Friday, January 22, 2010



مادر نوروزی از مادران خاوران نیز ، به جاودانگی پیوست


هفته ی پیش ، یکی دیگراز مادران و شاهدان سیاهترین دهه ی تاریخ ایران , دهه ی شصت , جاری جاودان در رویش فردا شد 


اگر چه خمینی وجلادانش توانستند به قیمت خون هزاران تن از شریفترین انسان ها بر اریکه ی قدرت و ثروت تکیه بزنند اما مارش میلیون ها انسان معترض درخیابانهای سرخ ایران ، در چند ماه گذشته ، نشان داد که حقیقت نمیمیرد وخاورانیها در وجود هزاران زن ومرد دریا دل زنده اند و تا برچیدن بساط این حرامیان و قاتلان خزیده در قدرت و ساختن جامعه ای در شان انسان نوین سر ایستادن ندارند۰


محمد نوروزی در سال ١۳۶۷پس از ۷ سال مقاومت دلیرانه در مقابل شکنجه گران اسلامی , در زندان گوهردشت به دار آویخته شد و مادرش قمر اسفندیاری (نوروزی) از مادران خاوران چشم انتظارسقوط جمهوری اسلامی , هفته ی پیش ما را سوگوار اما مصمم برای رسیدن به جامعه ای انسانی و رها از فقر و سیاهی تنها گذاشت



یادش گرامی و حاصل مبارزاتش ره توشه ی تمامی آزادگان و برابری طلبان باد


 منبع خبر : کانون خاوران 

۱۸ ژانویه ۲۰۱۰

 

لیست وبلاگ و آدرس فیس بوک  مادران عزادار و حامیان آنها

   

مادران عزادار ایران 

http://madaran.tk

  

مادران عزادار به زبان به انگلیسی 

http://mothersoflaleh.blogspot.com

 

فیس بوک مادران عزادار

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000590485804#/profile.php?v=wall&id=100000590485804

 

وبلاگ  کلن 

http://hambastegi-madaran.blogspot.com


فیس بوک  وین / اتریش 

http://www.facebook.com/group.php?v=wall&ref=search&gid=124898603672

 وبلاگ وین

http://madaranvienna.blogspot.com/


فیس بوک دورتموند/آلمان 

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000680559971&ref=mf 


وبلاک  لس آنجلس 

http://maadaransupporters.blogfa.com

  

فیس بوک لس آنجلس

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000164506605&ref=nf

  

سایت تورنتو  

http://madaran-iran.com

  

وبلاگ لندن

http://maderandaghdar.blogfa.com

 

 وبلاگ ایتالیا

madriinluttoiran-campaign.blogspot.com

  

وبلاگ فرانکفورت

http://madaran-frankfurt.blogspot.com

 

فیس بوک فرانکفورت  

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000470545447&ref=nf

 

وبلاگ آتلانتا   

http://mourningmothers.blogfa.com

 

فیس بوک هامبورگ 

http://www.facebook.com/profile.php?id=100000399353674&ref=ts

وبلاگ  هامبورگ 

http://www.madaraneiranihamburg.blogspot.com



 

Thursday, January 21, 2010

            نامه ی تازه ای از فرزاد کمانگر زندانی محکوم به اعدام 

                                           روژگار یکی سیره گلم


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 

سه‌شنبه  ۲۹ دی ۱٣٨٨ -  ۱۹ ژانويه ۲۰۱۰ 

دنبال من نگرد مادر

نام مرا بر زبان نیاور در مقابل در این زندان

اینجا دنبال من نگرد

ستاره افتاده بر گیس تو

آن را نکن خسته و گریان

غروب ها دلم میگیرد. نوعی بی قراری به سراغم می آید. نمی دانم چرا ولی سالهاست به این دلتنگی ها عادت کردم. حالا دیگر شعر شاملو، سیگار و لیوان چای هم کام تلخم را شیرین نمی کند. فقط این دلتنگی ها را برایم گیراتر و جذاب تر می نماید. غروب ها با دلم خلوت میکنم. به خودم و انسان های دور برم، به انسانهایی که نشانشان عددی شده است چند رقمی فکر میکنم 

به یاد می آورم که من زندانی شماره ۱٣۵۴۹۰۶۴٨ هستم. اعداد نماد و رمز شده اند، ٣۵۰، ۲۰۹، ۲۴۰، ۲ الف

روزها هم در سرزمین ما سمبل می شوند روزهایی که کم کم تعدادشان از تعداد صفحات تقویم بیشتر شده، ٣ اسفند، ۱٨ تیر،۱۶ آذر، ۲۲ تیر، ۲۹ اسفند، ٣۰ خرداد، ۲ بهمن و.... به یاد می آورم که آدمها در شب تار سرزمین ما خیلی زود ستاره می شوند و ما صاحب قاب عکس های شده ایم به تعداد ستاره های آسمان

غروب ها با خودم فکر میکنم که کلمات برایم چه معنایی پیدا کرده اند، تروریست محارب، خرابکار، آشوبگر، اغتشاشگر، امنیتی و منافق کلماتی آشنا شده اند. حاجی، کارشناس، قاضی و عدالت برایم چه معنای جداگانه ای پیدا کرده اند  

غروب ها به دلم می گویم که من یکی از ده ها زندانی سیاسی اوین شده ام، یکی از هزاران از آنها که آمدند و رفتند و آنها که آمدند و نرفتند 

به خود میگویم چه روزگار غریبی شده گاهی باید از خبرهایی خوشحال شوم که اصلا جای خوشحالی ندارد گاهی از شنیدن خبری از سر خوشحالی می گریم و گاهی از شنیدن بعضی خبرها تلخندی میزنم و سری تکان میدهم و افسوس می خورم به حال لحظه ای که اشک شادی ریخته بودم، گاهی می مانم بین خندیدن و گریستن کدام یک رواست  

