Saturday, December 19, 2009

بیانیه کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی»



• ما در کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت اجتماعی» باور داریم از طریق گفتگوی شفاف و در عرصه عمومی می توان از قطبی شدن جامعه جلوگیری کرد و شکاف بین گروه های مختلف را به نفع همگان کاهش داد ...




اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۲۷ آذر ۱٣٨٨ - ۱٨ دسامبر ۲۰۰۹




با تعمیق و گسترش خشونت در اشکال مختلف در جامعه به ویژه پس از حوادث اخیر، موجی از نگرانی در میان دلسوزان این سرزمین ایجادشد. این دغدغه ها و نگرانی ها در میان ما زنان صدچندان بوده است، زیرا زنان ایرانی طی قرون و اعصار متمادی از اصلی ترین قربانیان درگیری های سیاسی اجتماعی اقتصادی خشونت انگیز جامعه بوده اند و در حافظه جمعی خویش، انواع گونه های خشونت را ثبت کرده و با گوشت و پوست خود لمس می کنند که هر گونه خشونتی که در جامعه ایجاد شود، قربانیان اصلی آن، زنان هستند. هم از این روست که زنان امروزه تمام قد در برابر خشونت ایستاده اند و با تمام وجودشان سعی دارند که نگذارند خشونت پیشگان از هر سو که باشد، آن ها و سایر آحاد اجتماع را در دور باطل خشونت و بازتولید چرخه خشونت و نفرت، سرگردان و اسیر کنند. خشونت نهادینه شده ای که در اقصی نقاط کشور و نیز در مقابل فعالان جنبشهای اجتماعی همواره به صورتی خزنده وجود داشته و چه بسا امکان انعکاس موثر نمی یافت، این بار نمودی بارزتر و تجمع یافته تر از پیش بخود گرفت.


از آغاز خیزش دموکراسی خواهی اخیر مردم، زنان در گروه های پرتعداد در بطن جنبش سبز به خیابان ها آمده اند و مانند سایر کنشگران این جنبش و گاه حتا بیشتر با خشونت های گسترده حاکمیت مواجه شده اند، هم از این رو ضمن پیگیری مطالبات مدنی این جنبش، از همان آغاز از طریق گفتگو با جوانان و نیروهای نظامی و شبه نظامی از گسترش خشونت در ابعاد وسیع تر ممانعت به عمل آورده اند.


خشونتی که پیش از جریانات اخیر، زنان و فعالان مدنی ایران انواع گونه های آن را در زندگی اجتماعی و خصوصی خود تجربه کرده بودند، پس از انتخابات، به شکل خشونت سیاسی به منظور یکسان سازی بافت قدرت و برای کنترل اعتراضات مردمی، شدت و گسترش بیشتری پیدا کرده است. از جمله:


تشدید خشونت علیه زنان با گسترش نگرش تحقیرآمیز به زنان و اعمال قوانین و سیاست های تبعیض آمیز همچون تفکیک های گسترده جنسیتی در عرصه عمومی جامعه
افزایش رفتار خشونت بار و سرکوبگرانه با تجمعات قانونی و مسالمت آمیز مردم. به طوری که به رغم شیوه های مسالمت جویانه مردم، برخی از مسولان که باید نقش مدعی العموم و مدافع مردم را داشته باشند به تهدید و ارعاب مردم و طرح مجازات اعدام در برابر رفتار مدنی و مسالمت جویانه آنها اقدام کرده اند.


افزایش بی رویه احضار، تهدید، اخراج از کار و تعلیق و محرومیت از تحصیل و ممنوعیت خروج فعالان مدنی از کشور.

افزایش بازداشت های گسترده و برخوردهای غیرقانونی خشونت آمیز در بازداشتگاه ها و زندان ها. 

افزایش صدور احکام سنگین مجازات، مانند زندان های طویل المدت، احکام اعدام و اجرای آن ها. 

گسترش گفتمان خشونت گرا از طریق رسانه ها در سطح جامعه. 

افزایش خشونت علیه نیروهای دگراندیش و حذف فعالان همه جنبش های اجتماعی و گروه های سیاسی و مدنی 

در چنین شرایط آکنده از خشونت، زنان با تکیه بر تجارب خود در هم اندیشی های زنان، کمپین های گوناگون (از جمله کمپین یک میلیون امضاء، کمپین ضدسنگسار و سایر ابتکارات و ائتلاف های گروهی( و در گروه های متکثر زنان، فعالان حقوق بشر و صلح (از جمله مادران صلح و...) تلاش کردند با استراتژی های گوناگون به مقابله با خشونت پدید آمده در جامعه بپردازند. آن ها نیک می دانند که اصلی ترین راه مقابله و مقاومت در قبال چنین خشونت هایی، ایجاد و گسترش گفتمان و عملکردهای پرهیز از خشونت است، گفتمان و رفتاری که نه تنها به دنبال حذف «رقیب»، و مخالف به عنوان «دشمن» نیست، بلکه اتفاقاً بقای خود را در زندگی مداراجویانه با تمامی اندیشه ها، روش ها و افکار مخالف و متضاد یکدیگر در عرصه های اجتماعی و سیاسی می داند. زنان به عنوان اصلی ترین قربانیان خشونت به درستی دریافته اند که خشونت، چرخه ای است که می تواند مرتباً خود را در حوزه های مختلف بازتولید کند و از خشونت های سیاسی به خشونت های اجتماعی و سپس به خشونت های خانگی تبدیل شود. زنان به تجربه دانسته اند که پررنگ شدن و افزایش خشونت در یک عرصه، به باز تولید آن در عرصه های دیگر منجر می شود.


