ مهٔ ۲۰۱۰

هر وقت یاد مادرانی می افتم که چند نفر از فرزندان شان اعدام شده اند، تنم می لرزد و فکر میکنم چطور طاقت آورده اند، چگونه زندگی می کنند و در مقابل شان احساس حقارت می کنم که خودم با بازداشت پسرم چطور پریشان بودم و نمی توانستم حتی درست فکر کنم و دست از خودم و همسر و خانه و زندگی شسته بودم و مجنون وار در خیابان ها می چرخیدم .
با مادرانی داغدار، چشم انتظار و عزادار وارد منزل مادر بهکیش می شویم. شنیده و خوانده بودیم که 5 تن از فرزندان و دامادش، یعنی 6 نفر از اعضای این خانواده را در سالهای مختلف دهه شصت اعدام کرده اند ولی نمی دانیم که این سالها چطور براین مادر گذشته. برای ادای احترام خدمت ایشان می رویم .


مثل تندیسی زیبا روی مبل، کنار واکر مخصوص راه رفتن اش نشسته است
. خانه اش از عکس های بچه های جان باخته اش و گلدان های سبز و سرحال پوشیده شده، چای و شیرینی و میوه حاضر و آماده است و منصوره اش، پروانه ای شده بر گردش .
دلمان نمی آید از گذشته صحبت کنیم از هر دری می گوییم . مادری از میان جمع از دلتنگی هایش از رنج هایی که کشیده و هنوز چشم انتظار فرزندش، شب و روز ندارد می گوید. مادران از بی رحمی ها، از ظلم، از زندان، از بهشت زهرا، از خاوران، از مادر ندا، مادر مسعود، مادر کیانوش و از سفر رشت و کرمانشاه، از اعدام های اخیر و از بی قانونی های موجود سخن می گویند.
مادر بهکیش، اینگونه آغاز می کند: این دل که طاقت حرف زدن نداره، یکی، دو تا، سه تا، 5 تا از بچه هامو ازم گرفتند، 5 جوان تحصیلکرده و انسان، از کدامشان بگویم. همه خوب بودند، دلسوز و مهربون، می تونستند زندگی خوبی داشته باشن.
بچه بزرگم که کشته شده زهرا بود، فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود. خودش مشکلی نداشت و برای مردم خودش را به کشتن داد. شوهرش سیامک اسدیان را هم کشتند و هر دو خیلی انسان و دلسوز مردم بودند. سیامک(اسکندر) را در سال 60 در یک درگیری کشتند. او پسری بسیار نازنین و مهربان بود. او حتی آزارش به یک مورچه هم نمی رسید. برای او مراسم با شکوهی در خرم آباد گرفته بودن که بی نظیر بود. همه لرها به صورتشان چنگ می انداختند و مویه می کردند. خانه و خیابان پر از جمعیت بود.
زهرا اول سال از همه شاگردانش می پرسید" شغل پدرت چیست؟ " بعد بیشتر حقوق اش را صرف شاگردهایی می کرد که فقیر بودند. می گفتم: زهرا جان، قدری هم برای خودت نگه دار. می گفت:" مادر اینها گرسنه اند، تقصیر خودشون که نیست". سر این بود که گرفتنش. به جرم انسان بودن. نمی دونید چه جور گرفتنش و با چه وضعی کشتنش، حتی قبرش رو هم نشانمون ندادند . همیشه می گم آقایون خیلی افتخار نکنید، دختر پیغمبر هم قبرش ناپیداست، بگذار قبر زهرای من هم ناپیدا باشه.
برای اینکه بچه ها رو جمع و جور کنیم، شبانه خونه مشهد رو فروختیم و به کرج اومدیم ولی همونجا همه بچه هامو جلوی چشمان من و پدرش گرفتند.
بعدش محمود، محمد، محسن و علی ... از کدومشون بگم. هر کدومشون در کاری که بودند مسئولانه کار می کردند و گاهی به همین دلیل دچار مشکل می شدند. محمود در سال 62 مسئول کنترل کیفی کارخانه پلاسکو بود و یک بار به دلیل عدم استفاده از مواد اولیه بهداشتی، در انبار را پلمپ کرده بود و ... باز تکرار می کند: " زهرای من فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود ." اونها زندگی شونو برای مردم دادن ولی مردم از دل ما خبر ندارند .
محمود زمان شاه هم زندان بود و حبس ابد داشت و بعد از رفتن شاه، قبل از انقلاب سال 57 روی دست های مردم به همراه سایر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. ولی دوباره او را در سال 62 دستگیر کردن و بهش 10 سال حکم دادند. 5 سال حبس اش رو کشیده بود که در سال 67 اعدام اش کردند. یک روز که ملاقات رفته بودم، یک دفعه دیدم دندونهای جلوی محمود نیست، گفتم چی شده پسرم ؟ گفت: "هیچی مامان جان، زمین خورده ام ناراحت نباش" .
محمد نازنین که می گن جلوی خونه تیمی اش کشته شده. او هیچ اسلحه ای به همراه نداشته ولی دور خونش محاصره بود و در همانجا او را به همراه دوستش، خشایار پنجه شاهی به رگبار بستن و با هم کشته شدن. مادر پنجه شاهی هم پنج تا بچه اش کشته شدن. ما با هم خیلی دوست شده بودیم و او دایم به خانه ما، در کرج می آمد. ما دردهای مشترکی داشتیم و زبون همو خوب می فهمیدیم. او زن خیلی مقاومی بود که متاسفانه فوت کرد.