از شنیدن خبر شکستن حکم اعدام حامد که به ۱۰ سال تبدیل شده اشک خوشحالی میریزم ولی با به یادآوردن جسم رنجور و سن کمش به فکر فرو میروم که یک انسان چند سال عمر میکند که ۱۰ سال در زندان بماند و اینبار غصه، مرا می خورد 

از شنیدن خبر حبس هم سلولهایم نادر و آرش که هر کدام ۱۰ سال به زندان محکوم شده اند نفس راحتی میکشم که خوب شد حکم اعدام هم به آنها ندادند ولی وقتی به مهدی کوچلوی نادر و مادر آرش فکر میکنم اشک در چشمانم حلقه میزند، باز میمانم غصه بخورم یا خوشحال باشم.

روزگار غریبی شده از اینکه در سالگرد ابراهیم در سنندج فقط ۱۰ نفر دستگیر شده اند خیالم راحت می شود که کسی کشته نشد اما از اینکه مادر ابراهیم کتاب های پسرش را جمع نکرده بغض گلویم را میگیرد و فکر میکنم به ۱۰ نفری که فقط یک سوال داشتند، ابراهیم چه شد ؟

چشمهایم را تند تند روی ستور روزنامه میگردانم و از اینکه میبینم برای مجید توکلی کیفر خواست محارب صادر نکرده اند از خوشحالی به خودم می گویم "جانمی مجید کاش دوباره ببینمت" و پس از اینکه به کلاس درس رها شده اش فکر میکنم سری تکان میدهم و میمانم بخندم یا بگریم ؟

فکر میکنم که چه روزگار غریبی شده

 مردم نالان از فقر" دیار ما باید " دست و پای بریده خود را" بر خان کرم سهام عدالت، با منت و شاباش هدیه بگیرند که چه شده 

با خودم فکر میکنم چه روزگاری شده باید حق حیات و زندگی ام لای فلان بخش نامه و عفو نامه در دادگاه ها گرد و خاک بخورد و مادرم با ترس به تلفن جواب دهد، با نگرانی تلویزیونش را روشن کند و منتظر روزی باشد که مرگ فرزندش سایه وحشتی شود بر زندگی دیگران

غروب ها با خودم فکر میکنم که

آرام به اطراف نگاه می اندازم تا مبادا کسی یا دوربینی فکرم را بخواند و ... به گوش کسی که نباید برسد، برساند 

راستی که چه روزگار غریبی شده نازنین

فرزاد کمانگر

زندان اوین – ۲۹ دیماه ۱٣٨٨ 

۱-    نام نامه برگردان کردی از شعر احمد شاملو است 

۲-    شعر ابتدای نامه ترانه ای است از احمد کایا  

منبع خبر : خبرگزاری هرانا


A letter from Farzad Kamangar: “It is a strange time, my flower”

Do not search for me mother

Do not utter my name in front of this prison

Do not search for me here

A star has fallen on your mane

Do not make it tired and tearful

At sunset my heart aches. A kind of restlessness comes to find me. I do not know why, but it has been many years that I have grown accustomed to such heart aches. Now even Shamloo poetry, cigarettes and a cup of tea do not sweeten my bitter palette. They only make these heart aches more absorbing and appealing to me. In the evenings I self-reflect. I think about myself and the human beings around me, human beings whose vestige has become numerical.

I remember that I am prisoner number 135490648. Numbers have become symbols and codes, 350, 209, 240, 2A. In our homeland, days too become symbols. Days whose numbers have slowly exceeded the pages of the calendar, February 22, July 9, December 7, July 13, March 20, June 20, January 22 and …I remember that human beings in the dark nights of our homeland very quickly become stars and we have become owners of picture frames as numerous as the sky’s stars.

I tell myself, what a strange time it has become. Sometimes I am forced to become happy about news that really do not warrant happiness. Sometimes, I cry of happiness after hearing a piece of news and sometimes, upon hearing certain news, I flash a bitter smile, shake my head and regret that moment when I shed a happy tear. Sometimes I get stuck, between laughing and crying, which one is appropriate. I shed tears of happiness upon hearing the news of the reversal of Hamed’s execution order, which has been changed to 10 years imprisonment, but after remembering his sickly body and young age, I slip into thinking that how long does a human being live any way to spend 10 years of it in prison, and suddenly sadness swallows me.

I breathe a sigh of relief after hearing the news of the imprisonment of my cellmates Nader and Arash, who have each been sentenced to 10 years in prison, that fortunately they were not also sentenced to execution, but when I think about Nader’s little Mehdi and Arash’s mother, tears fill my eyes and again I don’t know whether to be sad or happy.

The times have become strange. I am relieved that at Ebrahim’s memorial in Sanandaj only10 people were arrested and no one was killed, but I choke up knowing that Ebrahim’s mother has not yet put away her son’s books and I think about those 10 people who only had one question, what happened to Ebrahim?

My eyes quickly scan the newspaper columns and once I see that they have not charged Majid Tavakoli as a Mohareb (enemy of god) I happily tell myself “awesome, Majid, I hope I see you again” and after I think about his abandoned studies, I shake my head and wonder, should I laugh or cry?

I think, what a strange time it has become.

Our poverty stricken people have to receive their severed existence as a gift from the benevolent exchange of justice with gratitude and accolade… for what?

I think to myself what a time it has become that my right to live and my life should collect dust in the courts in this order and that pardon and my mother should answer the phone with fear, switch on her television with nervousness and await the day when the death of her child becomes a shadow of fear over the lives of others.