از این رو فعالان جنبش زنان تلاش می کنند از طریق روشنگری و آگاهی رسانی به جامعه هشدار دهند که مهار پدیده خشونت در عرصه های عمومی و خصوصی در شکل فردی و اجتماعی نیازمند آگاهی، شناخت و تجزیه و تحلیل فرآیند شکل گیری خشونت است. هنگامی می توان به مهار پدیده خشونت دل خوش بود که جامعه بتواند با شناخت این پدیده، از ارزش ها، نگرش ها و رفتارها و عملکردهای خشونت آمیز و حذفی چنان فاصله گیرد که بتواند گفتمان خشونت گرا را که زمینه ساز سایر خشونت ها و حذف هاست ، در گستره فراگیر افکار عمومی از هر نوع مشروعیتی ساقط سازد. تا وقتی نظام ارزش های دو قطبی «حق / باطل»، «دوست و دشمن»، «مرگ / درود»، «خوب و بد» که بسترساز حذف و خشونت های فیزیکی است، در بطن جامعه بازتولید شود، بی شک قدرت مداران نیز می توانند رفتارهای خشونت آمیز خود را توجیه کنند. هم از این روست که تنها ابزاری که جامعه مدنی و جنبش های اجتماعی برای کنترل و مهار خشونت در مراحل گذار اجتماعی از مرحله ای به مرحله دیگر دارند، فاصله گرفتن و طرد و نفی هر نوع نظام ارزشی قطبی شده و سیاه و سفید، از طریق بسط «گفتگو» و آگاهی رسانی در عرصه عمومی است. بی شک زمانی که گفتگوی مسالمت آمیز به مثابه یک ارزش در تمامی سطوح جامعه عمومیت یابد می توان امیدوار بود که روند تغییر و تحولات با هزینه های هرچه کمتر به وقوع خواهد پیوست.


زنان کنشگر جامعه ما عمیقاً باور داشته و دارند: خشونت، خشونت می آفریند و دستیابی به حقوق برابر و دمکراسی درونزا، بدون دوری گزیدن از رفتارهای تمامیت طلبانه خشونت زا، عملا امکان پذیر نیست. بدین ترتیب این بار نیز زنان با رویکرد نفی خشونت و درونی کردن رفتارهای دمکراتیک در سلوک آحاد جامعه به میدان آمدند.


همین رویکرد زنانه بود که در تجمعات خیابانی و بازداشت های گسترده اخیر، وقتی دولت بی محابا دست به خشونت زد و با هرگونه روش تساهل و مدارا و تفاهم با مردم ضدیت ورزید، زنان خود را نه تنها سپر بلای جوانانی که مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند کردند بلکه سپر بلای جوانان سرکوب گری شدند که در معرض برخوردهای تلافی جویانه قرار می گرفتند، تا هم از حجم سرکوب و خشونت ها بکاهند و هم آنکه اجازه ندهند خشونتگران بیش از این، مردم صلح دوست ایران به ویژه جوانان را به آدم های وحشت زده ای تبدیل کنند که برای بقای خود راهی جز روی آوردن به قهر و خشونت متقابل نمی یابند.


در پرتو همین رویکرد زنانه بود که وقتی حاکمان به دستگیری های گسترده اقدام کردند، زنان به جای برخوردهای «واکنشی و خشونت گرایانه»، در مقام کنشگرانی آگاه در برابر خشونت ورزی و قربانی سازی از زندانیان ایستادگی کردند و توانستند مفهوم عشق و همدلی را در حوزه خشن و مذکر سیاست و سیاست ورزی سنتی، وارد کنند. از یک سو با نوشتن نامه های عاشقانه به همسرانشان و گفتن آشکارای حدیث دل با آنان و از سوی دیگر با تلاش پیگیر برای اثبات مظلومیت عزیزان دربندشان به گفتگو و تعامل با مسئولین و متنفذین جامعه پرداختند و با برگزاری جشن های «تولد» به جای «مراسم عزداری» توانستند تصویر و نقش مرسوم زن ایرانی را به عنوان «قربانی مظلوم قدرت» به نقش و تصویر «زن خودآگاه و کنشگر» نزدیک سازند.


همین رویکرد بود که مادران عزادار را به جای سوگواری در خلوت، به مقاومت و حضوری مسالمت آمیز و مستمر در فضای عمومی و به جای انتقام جویی فردی به دادخواهی و تشکیل محکمه های عادلانه و عاری از قصاص و در نهایت به جای گسترش فرهنگ انتقام، به نماد صلح و عدالت خواهی و پیام آوران اصل «پرهیز از خشونت» تبدیل ساخت.