محسن نازنین و مهربان منو که 21 سال داشت و برای استقبال آقای خمینی سر و دست می شکست که از مشهد به تهران بیاید، در سال 62 گرفتن و سال 64 کشتنش. اصلاً نفهمیدیم که چرا اونو اینقدر بی سر و صدا و با سرعت کشتن.
علی کوچولوی ته تغاری منو که 19 سال بیشتر نداشت و هیچ کار خلافی نکرده بود، در شهریور سال 62 دستگیر کردند. او یک هوادار ساده سازمان فدایی بود و شاید چند اعلامیه پخش کرده بود. اونو آنقدر کتک زده بودن و با پاهای خون آلود به خونه آوردن. من مادر که قیافه او رو دیدم داشتم دیوانه می شدم. او فقط می خواست مردم فقیر نباشند و زندگی راحتی داشته باشن. با این جرم برای او 8 سال حکم بریدند و اونو هم در سال 67 با اعدام های دسته جمعی کشتنش .
همسرم، سه سال آخر عمرش دیوانه شده بود. او بچه ها، بخصوص زهرا و محمود را خیلی دوست داشت. دم خونه قالیچه می انداخت و می نشست و می گفت: "مواظبم نیان ما رو ببرن سر چها راه دار بزنن". می گفتم: " مگه ما چیکار کردیم که ما رو بکشن؟" می گفت: "هیچی، مگه بچه های ما چیکار کرده بودند" .
چی بگم، بی رحم ها، محمد رو اسفند سال 60، سیامک رو مهر ماه 60، زهرا رو شهریور 62، محسن رو اردیبهشت 64 و محمود و علی رو شهریور 67 کشتن. من بیشتر عمرم رو جلوی در زندان ها، برای گرفتن ملاقات و در گورستان ها گذروندم.
مادر بهکیش باز آهی می کشد و تکرار می کند: زهرا فوق لیسانس فیزیک و دبیر بود، شوهر داشت، می تونست زندگی خوبی داشته باشه، ولی دلش طاقت نمی آورد مردم گرسنه باشند. هم او و هم شوهرش سیامک را کشتند.
یکی از مادران عزادار با گریه می گوید" مادر؛ حرفی، پیامی، برای ما مادران عزادار دارید. پاسخ می دهد: صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره نتیجه می ده.
ببینید جسد هیچ کدوم از بچه هام رو به من ندادند. داغ فرزند خیلی سخته. اونهم نه یکی نه دو تا پنج تا، با دامادم میشه شش تا. آنهم چه بچه هایی، یکی از یکی نازنین تر. من به اسم همشون قسم می خورم و امید دارم که روزی دادم را بستانم.
محمود و علی رو که کشتن، بعداز سه ماه فقط ساک اونها رو دادند و حتی وصیتنامه هایشان را هم ندادند و گفتند: "پاره کرده ایم". هر چه فریاد می زدم، التماس می کردم ، بگید کجا خاکشان کرده اید؟ نگفتند. مدتهای طولانی در راه اوین و بهشت زهرا سرگردان بودم. به بهشت زهرا می رفتم می گفتند:" برید از اوین بپرسید ما نمیدانیم"، به اوین می رفتم می گفتند:" برید از بهشت زهرا بپرسید ما نمی دانیم". آخر، یکی از مامورهای بهشت زهرا دلش به حال ما سوخت و آدرس خاوران رو داد که با همسرم به خاوران رفتیم ودیدیم چه فاجعه ای اتفاق افتاده. فقط برای همه مادرا آرزوی صبر دارم و امیدوارم خون بچه های ما پایمال نشه.
همه تحت تاثیر صحبت های مادر، در حالی که اشک می ریختند، آرزو می کنند خون این جوانان درخت آزادی را بارور کند و دیگر هیچ مادری عزادار و داغدار نشود.