In the evenings, I think to myself that…

I slowly look around lest a person or a camera can read my thoughts and … reveal them to someone who should not know.

Indeed, what a strange time it has become darling 

Farzad Kamangar 

Evin Prison – January 19, 2010

1. The letter’s title is the Kurdish translation of a poem by Ahmad Shamloo 

2. The letter’s opening poem is a work by Ahmad Kaya.

Source: HRANA

Referenced by: Freedom Messenger

Wednesday, January 20, 2010

Iran’s Mourning Mothers Terrify Authorities


Written by admin

Iran News, Women's Rights

Jan 19, 2010


by Alex DiBranco

It’s hard for a conservative regime to defend itself as “protecting” women and “motherly virtue” when you beat up and arrest women peacefully demonstrating for news about their disappeared children. That’s why these “mourning mothers” and Iran’s women’s rights movement has authorities so terrified.

The women’s rights movement has always raised a dangerous specter for the authoritarian Iranian regime. To admit that women have equal rights would be to reject their conservative, traditional interpretation of Islam for a more modern approach that would severely rock the status quo in the other aspects of society that protesters have agitated against.

Haleh Esfandiari — scholar, grandmother, and women’s rights activist — said that, a few years ago, authorities didn’t know how to deal with woman protesters. “Now the gloves are off,” she relates to Abu Dhabi’s The National. But the more seriously Iranian authorities take the women, the more the crack down on female protests, the worse they look to the world and their own people.

These women have Iran’s government running scared, lashing out, and digging it’s own grave. Arrests of women from radical families, who themselves have no ties to the demonstrations, just make them look worse. The women they claim to “protect” with conservative religious laws are standing on the front lines of protests over Iran’s disputed election, winning the hearts and minds of a broad range of people, and getting attacked and killed for their brave stance.

Already, the respect these women have gained is upsetting traditional gender roles, as was apparent when Iranian men donned green headscarves and posted photos online last month to show solidarity with a detained student freedom fighter and women. Way to go, cross-dressing for freedom and women’s rights!

Source: Change.org

Tuesday, January 19, 2010


کار لیلی فرهادپور به بیمارستان کشید


لیلی فرهادپور مادر بهرنگ تنکابنی (سردبیر مجله "فرهنگ و آهنگ" که روز سه شنبه پانزدهم دی ماه در دفتر این مجله بازداشت شده بود)، پس از حدود دو هفته سرگردانی نسبت به چگونگی اتهام و محل بازداشت فرزندش، امروز دوشنبه 28 دی ماه، در حالی که ساعت¬ها جلوی در زندان اوین چشم به آزادی بهرنگ داشت، دچار عارضه ای قلبی شد و پس از این که غش کرد و از حال رفت، توسط همراهانش به یکی از بیمارستان¬های تهران منتقل و بستری شد 

لیلی فرهادپور (روزنامه نگار و نویسنده) در این دو هفته به تمامی ارگانهای ذیربط مراجعه کرده و چون از وضعیت فرزندش اطلاعی کسب نکرده بود از سه روز پیش به خانواده هایی ملحق شد که هر شب جلوی زندان اوین چشم امید به آزادی فرزندان شان دارند
 

در حال حاضر نسبت به وضعیت سلامت لیلی فرهادپور نگرانی جدی وجود دارد. 

بيست و نهم دی ۱۳۸۸
پیک ایران
بی‌خبری از وضعیت پروانه راد از حامیان فعال مادران عزادار

پروانه راد از حامیان فعال مادران عزادار، که در روز تاسوعا دستگیر شده است همچنان در سلول انفرادی بند 209 زندان اوین، بسر می‌برد و از وضعیت و شرایط دقیق او خبری در دست نیست

خبرگزاری هرانا ـ حقوق زندانیان: پروانه راد 53 ساله متاهل و دارای 2 فرزند و یکی از حامیان فعال مادران عزادار است که بصورت هفتگی در اعتراضات مادران عزادار در پارک لاله شرکت می‌کرد 

به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی، وی روز تاسوعا 5 دی ماه، هنگامی که ماشینش در حوالی پل چوبی دچار مشکل فنی می‌شود و در انتظار آمدن همسرش برای حل مشکل فنی خودرویش بسر می‌برد، شاهد صحنه های وحشیانه و دردناک ضرب وشتم دختران و زنان توسط لباس شخصیها می شود. خانم راد نسبت به این عمل وحشیانه و غیر انسانی آنها اعتراض می کند که مورد هجوم لباس شخصیها قرار می گیرد و با برخوردی غیر انسانی دستگیر می شود

خانم پروانه راد تا به حال 3 بار بصورت بسیار کوتاه و کنترل شده و در حضور بازجو با خانواده اش تماس گرفته است ولی هر بار وقتی که خانواده حال او را جویا می شدند به آنها می گفت که اجازه توضیح بیشتر ندارم. او در حال حاضر در سلولهای انفرادی بند مخوف 209 زندان اوین بسر می برد و خانواده اش تا به حال موفق به ملاقات با او نشده اند

خانواده راد تقریبا بصورت روزانه به دادگاه انقلاب، دادستانی و زندان اوین برای اطلاع یافتن از وضعیت و شرایط و همچنین آزادی او مراجعه می کنند اما تا به حال به آنها جواب مشخصی داده نشده است 

پاسدارهای سالن ملاقات بند 209 زندان اوین به این خانواده می گویند که نام او در لیست بازداشت شده ها هنوز ثبت نشده است و ما اطلاعی از محل بازداشت او نداریم این در حالی است که در طی 3 بار تماس کوتاه و کنترل شده به خانواده گفته است که در بند 209 بسر می برد. خانواده خانم راد همچنین هنگامی که به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند و خواستار آزادی او می شوند به آنها گفته می شود که پرونده او هنوز به دادگاه انقلاب ارسال نشده است در صورتیکه حکم دستگیریها توسط دادگاه انقلاب صادر می شود. وی هنوز از داشتن وکیل محروم می باشد