همین رویکرد بود که زنان را به حمایت برابر از تمامی زندانیان خواه گمنام و خواه مشهور و از گروه ها و احزاب مختلف واداشت تا آنجا که توانستند اسطوره قهرمان سازی های مذکر و کلیشه ای را بشکنند و با آگاهی به محدودیت های جسمی و روانی انسان و با رنگ زمینی بخشیدن به رفتارهای زندانیان سیاسی، گفتمان «مقاومت اسطوره وار فردی» را به گفتمان «مقاومت انسانی و جمعی» در برابر خشونت، ارتقاء دهند.


همین رویکرد بود که زنان را قادر ساخت با شکستن تابوها و کلیشه های اخلاقی ناموس محور که دستاویزی برای آزار جنسی زنان در زندان هاست، حربه شکنجه ها و خشونت های جنسی را ناکارآمد سازند.


همین رویکرد بود که زنان هنرمند در عرصه های مختلف هنری و نیز رسانه ها را بر آن داشت تا تمام امکانات و تریبون های خود برای پژواک صدای مسالمت آمیز و مدنی مردم در مقابل صدای پر حجم خشونت طلبان به کار گیرند.


همین رویکرد بود که زنان قربانی خشونت در عرصه های اخراج از کار، ممنوع از تحصیل و ممنوع الخروج را پیشگام شکایت ها و پیگیری های حقوقی و قانونی و اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز در برابر نقض حقوق شهروندی کرد.


همین رویکرد بود که سبب شد وکلای زن در برعهده گرفتن وکالت انبوه دستگیرشدگان وقایع اخیر، جلودار شوند و با طرح شکایت های حقوقی راهی مسالمت آمیز در بن بست های اجتماعی بیابند.


همین رویکرد بود که رشد تکثر گرایی در جنبش زنان را موجب شد و در تداوم تجربه های گذشته زمینه تشکیل «همگرایی جنبش زنان برای طرح مطالبات زنان در انتخابات» با هر فکر و گرایش و نگرشی را پدید آورد، تکثر گرایی خود آگاهانه ای که از چنین تجربه هایی در جنبش های گوناگون اجتماعی به جنبش سبز راه یافت. بی شک این تکثرگرایی می تواند بر بستر گفتگو و شنیدن صداهای مختلف و توجه به خواسته های جنبش های مختلف اجتماعی هرچه گسترده تر و در سطحی ملی فراگیر شود.
....

و بالاخره همین رویکرد و کنش های آگاهانه زنان بود که جنبش زنان و فعالان این جنبش را به «حاملان اصلی گفتمان خشونت پرهیز » در جنبش سبز و در گستره ملی تبدیل ساخت.


به این ترتیب اصل عدم خشونت به عنوان «رویکرد مشترک میان جنبش زنان و جنبش سبز »، به مثابه حلقه پیوند زنان با این جنبش فراگیر شد. و از همین روست که امروز ما بر آن شدیم تا با ایجاد کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی» و با تاکید بر همین عملکرد خشونت پرهیز زنان در جنبش سبز، پیوند ایجاد شده را نهادینه سازیم.


به باور ما یکی از کارآمدترین ابزار در فرایند مقاومت مدنی و احقاق حق، گسترش «گفتگو» در عرصه عمومی است. در نتیجه ما نیاز داریم حرف بزنیم و حرفهای همدیگر را گوش کنیم، نیاز داریم همگی مان برای یافتن راه حل عبور از بحران ها و نابرابری ها، به طرز مسئولانه و در فضای مدارا جویانه و مسالمت آمیز گفتگو کنیم. تا از گفتگو پلی برای گسترش گاهی و ارتباط اقشار و تفکرات گوناگون بسازیم و حیات اجتماعی انسان را سرشار از صلح و امنیت بسازیم. گفتگو و سخن‌ گفتن بدون پراکنش کینه و تنفر، تنها راه شفای جامعه‌ای است که خشونت از صدر تا ذیل آن را قربانی خود کرده است.


ما می‌خواهیم با اتکا به نیروی ثابت‌قدم و همت زنان ایرانی، فضایی سالم و انسانی جهت برپایی جلسات گفتگو و بحث فارغ از کین ورزی خلق کنیم، و امیدواریم این «توان‌مندی‌های زنانه» بتواند به گسترش گفتگو، تحمل و مدارا به عنوان اصلی ترین عوامل کاهش خشونت در تمام سطوح گوناگون جامعه یاری رساند.


ما بر این باوریم، زنان بر اساس ظرفیت هایی که در فرآیند شکل دهی رفتارهای دموکراتیک در هم اندیشی ها و همگرایی ها و کمپین ها و گروه های صلح و دفاع از حقوق بشر زنان و ... از خود نشان داده اند این توانایی را یافته اند که گفتگو را در کانون عرصه های گوناگون حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه قرار دهند. آنها یقین دارند که می توان محتوی و کیفیت گفتگو را از موضوعات پراکنده به «اصلی هدفمند و راهگشا» در حوزه روابط شهروندان با حاکمیت و میان گروه های سیاسی و مدنی ارتقا دهند. زیرا نه تنها بن بست های اجتماعی سیاسی از طریق گفتگو و مذاکره گشوده می شوند بلکه از بستر گفتگو می توان راهکارهایی را کشف کرد که وفاق حداکثری را برانگیزد و ذینفعان گفتگو را به تبعیت ازدستاوردهای آن، قانع سازد.