یک مادر داغدار

Wednesday, May 19, 2010

به دعوت ایران آزاد - کانون دفاع از حقوق بشر، آزادی و دموکراسی – آلمان

و حامیان مادران عزادار ایران - مادران صلح دورتموند


- در اعتراض به اعدام های اخیر

- در اعتراض به مجازات اعدام

- در حمایت از آزادی همه زندانیان سیاسی

- و در حمایت از حقوق بشر، آزادی و دمکراسی در ایران

از روز

یکشنبه 16 ماه مه تا شنبه 21 ماه مه

در Uni-Center شهر بوخوم

میز اطلاع رسانی برپا خواهد شد.

از تمام گروه ها و کانون های همراه دعوت می کنیم به ما در اجرای این برنامه یاری رسانند.

در طول این یک هفته و در همین مکان تحصن و اعتصاب غذایی نیز در حال تدارک است که جزئیات آن به زودی اطلاع رسانی خواهد شد.

دوستانی که مایل به همکاری هستند می توانند از طریق آدرس زیر با ما تماس بگیرند:

info@iran-freedom.eu

www.iran-freedom.eu

ا

گروههای هماهنگی:
ایران آزاد - کانون دفاع از حقوق بشر،آزادی و دمکراسی-
دورتموند - بوخوم

( ا یران آزاد - کانون دفاع از حقوق بشر، آزادی و دموکراسی – آلمان به هیچ گروه یا سازمان سیاسی وابسته نیست

حامیان مادران عزادار ایران - مادران صلح دورتموند


گروههای پشتیبان :
حامیان مادران عزادار ایران - لوس آنجلس
حامیان مادران عزادار ایران - فرانکفورت
حامیان مادران عزادار ایران - کلن

پشتیبانان دمکراسی و حقوق بشر- اسن

جمعیت کردهای مدافع حقوق بشر - کلن

خانه همبستگی مهر

جمعیت پشتیبانی از مبارزات دموکراتیک مردم ایران ـ کلن
اتحاد برای ایران (دوسلدورف)
اتحاد برای ایران ( کلن – بن)
کمیته جمعی از ایرانیان نورد راین وستفالن
جوانان و دانشجویان موج سبز ـ کلن