مادران عزادار از بازداشت یکی از حامیان خود سخت خشمگین هستند و خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط او هستند

لازم به یادآوری است خانم پروانه راد از زندانیان سیاسی دهۀ 1360 می باشد و او از سال 1362 تا سال 1363 زندانی بوده است


Parvaneh Rad, an active supporter of ‘Mourning Mothers,’ remains in solitary confinement at ward 209


According to news received by Human Rights and Democracy Activists in Iran, Mrs. Parvaneh Rad who was arrested on Tasooa, is still being held in a solitary confinement cell at ward 209 of Evin prison. There is no information available on her condition.

Mrs. Parvaneh Rad is 53 years old, married, and has two children. She is an active supporter of ‘Mourning Mothers,’ and attended their weekly gatherings at Laleh Park. On December 26, 2009, Mrs. Rad’s car broke down around Choopi bridge. While she waited for her husband to arrive and help her, she witnessed violent scenes of plainclothes agents hitting and scaring women of all ages. Mrs. Rad protested the horrific act, and the plainclothes agents attacked and arrested her. Upon Mr. Rad’s arrival at the scene, a police officer explained to him the attacks as he saw it from inside his cubicle at Choopi bridge. The officer said further that he and his colleagues asked the plainclothes agents to let the women go, but the they told the officers to mind their own business.

Mrs. Rad has contacted her family three times, but each time the call was short and under the control of investigators. When she spoke to her family and they asked about her condition, she replied that she is not allowed to discuss it further. Also, they have not yet been able to see her.


Mrs. Rad’s family constantly contact the Revolutionary Court, the General Attorney, and Evin prison in hopes of receiving answers on her condition or when she will be released. So far, they have not received an answer. The soldiers guarding the visiting rooms of ward 209 told the family that Mrs. Rad’s name is not in the list of the detainees and they don’t know where she is being held. Although, in the three phone conversations they have had, Mrs. Rad told them that she is being held in ward 209 of Evin prison. When her family contacted the Revolutionary Court and requested for her release, they were told that her case had not yet been transferred to the court, even though it is the Revolutionary Court that issues the arrests. In addition, Mrs. Rad is not entitled to a lawyer.


‘Mourning Mothers’ is very angry at the arrest of their supporter. They ask for her immediate unconditional freedom.

It should be mentioned that Mrs. Parvaneh Rad was a political prisoner in the 1980’s. She was in prison from 1983 to 1984.


Human Rights and Democracy Activists in Iran condemn the arrest of a supporter of ‘Mourning Mothers’ who was taken to ward 209
of Evin Prison and her family is left unaware of her condition.


Human Rights and Democracy Activists in Iran ask the UN High Commissioner for Human Rights and the Special Reporters of Women and Illegal Arrests to take the necessary measures to liberate this woman in jail.
همبستگی با "مادران عزادار" 

نوعی دیگر از فعالیت های زنان ایرانی خارج از کشور


گفتگو با یکی از حامیان مادران عزادار ایران در شهر فرانکفورت 

منیره کاظمی


• چند هفته ای از برگزاری مراسم "مادران عزادار" در ایران نگذشته بود که در شهرهای مختلف اروپا و آمریکای شمالی، زنان ایرانی برای اعلام همبستگی با آنان که روزهای شنبه در پارکها و میادین گرد هم میآیند، دست به اکسیونهای مختلفی زده و در امر روشنگری در مورد وقایع اخیر برای غیر ایرانیان کوشا بوده اند. ...


اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سه‌شنبه ۲۹ دی ۱٣٨٨ - ۱۹ ژانويه ۲۰۱۰


در انتخابات ژوئن سال میلادی گذشته در ایران رژیم جمهوری اسلامی با نقشه از قبل طراحی شده ای، نام محمود احمدی نژاد را از صندوقهای رای درآورده و به او لقب رئیس جمهور منتخب مردم را داد. پس از آن در اعتراضات وسیع خیابانی علیه این انتصاب تعدادی به دست نیروهای نظامی و شبه نظامی دستگیر، شکنجه و کشته شدند. در پی این وقایع گروهی از مادران و وابستگان قربانیان این اعتراضات، به همراهی دوستان و فعالین جنبش های زنان و دانشجویی حرکتی را آغاز کردند که نام "مادران عزادار" را به خود گرفت.
"مادران عزادار ایران" خواستار بازداشت و محاکمه عاملین و آمرین دستگیری، شکنجه، تجاوز و کشتار فرزندانشان چه در خیابان ها و چه در بازداشتگاه های علنی ومخفی رژیم میباشند. آنها درگردهمایی های کوتاه خود با در دست داشتن عکس عزیزانشان به همراه گل، با خواندن سرود و یا با روشن کردن شمع سعی میکنند یاد قربانیان را در اذهان عمومی زنده نگاه داشته و نشان دهند که در راه رسیدن به مطالبات خود مبنی بر برقراری عدالت مصم می‌باشند. و البته که حکومت ولایت فقیه دل خوشی از آنان نداشته و هر بار به انحاء مختلف در برگزاری گردهمایی های این مادران اخلال کرده و با توهین، ضرب و شتم و یا دستگیری تعدادی از آنان، سدی در ادامه راهشان ایجاد نموده است.