ما در کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت اجتماعی» باور داریم از طریق گفتگوی شفاف و در عرصه عمومی می توان از قطبی شدن جامعه جلوگیری کرد و شکاف بین گروه های مختلف اجتماعی- سیاسی را به نفع همگان کاهش داد و از این طریق بسترهای رویش خشونت های بالقوه را خشکاند. به باور ما هرچه فضای گفتگو در سطوح مختلف افزایش یابد، هزینه های فرآیند گذار به دموکراسی در جامعه کاهش می یابد.


از این روست که ما در کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت اجتماعی» جمع شده ایم تا در حد بضاعت خود با ایجاد همبستگی فراگیر تلاش کنیم گفتمان خشونت پرهیز را از طریق گفتگوی متقابل در عرصه عمومی، به مثابه اصلی ترین راهبرد خود، برای نیل به توسعه و دموکراسی گسترش دهیم.


آری، ما قصد آن داریم که با بهره‌گیری از دستاوردهای و عقاید و ایده های طیف ها، اقشار و اقوام و طبقات گوناگون جامعه در مناطق کشور، فضایی معتدل و چند صدایی، و زمینه ای مشترک در فضای «سیاه و سفید» و قطبی شده‌ی کنونی در جامعه به وجود آوریم. باشد تا با قدرت و عاطفه زنانه و با امید به خشکاندن ریشه خشونت در بلندمدت، سختی‌های این دوران را به کار و تلاش نقادانه و کشف امکان‌های تازه‌ی حل و فصل منازعات و مقاومت مسالمت‌آمیز برای رسیدن به مطالبات‌مان، تحمل کنیم.


همه ما در یک سرزمین با جغرافیایی واحد زندگی می‌کنیم، از این‌رو باید فرا بگیریم که هر نوع «منازعه»، «رقابت»، «پیش‌برد منافع فردی و جمعی‌مان» و هر نوع «تغییری» را در فضایی اخلاقی، انسانی و غیرخشونت‌بار پیش ببریم در غیر این صورت جامعه‌ای بیمار خواهیم داشت که در آینده به سقوط کامل ارزش‌های انسانی، اخلاقی و مدنی، و زیر پا نهادن معیارهای انسانی، «برای رسیدن به اهداف‌اش» نیز تن خواهد داد.


کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی»


گروه ها:
مدرسه فمینیستی

جمعی از گروه میدان 

جمعی از مادران صلح 

کانون زنان ایرانی 

کمیته گزارشگران حقوق بشر 

جمعی از مادران عزادار 

انجمن علمی فراسو 

گروه ادبی - فرهنگی زنان آنیل 

اسامی اولیه (به ترتیب حروف الفبا):

آزیتا شرف جهان 
آینا یعقوبی
اشرف چیتگرزاده
اکرم خیرخواه
اکرم مینویی
پرستو فروهر
پروین بختیارنژاد
پریسا کاکایی
خدیجه مقدم
رخشان بنی اعتماد
رزا قراچورلو
زهرا مینویی
زهره تنکابنی
ژیلا بنی یعقوب
سارا لقایی
ساقی لقایی
سپیده یوسف زاده
سعیده امین
سیمین بهبهانی
شهلا فرجاد
شهلا لاهیجی
شیرین عبادی
شیوا نظرآهاری
غزال شولی زاده
فاطمه گوارایی
فرخنده جبارزادگان
فرزانه طاهری
فیروزه صابر
گیتی خیرخواه
لیلا اسدی
لیلا صحت
محبوبه عباسقلی زاده
مریم امی
مریم بهشتی
مریم رحمانی
مریم قنبری
مریم مجد
مریم یاسمین شیرازی
مژگان جعفریان
مریم بهرمن
معصومه وطنی
منصوره شجاعی
مینا جعفری
مینا ربیعی
مینو مرتاضی
ناهید توسلی
نرگس محمدی
نسرین ستوده
نوشین احمدی خراسانی


ایمیل کمیته «همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی»:


iranianwomenagainstviolence@gmail.com
گزارش از اعتراض مادران در پارک لاله و خیابانهای مرکزی شهر



عکس از آرشیو 


بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،با وجود بازداشت بازجویی و تهدید مادران و دختران در پارک لاله امروز ده ها نفر ازمادران و دختران در پارک لاله به نشانه اعتراض به بازداشت ها و کشتارها و شکنجه ها در مقابل ضلع جنوبی پارک لاله ( ورودی جنوبی ) مقابل بلوار کشاورز تجمع کردند.


همزمان با تجمع مادران در ساعت 17:10 پنج مامور نیروی انتظامی با 4 لباس شخصی به سمت مادران آمدند و قصد داشتند با تهدید و فریاد مانع حرکت مادران شوند و آنها را متفرق کنند مادران به سمت وصال حرکت کردند که ماموران جلوی مادران ایستادند و مانع حرکت آنها به سمت وصال شدند اما مادران مصمم و با اراده به سمت امیر آباد حرکت کردند. ماموران در پشت و کنار مادران حرکت می کردند و دو لباس شخصی دائما از مقابل و پشت سر از مادران فیلم و عکس می گرفتند و با هر فیلم و عکسی که می گرفتند مادران لفظ مزدور و دیکتاتور را برای آنها به کار می بردند و می گفتند هر چقدر دوست دارید عکس و فیلم بگیرید تا خسته شوید ما نمی ترسیم .یک روز هم ما از شما و جنایت های شما فیلم تهیه می کنیم فیلمی که در تاریخ ثبت خواهد شد.به راحتی خستگی و کلافگی ماموران را می شد در لحن صحبت کردن و فریاد زدنشان دید.به طوری که حتی خود اظهار کلافگی می کردند و می گفتند خسته شدیم تمام بعد از ظهر شنبه شما ما را از کار و زندگی انداخته اید چی می خواهید؟



مامورین لباس شخصی و نیروی انتظامی چند بار اقدام به متفرق کردن مادران نمودند ولی هر بار باز هم مادران به هم پیوستند و به اعتراض خود ادامه دادند.