و تعداد زیادی از گروه های حامیان مادران عزادار ایران در سراسر دنیا


Monday, May 17, 2010

مادران و خواهران اعدام شدگان چهارشنبه تحصن می کنند

يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱٣٨۹ - ۱۶ می ۲۰۱۰

خبرگزاری هرانا: خواهران و مادران تنی از زندانیان اعدام شده ۱۹ اردی بهشت ماه، در اعتراض به عدم تحویل پیکر عزیزانشان از سوی دستگاه قضایی-امنیتی روز چهارشنبه ۲۹ اردی بهشت ماه، دست به تجمع اعتراضی خواهند زد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، با توجه به عملی نشدن وعده های مکرر مسولان و حتی ایراد اظهارات غیررسمی مبنی بر دفن شدن این جان باختگان و با توجه به اینکه خانواده ی ۵ زندانی سیاسی اعدام شده، تحویل گرقتن اجساد را جزئی از حقوق خود می دانند؛ ایشان امروز اعلام داشتند از ساعت ۱۱ صبح چهارشنبه مورخ ۱۹ اردی بهشت ماه، مقابل استانداری کردستان واقع در شهر سنندج برای تحویل گرفتن پیکر عزیزان خود دست به تحصن خواهند زد.
لازم به ذکر است خانواده ی زندانیان جان باخته، از روز دوشنبه ۲۰ اردی بهشت ماه در سفرهای متعدد به تهران خواهان تحویل پیکر عزیران خود شده اند اما مسئولان در این رابطه علی رغم وعده ها اقدام موثری انجام نداده اند و عدم تحویل پیکر جان باختگان دوچندان بر ناراحتی خانواده های داغدار افزوده است.
اعدام شدگان ۱۹ اردیبهشت اشاره به واقعه اعدام ۵ زندانی سیاسی به نام های فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان دارد که در تاریخ مذکور در زندان اوین به صورت مخفیانه صورت گرفت.

دیدار جمعی از مادران عزادار با خانواده های داغ دیده کرمانشاه

دوشنبه ۱۷ مهٔ ۲۰۱۰






Sunday, May 16, 2010

چهل و چهارمین هفته همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن/ آلمان

شانزده ماه می 2010 برابر با 26 اردیبهشت 1389

هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال
شکننده تر بود.

هراس من،
باری
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گور کن
از آزادی آدمی
افزون باشد!


...شاملو

Niemals habe ich den Tod gefürchtet
obwohl seine Hände als das Verderbnis
brechender waren.

Meine Furcht,

ja
meine ganze Furcht ist vom Sterben in einem Land,
in dem der Lohn des Totengräbers
wegen Freiheit des Menschen
steigend ist!

....shamlou


گروه ما هم به مانند دیگرحامیان مادران در شهر ها و کشورهای مختلف ، این هفته ایام پر کاری را داشت . هفته ای مملو از بهت و ماتم زدگی و غم و شرکت در اکسیون ها و تظاهرات مختلف در شهر از طرف گروههای مختلف. شهر کلن این هفته چهره ای متفاوت داشت . شاید برای اولین بار بسیاری از احزاب و گروههای فعال ، اختلافات ایده ئو لوژیکی را کنار گذاشته و شانه به شانه یکدیگر با پرچمها و شعارهای خود بر علیه اعدامها و اختناق در ایران و برای آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی تظاهرات کردند

در این یکشنبه هم به مانند هفته های گذشته تظاهرات ما به آرامی انجام شد با تفاوت اینکه این اعدامهای اخیر زخمهای دیرین 30 سال را بیشتر باز کرد. ولی جمهوری اسلامی باید بداند که متوسل شدن به این روشها باعث رعب و وحشت ما نمیشود و بالعکس با روحیه ای قوی تر به پا می خیزیم . ما درد مادران فرزند از دست داده را به خوبی درک می کنیم و آنها را تا جان در بدن داریم حمایت خواهیم کرد