چند هفته ای از برگزاری مراسم "مادران عزادار" در ایران نگذشته بود که در شهرهای مختلف اروپا و آمریکای شمالی، زنان ایرانی برای اعلام همبستگی با آنان که روزهای شنبه در پارکها و میادین گرد هم میآیند، دست به اکسیونهای مختلفی زده و در امر روشنگری در مورد وقایع اخیر برای غیر ایرانیان کوشا بوده اند.

در این باره سوالات متعدی در ذهن جان میگیرند که چه چیز موجب میشود زنان ایرانی خارج از کشور در این راستا دست به اکسیونهای حمایتی زده و هدف آنان چیست.
برای روشن نمودن این نکات با یکی از حامیان "مادران عزادار ایران" در شهر فرانکفورت به گفتگو نشستم:

چه شد که این گروه تشکیل شد و با چه هدفی و با چه کسانی؟

هدف ما یاری رساندن به "مادران عزادار ایران" در امر انتشار و انعکاس صدایشان به دنیا و همراهی کردن آنان در رسیدن به خواسته هایشان است. همانطور که بارها از زبان آنها شنیده ایم این زنان نمیخواهند در مقابل آنچه بر عزیزانشان، خانواده شان و خود آنان رفته ساکت بوده و به تنهایی بار اندوهشان را به دوش کشند. ما هم میخواهیم همصدا، همدرد، همیارو همراه آنها باشیم. خواست ما هم نیز رسیدگی به زندان افتادن، اعمال تجاوز، شکنجه، و یا قتل فرزندان آن آب و خاک هست. ما هم به مانند آنها خواستار بازداشت و محاکمه دستور دهندگان و مجریان این جنایات هستیم. ما هم به مانند آنها خواهان آزادی بدون قیدوشرط کلیه زندانیان سیاسی هستیم. ما با "مادران عزادار" داخل ایران هم پیمان شده ایم که تا رسیدن به خواسته هایشان به حرکت خود ادامه دهیم.

گروه ما تشکیل شده از زنان ایرانی و آلمانی به همراهی مردان و با داشتن گرایشات فکری متفاوت. این جمع به هیچ سازمان و دسته سیاسی وابستگی نداشته و بر آن بودیم که برای داشتن اکسیونهای اعتراضی در انتظار وقایع ایران ننشینیم.


چرا خبررسانی و حمایت از مادران، و نه مثلاً در کل از جنبش اعتراضی؟

وقتی ماشنیدیم که یک عده از زنان شجاع میهنمان دست به حرکت اعتراضی زده اند و میخواهند به آن تداوم بخشند، فکر کردیم چون این زنان در محیط سانسور و خفقان زده ایران به سر میبرند، وظیفه ما خارج از کشوریهاست که با توجه به امکانات جوامع آزاد به مانند بلندگویی صدای آنان را به گوش ملیتهای دیگر برسانیم. از سوی دیگر میخواهیم با تجمعات و اکسیونهایی به "مادران عزادار" ایران بگوییم که آنها در غم خود و در راه رسیدن به خواسته هایشان تنها نیستند. و در آخر میخواهیم قدردان شهامت و پیگیری این زنان به خصوص با توجه به فشار، آزار و شکنجه ای که از سوی مزدوران رژیم بر آنان اعمال میشود باشیم.


از چه زمانی این حرکت حمایتی را آغاز کرده اید؟

ما روز شنبه اول آگوست ٢٠٠٩ به همراه چند عکس از قربانیان و روشن کردن شمع این حرکت حمایتی را شروع کردیم.

عکس العمل رهگذران چگونه بوده و تا به امروز حرکت خود را چگونه ارزیابی میکنید.

تاکنون برخورد مردم مثبت بوده، خیلی از آنها ابراز همدردی و همبستگی داشته اند ولی مهمتر از همه جنبه آگاهی دهنده کار ما است، چراکه خیلی از رهگذران یا اطلاعی در مورد وقایع اخیر ایران نداشته اند و یا اینکه دانسته های آنان از جنبش اخیر میهنمان کامل و دقیق نبوده است. آنها با مطرح کردن سوالاتشان و صحبت و گفتگو چه با ما و چه در میان خود ما را در نزدیک شدن به هدفمان یاری رسانده اند. خیلی از رهگذران در حین اینکه پتیشن هایی علیه شکنجه و اعدام را ، که ما از سازمانهای بین المللی آماده میکنیم، امضا میکنند از ما میپرسند که آنها چگونه میتوانند به ما و جنبش مردم ایران کمک کنند. همه اینها به ما دلگرمی میدهد که به کارمان ادامه دهیم.

آیا با گروه های همبستگی با "مادران عزادار" شهرها ویا کشورهای دیگر در تماس هستید؟

بله ما با مادران هامبورگ، کلن، تورنتو، لوس‌آنجلس، شمال ایتالیا، وین، بروکسل، لندن و ... از طریق ایمیل در تماسیم. یکبار هم ملاقاتی با مادران شهر کلن داشتیم و با آنان به گفتگو و تبادل نظر پرداختیم. چندی پیش هم یکی از اعضای گروه ما در سفری که به لوس آنجلس داشت در اکسیون مادران آنجا شرکت کرد و از این طریق توانستیم ارتباطمان را با آنها نیز مستحکم کنیم.