مادران در سکوت به حرکت خود ادامه می دادند و در راه مردم را از این حرکت خود آگاه می کردند وقتی ماموران می دیدند مادران با مردم صحبت می کنند جلو می آمدند و می گفتند با اینها کاری نداشته باشید اینها آمریکایی هستند اما در جواب مردم به مادران می گفتند آفرین باز هم ادامه دهید .ماموران لباس شخصی که می دیدند مادران مصمم هستند و با فحاشی و داد و فریاد متفرق نمی شوند دائما با بی سیم می گفتند اگر اجازه می دهید با باتوم آنها را بزنیم و یا 10 نفر از آنها را بازداشت کنیم .اینجا هم تضادو درگیری لفظی بین لباس شخصی ها و نیروی انتظامی عیان بود که ماموران نیروی انتظامی ولباس شخصی سر بازداشت و عدم بازداشت و همچنین ضرب و جرح مادران در طی مسیر مشهود بود .حرکت مادران در سکوت تا ساعت 17:35 ادامه داشت


مادران عزادار قرار گذاشته اند که تا رسیدن به خواسته های خود هر شنبه بعد از تجمع در پارک لاله به نشانه همدردی با مادران عزادار به خانه یکی از شهدا بروند .امروز بعد از تجمع مادران در خانه ندا آقا سلطان جمع شدند و با هم هم پیمان شدند که تا رسیدن به خواسته هایشان یعنی بازداشت و محاکمه عاملین و آمرین کشتارٰ بازداشت و شکنجه و تجاوزبه جوانان در خیابان ها وبازداشتگاهها به حرکت خود ادامه دهند و در نهایت مادران در خانه ندا آقا سلطان با سر دادن 5 الله اکبر برای شادی روح تمامی شهدا به خصوص ندا و5 الله اکبر برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی به حرکت اعتراض خود پایان دادند


فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
28 آذر 1388 برابر با 19 دسامبر
سمیه رشیدی فعال حقوق زنان بازداشت شد


سمیه رشیدی فعال حقوق زنان صبح امروز شنبه 29 آذر ماه ، بعد از حضور در دادگاه انقلاب بازداشت و روانه زندان اوین شد.



خبرگزاری هرانا - حقوق زندانیان: افروز مغزی وکیل او با تایید این خبر توضیح داد :« صبح امروز بنا بر احضاریه ای که طی تفتیش منزل موکلم به او ابلاغ شده بود به دادگاه انقلاب مراجعه کردیم. وکالتنامه برای سمیه رشیدی از من اخذ شد ولی اجازه حضور در شعبه را نیافتم. خانم رشیدی حدود دو ساعت در محل دادگاه انقلاب بازجویی شد و سپس به ما اطلاع دادند که وی پس از تفهمیم اتهام به زندان اوین منتقل شده است».



به گزارش تغییر برای برایری هفته گذشته با ورود ناگهانی 5 مامور (در ساعت 6 صبح روز 23 آذر ) به منزل سمیه رشیدی که به همراه دو تن از دوستانش در آن زندگی می کند و تفتیش منزل، وسایل شخصی او و دیگر دوستانش ضبط شد.


رشیدی از فعالان کمپین یک میلیون امضاست وی همچنین در سال تحصیلی جاری به دلیل ستاره دار شدن از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات زنان محروم شد. و تلاش او با وجود پی گیری وضعیتش برای ورود به دانشگاه بی ثمر ماند و از حق انسانی تحصیل محروم شد.
 
 
سازمان قضایی نیروهای مسلح «قتل عمد» سه بازداشتی کهریزک را تأیید کرد


سه بازداشتی جان باخته در زندان کهریزک؛ از راست: امیرجوادی‌فر، محمد کامرانی، و محسن روح‌الامینی
۱۳۸۸/۰۹/۲۸


سازمان قضایی نیروهایی مسلح ایران با اعلام مجرم شناخته شدن ۱۲ نفر در پرونده مربوط به بازداشتگاه کهریزک، مرگ سه نفر از بازداشت‌شدگان این بازداشتگاه را در اثر ضرب و جرح تأیید و آن را قتل عمد خوانده است.



به گزارش خبرگزاری‌های ایران، سازمان قضایی نیروهای مسلح که مسئولیت پرونده بازداشتگاه کهریزک را برعهده دارد، در اطلاعیه‌ای با اشاره به کشته شدن محسن روح‌الامینی، امیر جوادی‌فر، و محمد کامرانی، از بازداشت‌شدگان این بازداشتگاه، اعلام کرده است که «پزشکی قانونی ضمن رد فوت این نامبردگان به لحاظ ابتلا به بیماری مننژیت، و با تأیید آثار متعدد ضرب و جرح بر روی اجساد، علت درگذشت متوفیان را مجموع صدمات وارده اعلام نمود».