تظاهرات ضد اعدام در شهر کلن


تظاهرات شهر کلن در مخالفت با اعدام، در ساعت ۴ از میدان "ابرت پلاتس" شروع شد. جمعیت ۴۰۰ نفر‌ی آغازین، در انتهای مسیر و در محوطه روبرویی کلیسای اعظم دم به ۱۵۰۰ نفر رسید. به گفته شاهدان عینی، شرکت جوانان و قوم‌های مختلفی چون بلوچ‌ها، ترک‌ها، لرها و حتی افغان‌ها در این مراسم کم سابقه بود. خودرویی در طول راه، موسیقی فارسی، کردی و آذری پخش می‌کرد. شعارها عمدتا به زبان آلمانی و حول آزادی زندانی سیاسی، آزادی بیان و آزادی مطبوعات بود. جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی شهر کلن، با تابلویی نمادین در تظاهرات شرکت داشت که کبوتر سفیدی در حال پرواز را با طناب دار برگردن نشان می‌داد.

این تظاهرات برای محکوم کردن اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی، علی حیدریان، مهدی اسلامیان و فرهاد وکیلی و به دعوت بیست و یک تشکل ایرانیان در استان نورد راین وستفالن برگزار شد. ابراهیم علی‌پور، نماینده کردهای مقیم کلن و یکی از سازمان‌دهندگان تظاهرات به دویچه‌وله گفت:« ما باید بدانیم که کشتارهای اخیر تنها مربوط به کردستان نیست و آزمایشی است برای سنجش جامعه و مردم در قبال سرکوب‌های سراسری. اعدام‌های هفته گذشته، حمله ‌جدید دولت است و ما امیدواریم که اتحاد و مقاومت همه ایرانیان درقبال این رفتارها، آنها را به تامل وا دارد.»

ابراهیم علی‌پور، همبستگی کنونی میان ایرانیان خارج از کشور را بیسابقه، عمیق و عاطفی خواند وگفت: « ما شاهد نشانه‌های فرهنگی جدیدی هستیم. کسانی از هفته گذشته بر سر اعتراض به اعدام و سرکوب همبسته شده‌اند که سال‌ها با هم صحبت نمی‌کردند. احزاب کرد متوجه شده‌اند که بدون همکاری با سایرین، هیچ تحولی روی نمی‌دهد. هر تحول مثبت به نفع ما خواهد بود و ما وظیفه داریم از هرگام کوچکی برای تحول در سراسر ایران حمایت کنیم.» ابراهیم علی‌پور ابراز امیدواری کرد که همیاری گروه‌های مختلف قومی برای مشارکت در آینده و سرنوشت سیاسی جامعه ایران ادامه یابد.

رحیم قلعه‌دار، عضو انجمن حقوق بشر شهر اسن و یکی دیگر از سازمان‌دهندگان تظاهرات کلن نیز به دویچه‌وله گفت: « برای اولین بار است که این همه گروه آگاهانه در کنار هم جمع شده‌اند. قطعا ناهماهنگی‌هایی بوده اما کل کار، یعنی محکوم کردن حرکت‌های سرکوبگرانه و ضد انسانی جمهوری اسلامی، بسیار ارزنده و مفید است.»

نماینده حزب چپ‌های آلمان، کلاوس لودویگ از جمله سخنرانان این تظاهرات بود. وی در سخنان خود، موضع همراهانه این حزب با دولت آقای احمدی‌نژاد را نکوهش کرد. تظاهرات در ساعت هفت بعد از ظهر، با خواندن قطعنامه و رها کردن بادکنک‌های سیاه به پایان رسید.

رادیو دویچه وله

مهیندخت مصباح

تحریریه: بهمن مهرداد



برای دیدن عکسهای دیگر از تظاهرات به لینک زیر مراجعه کنید

http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5578231_page_1,00.html

==============================================

در این تظاهرات گروه همبستگی با مادران عزادار ایران در شهر کلن فعالانه همکاری و شرکت کردند