چه برنامه های برای آینده در نظر دارید؟

چون "مادران عزادار ایران" سعی میکنند که به طور مداوم این حرکت را ادامه دهند ما هم میخواهیم تداوم کار خود را حفظ کرده و تا مادران ایران به اعتراضات خود ادامه میدهند ما هم در اینجا در برپا کردن اکسیونهای خود خواهیم کوشید. چرا که میخواهیم به آنها بگوییم در راه رسیدن به اهدافشان تنها نیستند. یکی دیگر از برنامه های آتی ما این است که اکسیونهای خود را گسترده ترکنیم. میخواهیم نه تنها در امر ارتباطات با گروه های موجود عمق و وسعت بیشتری ببخشیم، بلکه میخواهیم مشوقی باشیم که در شهرها و کشورهای دیگر هم گروه های جدیدی دست به کار شده و به این حرکت بپیوندند.
در روز شنبه ٢٣ ژانویه ٢٠١٠ نیزمیخواهیم همزمان با اکسیون سراسری که در شهرهای مختلف در حمایت از "مادران عزادار ایران" انجام میگیرد، یک گردهمایی در وسط شهر فرانکفورت برگزار کنیم. برای اطلاعات بیشتر در این مورد میتوان به آدرس وبلاگ* ما مراجعه کرد



* http://madaran-frankfurt.blogspot.com/2010/01/blog-post.html

  به همه دوستان در شبکه حامیان مادران عزادار در کشورها و شهرهای مختلف   دوستان عزیز با درود

پیشنهاد کرده اید که ما هم برنامه یی در روز 23 ژانویه به مناسبت روز تولد "ندا" برگزار کنیم. زنان حامی مادران عزادار که در شهر کلن روزهای یکشنیه هر هفته آکسیون برگزار می کنند، در این مورد صحبت کردند. سپس به این  تصمیم رسیدند که  برنامه ایی به این منظور تدارک نخواهیم دید و هم چنین  به نام گروه مادران  در برنامه های دیگر هم به این مناسبت شرکت نخواهیم کرد مگر فردی

 دلیل ما این است: 

"ندا" دختر جوانی است  که در خیابان  و بر روی سنگ های آن در خون خود غلطید و  دوربین آخرین لحظات زندگی کوتاه او را ثبت کرد و در جهان این تصویر بوسیله تلویزیون به خانه ها رفت و  میلیونها تن با دیدن صحنه مرگ او  گریستند. او سمبل جان با ختگان ما در این جنبش اعتراضی است.  اکنون در دنیا با دیدن ندا به یاد جنبش ایران می فتند. ویژگی مرگ "ندا" باعث شد که او ندای کسانی باشد که در ایران آنها را پنهان و خاموش به قتل برسانند. گمنامانی که مانند "ندا" به دروغ و جنایت اعتراض داشتند. از آنجا که او سمبل همه آنان است، آنگاه  که خیابانی به نام او می شود و یا مجسمه ای از او درست می کنند یا بورسیه به نام او ثبت می شود، جنبش ایران از آن استقبال می کند ولی شایسته آن است که  مناسبت های خصوصی "ندا" به یک امر عمومی تبدیل نشود. به این ترتیب هم به او احترام می گذاریم هم نشان می دهیم که برای ما همه جان باختگان گرامی هستند و هیچ کدام را بر نمی کشیم و آن یکی را فراموش نمی کنیم.

از این رو ما مراسم ویژه ای برای آن نخواهیم داشت و یاد همه جان باختگان را گرامی می داریم.

گروه همبستگی با مادران عزادار/ شهرکلن- آلمان

Monday, January 18, 2010

تظاهرات ایرانیان در شهر اسن - آلمان


گزارشی از برنامه گردهمایی اعتراضی ، برای آزادی و دموکراسی ، به خاطر رعایت حقوق بشر در ایران ، در تاریخ شنبه ۱۶.۰۱.۲۰۱۰ در شهر اسن - آلمان


 شنبه 16.01.2010 جمعی از ایرانیان در شهر اسن - آلمان گرد آمدند تا همپیمانی شان با مبارزات ملت ایران را اعلام داشته و سیاست های ضد بشری حکومت اسلامی در قبال سرکوب جنبش آزادیخواهانه ملت ایران را محکوم کنند. در این تظاهرات نمایندگان احزاب سیاسی شهر اسن شرکت داشتند و در سخنرانی های یشان از جنبش آزادیخواهانه و دمکراتیک در ایران پشتیبانی کرده و سیاست های فاشیستی حکومت اسلامی را محکوم کردند.در این تظاهرات آزادیخواهان ایرانی به افشاگری علیه حکومت پرداخته و پرده از چهره ننگین حکومت اسلامی برداشتند. تظاهرکنندگان شهر اسن از طریق سخنرانی، پخش اعلامیه و نمایش فیلم هائی از جنبش خیابانی، پیام و صدای مردم ایران را به گوش عموم رساندند .
یکی از بیانیه هایی که در رابطه با پشتیبانی از مبارزات مردم ایران برای آزادی و حقوق بشر در ایران ، خوانده شد ، بیانیه همبستگی و پشتیبانی از مادران عزادار در ایران بود که شرح کوتاه آن را بدین قرار می باشد 


ما پشتیبانان مبارزه برای آزادی و حقوق بشر در ایران ، پشتیبانی خود را با مادران عزادار در ایران،همبستگی خود را با شنبه های آنان در پارکهای تهران ، که در سکوت برای
رساندن صدای حق طلبانه خود به همه دنیا استقامت و پایداری می کنند، اعلام می کنیم


ما از گردهمایی همه مادران عزادار و اجرای عدالت و آزادی در ایران ، تا آزادی تمام زندانیان سیاسی حمایت کرده و در این راه با شما مادران همگام هستیم 


مادری خطاب به فرزند در بندش می گوید : فرزندم پرواز را به خاطر بسپار ، پرنده مردنی است ، و ما خطاب به این مادران سرود خوان در زندانها ، و ما خطاب به این مادران
اسطورهای استقامت و بردباری می گوییم  با سرودهای خود ،با مقاومت خود ، درسی دوباره به ما داده اید  


راه این مادران ادامه دارد و پیمان آنان با یکدیگر استوارتر گردیده است  .
هر جا فرزندی در بند است ، مادری بر می خیزد   