بیشتر بخوانید:
فرمانده پلیس احضار معاون خود برای پرونده کهریزک را تکذیب کرد
کاتوزیان فرمانده نیروی انتظامی را مسئول قتل‌های کهریزک دانست
نیروی انتظامی: مسئولان بازداشتگاه کهریزک عزل و تنبیه شده‌اند
پیشتر در اوایل مردادماه امسال سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، در دیدار با کمیته ویژه مجلس برای پیگیری واقع پس از انتخابات گفته بود که محسن روح‌الامینی و محمد کامرانی که خبر مرگ آنها در حبس منتشر شده «دچار بیماری مننژیت بودند».


موضوع تخلفات صورت گرفته در بازداشتگاه کهریزک پس از آن در رسانه‌ها بازتاب یافت که سعید جلیلی نماینده آیت‌الله خامنه‌ای در شورای عالی امنیت ملی در روزهای ابتدایی مردادماه از تعطیلی یک بازداشگاه غیراستاندارد به دستور رهبر جمهوری اسلامی خبر داد.


آقای جلیلی اشاره‌ای به نام این بازداشتگاه نکرده بود اما یک روز بعد کاظم جلالی سختگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس ایران گفت که بازداشگاه مورد اشاره آقای جلیلی، بازداشتگاه کهریزک بوده است.


در آن زمان آقای جلیلی گفته بود که این بازداشتگاه از «استانداردهای لازم برای حفظ حقوق متهمین» برخوردار نبوده و رهبر ایران «به مسئولان دستگاه‌های مختلف دستور داده است تا چنانچه برخلاف موازين به كسی فشاری وارد شده يا ظلمی در حق كسی رفته به‌دقت بررسی و پيگيری شود».


اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح هم با اشاره به شرایط نامناسب زیستی بهداشتی بازداشتگاه کهریزک تأکید کرده است که «دستگیرشدگان در شرایط فاقد استانداردهای لازم نگهداری می‌شده و برخوردهای ناهنجار و تنبیهات بدنی مأموران نیز این شرایط بد را تشدید کرده است».


این سازمان، همچنین با اشاره به اتهامات وارده به ۲۲ نفر از رده‌ها و قسمت‌های مختلف نیروی انتظامی و افراد مرتبط در این پرونده اعلام کرده است که «در نهایت 12 نفر از متهمان را مجرم شناخته است» و «نحوه برگزاری و زمان تشکیل اولین جلسه دادگاه متهمان پرونده متعاقباً اعلام خواهد شد».


در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح اشاره‌ای به نام و سمت مأموران خاطی بازداشتگاه کهریزک نشده است اما پیشتر برخی سایت‌های خبری از احضار احمدرضا رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی در ارتباط با پرونده کهریزک خبر داده بودند و گفته بودند که قاضی بررسی کننده برای وی قرار التزام صادر کرده است.


این موضوع چند روز بعد توسط فرمانده نیروی انتظامی ایران تکذیب شد و اسماعیل احمدی‌مقدم گفت که «قرار معمولاً بعد از احضار فرد صادر می‌شود و از آنجا که احضاری نبوده قرار هم صادر نشده است».


پس از صدور حکم مستقیم رهبر جمهوری اسلامی برای تعطیلی بازداشتگاه کهریزک و افشای وقایعی که در این بازداشتگاه رخ داده بود، از جمله قتل چند تن از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات همچون محسن روح‌الامینی، نام سردار احمدرضا رادان نیز به عنوان یکی از مسئولان این بازداشتگاه مطرح شد.


در همین زمینه پارلمان‌نیوز، پایگاه خبری فراکسیون اقلیت مجلس، بازداشتگاه کهریزک را که در اختیار نیروی انتظامی بود از ابتکارات آقای رادان برشمرد.


به گفته این پایگاه خبری، بازداشتگاه کهریزک مجموعه‌ای از «سوله‌هاست که به عنوان بازداشتگاه در اختيار نيروی انتظامی قرار دارد، از آغاز اجرای طرح امنيت اجتماعی در تهران توسط سردار رادان شناسايی شد و محل نگهداری اراذل و اوباش بود».


اسماعیل احمدی‌مقدم در حالی خبر احضار معاون خود در ارتباط با پرونده وقایع کهریزک را رد کرده است که خود نیز در سه ماه گذشته در همین ارتباط در مظان اتهام بوده و عده‌ای از جمله یک نماینده مجلس خود او را مسئول مستقیم این وقایع دانسته‌اند.


از جمله حمیدرضا کاتوزیان، نماینده تهران و عضو کمیته حقیقت‌یاب رویدادهای پس از انتخابات، در اواسط مردادماه گذشته شخص آقای احمدی‌ مقدم را مسئول قتل‌های صورت گرفته در بازداشتگاه کهریزک معرفی کرد.


فرمانده نیروی انتظامی هم در همان تاریخ در گفت‌وگو با خبرنگاران مرگ زندانیان در کهریزک را تایید کرد، اما آن را ناشی از شیوع بیماری دانست.

