شعری از زری اصفهانی
گناهکار کوچک غمگین
بیهود ه درانتظار بخشش خدایان مباش
ساطورها بردرگاه معبدها آویخته اند
چو به های دار درمحراب ها برافراشته اند
وچاله های سنگسار
درست درزیر منابر قدیسین آماده اند
کسی ترا نمی بخشد جسم گناهکار
نگاه کن به قلبهایی که از قناره ها آویخته اند
درجایگاه نیایش مومنان
نگاه کن بر تیرگی این شب تاریک
و اجساد ستاره های ذبح شده
دربرابر اریکه پیامبران
هیجکس دراندیشه بخشش تو نیست
گناهکار پشیمان
تنها خون ریخته تو میتواند
قلب تاریک مومنان را تسلی دهد
تنها جسم مرده تو میتواند
برسرهای به سجود رفته آرامش دهد
تنها مرگ دراین وادی نفس میکشد
و تنها اجساد مردگان دلها ی بیمار خدایان را شفا میدهند
ای کودک گناهکار
دل به مرگ بسپار
قدیسان ساطورها را تیز میکنند
دستهای پاک پیامبران
طناب های دار را تبرک میکنند
مومنان هلهله کنان و طبل زنان می آیند
تا جسم گناه آلود ترا
درخاک ها پنهان کنند
بخششی درراه نیست
قلب اندوهگین و پشیمان تو
درانتها ی راه طولانی انتظار خواهد ایستاد
و تو برمذبح مساجد به خاک درمی علطی
کودک ویران شده
درانتظار بخشش مباش
دراین سرزمین عشق مرده است
تنها لاشخوران در آسمان می چرخند
چشم دوخته بر دروازه های معابد
وقلب هایی که از قناره ها آویخته اند
و چاله های سنگسار
که درست درزیر منابر پیامبران
درانتظار بلعیدن گناهکاران اند
دل به مرگ بسپار
گناهکار کوچک غمگین
هیچکس ترا نمی بخشد
بیهود ه درانتظار بخشش خدایان مباش
ساطورها بردرگاه معبدها آویخته اند
چو به های دار درمحراب ها برافراشته اند
وچاله های سنگسار
درست درزیر منابر قدیسین آماده اند
کسی ترا نمی بخشد جسم گناهکار
نگاه کن به قلبهایی که از قناره ها آویخته اند
درجایگاه نیایش مومنان
نگاه کن بر تیرگی این شب تاریک
و اجساد ستاره های ذبح شده
دربرابر اریکه پیامبران
هیجکس دراندیشه بخشش تو نیست
گناهکار پشیمان
تنها خون ریخته تو میتواند
قلب تاریک مومنان را تسلی دهد
تنها جسم مرده تو میتواند
برسرهای به سجود رفته آرامش دهد
تنها مرگ دراین وادی نفس میکشد
و تنها اجساد مردگان دلها ی بیمار خدایان را شفا میدهند
ای کودک گناهکار
دل به مرگ بسپار
قدیسان ساطورها را تیز میکنند
دستهای پاک پیامبران
طناب های دار را تبرک میکنند
مومنان هلهله کنان و طبل زنان می آیند
تا جسم گناه آلود ترا
درخاک ها پنهان کنند
بخششی درراه نیست
قلب اندوهگین و پشیمان تو
درانتها ی راه طولانی انتظار خواهد ایستاد
و تو برمذبح مساجد به خاک درمی علطی
کودک ویران شده
درانتظار بخشش مباش
دراین سرزمین عشق مرده است
تنها لاشخوران در آسمان می چرخند
چشم دوخته بر دروازه های معابد
وقلب هایی که از قناره ها آویخته اند
و چاله های سنگسار
که درست درزیر منابر پیامبران
درانتظار بلعیدن گناهکاران اند
دل به مرگ بسپار
گناهکار کوچک غمگین
هیچکس ترا نمی بخشد
No comments:
Post a Comment