در ادامه این بیانیه نیز گزارشی در رابطه با دستگیری مادران عزادار و مجروح کردن آنها و حامیان گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران داده شد


زنده باد آزادی 


پشتیبانان مبارزه برای آزادی و حقوق بشر در ایران


حامیان مادران عزاداردر ایران

گزارش هفتگی مادران هامبورگ ، شنبه برابر با ۱۶،۰۱،۱۰ میلادی

دوستان عزیز، ما مادران و پدران مقیم هامبورگ مانند هفته های گذشته علیرغم سرمای شدید اما با قلبی آکنده از عشق به هموطنان خود باردیگر در مرکز شهر هامبورگ جمع شده تا صدای مادران داغدار ایران را در اینسوی آبها انعکاس دهیم . در اینروز نیز با استقبال گرم رهگذران روبرو شده و اطلاعیه هایی در این زمینه بین آنان پخش کردیم

Sunday, January 17, 2010

گزارش گردهمآیی هفتگی در لس آنجلس 16 ژانویه 2010

شنبه16 ژانویه نیز مانند هر هفته گرد هم آمدیم تا با مادران عزادار ایران تجدید میثاق کنیم: مادران و شیر زنانی که در مقابل زندان اوین بلافاصله پس از خروج از بند با شهامت تمام یکصدا فریاد کشیدند "زندانی سیاسی آزاد باید گردد"، آنان که مصمم تر از پیش، علیرغم بازداشت های غیرانسانی هفته گذشته، همچنان زیر فشارهای پلیس ضد امنیت تلاش کردند به پارک لاله ملت وارد شوند و وقتی از ورودشان به پارک جلوگیری شد غیورانه اعتراض کردند "پارک لاله را می توانید اشغال کنید ولی تمام سرزمین مارا نه! ما هنوز زنده ایم


ما گرد هم آمدیم تا به مادر فرزاد کمانگر بگوییم که فریادش را شنیدیم. و به فراخوانش پاسخ خواهم گفت. او که پیامش شجاعانه، صریح و روشن است 


"پیام من به مادرانی که مثل من هستند این است: خواهران خوبم ،... هر کجا هستیم با هر ایده و فکر و مرامی، باید دست در دست هم بگذاریم ومتحدانه اعتراض کنیم. یکپارچه بلند شویم مگر چکارمان می کنند، اعدام؟ بله. بگذار اعدام شویم تا دیگر مرگ این جوانان را نبینیم. مادران عزیز تو را بخدا همه با هم دست در دست هم نهیم تا عزیزانمان را آزاد کنیم. ..ما که دستمان به جایی بند نیست، اما از شماها، از سازمان حقوق بشر، از احزاب و سازمانهای انسان دوست، و انسانهایی که برای حرمت بشر مبارزه می کنند خواهش می کنم، وضع خیلی خطر ناک است هر روزه دارند جوانان را به دار می کشند. هر کسی هر چه از دستش بر می آید کوتاهی نکند، نگذارید که این جوانان دسته دسته اعدام شوند. شما از ظرف من وکیل هستید این پیام مرا در همه جای دنیا پخش کنید


در پاسخ به فراخوان مادرانی چون او ما نیز بر آنیم تا همگام با سایر حامیان مادران عزادار ایران در خارج کشور شنبه آینده 23 ژانویه دست به راهپیمایی و گرد همایی های اعتراضی زده توجه مردم آزاده جهان را به خطری که دهها و صدها زندانی سیاسی را در ایران تهدید می کند جلب نماییم. گزارش از سوفیا - لس آنجلس


شنبه 23 ژانویه 2010 ، ساعت 3:30 بعد از ظهر، تقاطع خیابان سوم و خیابان برادوی، شهر سانتا مونیکا، محل پارک:پارکینگ می سیز


مسیر راهپیمایی خیابان سوم به سمت سانتامونیکا و به طرف خیابان اوشن است که در محل همیشگی مان در اوشن پارک و تقاطع کلرادو جمع خواهیم شد.


برای کسب اطلاعات بیشتر با تلفن یا وبلاگ یا فیس بوک زیر تماس بگیرید


Tel: (310) 866-9280


http://www.maadaransupporters.blogfa.com


http://www.facebook.com/profile.php?ref=profile&id=100000164506605

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم دی 1388ساعت 0:26 توسط پرتو نوری علا | نظر بدهید
گزارش بیست و هفتمین هفته تجمع  گروه همبستگی با مادران عزدار ایران
در شهر کلن
17December 2010
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود
سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

مطلع شدیم که " دیروز با وجود آنکه ماموران امنیتی ما نع از تجمع آرام مادران عزادار ایران شده بودند ولی این مادران مصر ، این مادران  شجاع باز در گوشه و کنار پارک و خیابان های اطراف دیداری تازه کردند و پیمان شان را یادآور شدند. وتعدادی از مادران در گوشه ای دیگر ازتهران با در دست داشتن پلارکارد و عکس فرزندان شان اجتماع کردند و به دشمنان آزادی یادآور شدند که پارک لاله را می توانید اشغال کنید ولی تمام سرزمین ما را نه. ما هنوز زنده ایم"1 
در مقابل این جرات و این شهامت  باید که سر تعظیم فرود آورد
 
هر بار که فشار بر مادران عزادار در ایران بیشتر میشود حامیان آنها در خارج درست به مانند خود مادران عزادار در ایران مصر تر شده و با نیتی قوی تر  در  تجمع های هفتگی شرکت میکنند . امروز با وجود باران و باد شدید تعداد زیادی از مادران در این تظاهرات آرام شرکت کردند و همگی به هم امید میدادند که پیروزی نزدیک است . این فشار ها و بی رحمی ها نشان از ضعف دیکتارتور است که آخرین سعی خود را میکند