وبلاگ حامیان مادران عزادار در لس آنجلس 

http://www.maadaransupporters.blogfa.com


ما، حامیان "مادران عزادار ایران"، در لس آنجلس، با برپایی این وبلاگ و
اعلام حضور خود و فعالیت هایمان، می کوشیم تا ضمن حمایت از مادران
عزادار، صدای خاموش و دادخواه آنان در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران
باشیم. مادران عزادار ایران تنها نیستند چرا که از درخت تناور و سربلند
وجود آنان، میلیون ها جوانه و شاخه و برگ سبز، در سراسر جهان روییده است

 
This blog has been established by Iranians residing in Los Angeles to
demonstrate our unwavering support for Mournful Mothers in Iran. Our
goal is to echo the Mournful Mothers' silent voice and to support
their demand for justice. Mothers in Iran are not abandoned and alone.
On the contrary from the magnificent tree of their existence millions
of branches and green lives blossom and flourish everyday

نامه عاطفه نبوی از زندان اوین/ اوین؛ روایتی از درون



Thu at 12:59pm
کمیته گزارشگران حقوق بشر- عاطفه نبوی، زندانی سیاسی که از سوی شعبه 12 دادگاه انقلاب تهران به اتهامات تبانی و اجتماع علیه نظام و فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق شرکت در تظاهرات 25 خردادماه، به تحمل 4 سال حبس تعزیری محکوم شده است، در نامه ای به شرح زندگی خود در زندان اوین پرداخته است.



پرونده این زندانی سیاسی هماکنون با اعتراض وی و وکیلش به دادگاه تجدیدنظر ارجاع داده شده است.



نامه عاطفه را در زیر بخوانید:



از جايي كه ميخوابم چشمانداز سيم خاردار است و ديوار و قطعهاي كوچك از آسمان! گفتند تا چهارسال ديگر سهم من از آسمان همين است، اما خوب ، خيالي نيست!! آخر اينجا كمتر به آسمان نگاه ميكني و يا به سهمت از آن ميانديشي، چرا كه زمينِ پر از رنج و نكبتاش آنچنان تو را در خود فرو ميبرد كه فراموش ميكني كه اين تو بودي كه روزي شادمانه زير آسمان روشن و بيانتها و بر پهنه دشت و بر بلند كوههايش ميزيستي. در اينجا،زندگي نزاعي بيپايان بر سر بستهاي ميوه، صف حمام و تلفن است. ديگر نميتوان خيلي آرمانخواهانه انديشيد، چرا كه در كف هرم مازلواي !! " چه روزگار تلخ و سياهي كه نان نيروي شگفت رسالت را مغلوب كرده بود.."



زندگي عجيب بدوي و بكر است اينجا.. شادي و غمات نه به واسطه آنچه بر زندگي عارض شده مانند راي آوردن يكي و شكست ديگري كه به واسطه خود زندگياست، با تولد و مرگ!


اينجا زماني غمگين، مبهوتي كه سهيلا قديري در اوج ناباوري اعدام ميشود و صبح روز اعدام همه آرام و بيصدا، با موهاي ژوليده و چشمهاي ورمكرده و هر از گاهي سياه از ريملها و خط چشمهاي ريخته شده و سيگارهاي پياپي، بيخنده و شوخي و دعوا ميايستند تا شمرده شوند و سرماي صبح پائيز استخوان سوز ميشود. زماني كه ترس را در چشمان زير حكميهايي ميبيني كه در روزمرگي زندان آنچه را كه انتظارشان را ميكشيد فراموش كرده بودند. و زماني شادمانه ميخندي كه زنان و دختران شاد و لوده در جشن دهمين روز تولد كودكي كه مادرش مظنون به قتل است ميرقصند و ترانههاي كوچه بازاري ميخوانند! و يا قصاصي از بند رستهاي كه به هيات مردگان با رضايت شاكي از پاي چوبهدار و گويي از سرزمين مرگ بازگشته و با سلام و صلوات و در ميان اشكها و آغوشها به بند باز ميگردانند!


خلاصه اينكه اينجا به طرز هراسانگيزي كولوني رنج و اندوه است و نشانه آن كه به قول دوستي " رنج در سرزمينش به عدالت توزيع نشده" و عجيب اينجاست كه بعد از مدتي همه چيز برايت عادي ميشود، انگار تمام عمرت را اينجا زيستهاي ، ديگر كودكان زيبايي كه زيردستان معتادها و قاتل ها و .. ميچرخند، معتاد به دنيا ميآيند و قاتل از دنيا ميروند و يا در نوسان و آمد و شد دائم ميان زندان و بهزيستياند، اشك به چشمت نميآورد و دختران جواني كه با خودزني و تيغ كشيدن بر خود گويي به جاي سهمشان، انتقامشان را از زندگي ميگيرند، متعجبات نميكند. و با آرامش و گاهي بيحوصلگي به داستان كساني كه گاهي سر و دندان شكسته از آگاهي بر ميگردند تا به قتلي يا كلاهبردارياي اعتراف كنند، گوش ميدهي .. و انگار براي پاك كردن اين نكبت و تباهي راهي به جز در آغوش كشيدن و فرو دادنش نيست، مانند استخوان به عفن نشسته جذامي..