برای رهگذران تعجب آور بود که این عده  از زنان کی هستند ؟ چه  چیزی باعث شده که در ا ین باد و باران در این محل جمع شوند ؟ چه میگویند ؟ چه میخواهند؟ و با کنجکاوی به ما نزدیک میشدند و سوال میکردند. از درد ما آگاه میشدند و با ابراز همدردی ،  آرزوی  پیروزی برای ما میکردند  


گزارش گردهمایی مادران عزادار در تهران – شنبه 26 دیماه 1388

بیست و شش دی ماه برای مادران یادآور روزی است که محمد رضا شاه دیکتاتوررا فراری دادند و سرمست از این پیروزی با آرزوی عدالت و برابری و آزادی ، جوانانی با ایمان و آزادیخواه پرورش دادند  غافل از اینکه دشمنان آزادی آنان را بد تر از دوران گذشته به خاک و خون خواهند کشید و اکنون هر روز به عزای جوانی می نشینند وبا اشک و سکوت خواسته های بر حق خود را تکرار می کنند تا شاید روزی فرزندان این سرزمین در کنار هم با عشق و  صلح و صفا ، زندگی کنند .چه جوانان آزدیخواهی چون امیر ارشد فرزند شهین مهین فر مادری عاشق که صدایش چهل و چهار سال با متن های مادرانه و عاشقانه در نیمه های شب از طریق رادیو به گوش مردم رسید 

و چه جوانان فریب خورده لباس شخصی و نظامی و بسیجی  که برای امرار معاش به مردم کشی کشانده شده اند ، همه و همه ی مردم ایران بتوانند زندگی شایسته و انسانی داشته باشند  

شنبه این هفته نیز نیروهای ضد امنیت پارک لاله را اشغال کرده بودند ولی نگذاشتند مادران در پارک تجمع کنند ، هرچند تعدادی از مادران در گوشه و کنار پارک و خیابان های اطراف دیداری تازه کردند و پیمان شان را یادآور شدند. شاید تعدادی هم بازداشت شده باشند هنوز خبر موثقی به ما نرسیده است 

وتعدادی  از مادران در گوشه ای  دیگر ازتهران با در دست داشتن پلارکارد و عکس فرزندان شان اجتماع کردند و به دشمنان آزادی یادآور شدند که پارک لاله را می توانید اشغال کنید ولی تمام سرزمین ما را نه. ما هنوز زنده ایم  

مادران عزادار

یکشنبه 27/10/88

برگزارى مراسم يادبود هفتگى گروه حامیان مادران عزادار ايرانى در فرانکفورت

در روز شنبه مصادف با بیست وشش دی ماه سال ۱۳۸۸
برابر با شانزده ژانویه
سال 2010 ميلادى


در اين هفته نيز بسيارى از رهگذران شهر فرانکفورت به عکسها و مطالب در رابطه با عکسها توجه خاصى مينمودند
بعضى از بينندگان و توجه کنندگان به عکسها در رابطه با وقايع اخير به طرح سوالاتى ميپرداختند که توسط برگزار کنندگان به موارد و توضيح و پاسخ به آنها پرداخته ميشد
نیروهای امنیتی مانع برگزاری تجمع مادران عزادار شدند


خبرنگار آژانس ايران خبر 

نیروهای سرکوب گر نظام با حضور در پارک لاله مانع برگزاری تجمع مادران شدند.تجمع نمادین مادران شهدای جنبش آزادي خواهي مردم ايران که هرهفته شنبه ها برگزار می گردید.این هفته با حضور گسترده ی نیروهای انتظامی به شکل متشکل برگزار نگردید.5 خودروی ون نیروی انتظامی با استقرار در محل آب نمای اصلی پارک لاله با حضور بیش از 100 نیروی پلیس مانع گردهمايي مادران شهدا شدند.نیروهای انتظامی از ساعت 30/3 با حضور در پارک لاله هرگونه تحرک را زیر نظر گرفتند.از ساعت 4 تدابیر امنیتی بیشتری در اطراف آب نمای اصلی پارک اندیشیده شد وخودروهای پلیس در این محل استقرارپیدا کردند.مادران شهدا که قصد داشتند در این محل تجمع کنند با هشدار نیروهای پلیس مواجه شدند.در نتیجه مادران شهدا دور از هم وبه شکل گروه های چند نفره در کوچه هاوخیابان های منتهی به آب نما منتظر ماندند تا در یک فرصتی دور هم جمع شوند.اما نیروهای انتظامی حاضر در محل از ساعت 30/4 به سمت آنها حرکت کردند واجازه ندادند در این محل ها هم توقف کنند.حرکت نیروهای پلیس به شکلی بود که جلب توجه نکنداما بیشتر افرادی که در محل آب نمای پارک لاله حضور داشتند متوجه اقدامات شتاب زده ی پلیس شدند.پلیس از توقف افراد در محل اب نما نیز چلوگیری کرد.به طوری که صندلی ها وکومه های اطراف اب نمای اصلی خالی شد.برخوردهای دور از ادب نیروهای انتظامی با مادران شهدا موجب انزجار افراد حاضر در محل شد 

به نظر می رسد دولت کودتا تاب تجمع چند مادر دل سوخته در عزای فرزندانشان را نیز ندارد.استقرار چندین خوردوی پلیس ونیز خودروهای ویژه ی حمل بازداشتی ها ودر دست داشتن باتوم وسپر گویای این امر است که نظام در برابر هر تجمعی هراس دارد.شرايط امنیتی حاکم بر فضای پارک لاله تا ساعت 30/5 همچنان ادامه داشت