آري، اينجا آزار نه از جنس 209 كه از نوع ديگريست، آزار؛ چشمان كاونده از پس لنزهاي دوربيني است كه در اتاق، كريدور، هواخوري و .. همهجا و همهجا همراه توست و به قول فوكو" نگاههايي كه ميبايست ببينند، بيآنكه ديده شوند" در انتظار نافرماني " بدن رام" و آرام تو هستند و يا، بگذريم...


غروب است و كلاغها بر فراز سيم خاردار با قارقار سمجشان گويي ابهت اوين را به سخره گرفتهاند . كسي توي هواخوري آواز غمگيني را زمزمه ميكند، صداي آوازهاي كوهيمان در گوشم ميپيچد" سر اومد زمستون، شكفته بهارون و ..."


عاطفه/ پاييز 88/ اوين
شکوائیه ی مادر محمد پورعبداله
فریاد مادران بی جواب نخواهد ماند



 مادر محمد پورعبداله دانشجوی چپ گرای زندانی که به شش سال زندان محکوم شده است، شکوائیه ای نوشته است 

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدينه ۲۷ آذر ۱٣٨٨ - ۱٨ دسامبر ۲۰۰۹



اخبار روز: مادر محمد پورعبداله دانشجوی چپ گرای زندانی در جمهوری اسلامی که به شش سال زندان محکوم شده است، شکوائیه ای نوشته است که در وبلاگ «برای آزادی محمد پورعبداله» درج شده است. این شکوائیه را در زیر می خوانید:



روز چهارشنبه ساعت شش صبح، با زنگ تلفن از خواب بیدار شدم. صدای محمد را شنیدم که با لحنی آرام ومهربان به من اطلاع داد او را برای ابلاغ حکم به دادگاه می برند.
ازهمان لحظه نگرانی واضطراب تمام وجودم را فرا گرفت ، هزاران سوال در ذهنم ایجاد شد:
چه حکمی برایش صادر میشود؟ آیا با صدور حکم فرزندم آزاد میشود و این کابوس یک ساله به پایان میرسد؟...
نمی دانم فاصله منزل تا دادسرا را چگونه طی کردم .از یک طرف نگران نتیجه حکم بودم و از طرفی در دل احساس شعف می کردم که می توانم محمد را پس از ماهها از نزدیک ببینم، اورا درآغوش بگیرم و وجودش رالمس کنم .حال اینکه کدام حس به دیگری برتری داشت، نمیدانم!


به دادسرا رسیدم. با شعبه مربوطه تماس گرفتم. متوجه شدم که هنوزمحمد را نیاورده اند. بعداز ساعتها انتظار و دلهره وتشویش محمد را دیدم .کنترل خودم را از دست دادم و بدون توجه به اخطار ماموران او را در آغوش کشیدم وبوسیدم.
درآن زمان به تنها چیزی که فکر نمیکردم حکم دادگاه بود. تمام جسم وفکرم این بود که با محمد هستم . بالاخره قاضی دادگاه محمد را احضار کرد تا حکم را به او ابلاغ کند. دوباره دلشوره وجودم را فرا گرفت...
بالاخره محمد ازاطاق بیرون آمد محکم واستوار، با دیدنش لحظه ای خوشحال شدم، گمان بردم باچنین روحیه حتما حکم خوبی صادر شده است.



- محمد جان چه حکمی دادند؟ 
محمد درحین روحیه دادن بمن آرام گفت: مادر برا یم شش سال حبس ....


خدایا تو میدانی آن لحظه بمن چه گذشت


محمد ازمن خواست مقاوم باشم. گرچه از درون ویران بودم، به ظاهر خود را مقاوم نشان دادم. محمد دوباره با دستبد سوار بر اتوبوس زندان شد. احساس دلتنگی هم بر تمام غمهایم در آن لحظه افزوده شد. در تمامی مسیر از دادسرا تا خانه احساس نا امیدی بر من غالب شده بود وگریه یک لحظه امانم نمی داد، چرا که باور داشتم حکمی که در بیداد سرای انقلاب برای فرزندم صادر شد ناعادلانه بوده است، چرا که باور داشتم فرزندم را تنها به جرم آزادیخواهی محکوم کرده اند. هنوز هم چنین باور دارم 


دوباره روز ملاقات رسید. طبق روال هر هفته راهی زندان شدم. در همان اتوبوسی که خانواده زندانیان مسافران آن بودند. اکثرا مادران و زنانی که فرزندان و شوهرانشان هر کدام به جرمی زندانی بودند و هر کدام قصه و داستانی داشتند. در تمام مسیر تنها صورت معصوم محمد پیش چشمانم بود.


بالاخره به زندان رسیدم. مثل همیشه مجبور بودم برای زدن مهری در کف دستم که مجوز دیدار فرزندم را به من میداد در صف بمانم. غرق در افکارم بودم. ناگهان نام محمد در بلندگوی زندان خوانده شد. با نگرانی دالان کابین را طی میکردم که ناگهان محمد را مقابل خود دیدم، مثل همیشه با استوار و با روحیه


این روزها محمد با سکوت خود بیش از هر زمانی فریاد آزادیخواهی را سر می دهد


"من زنده ام، فریاد من بی جواب نیست

Thursday, December 17, 2009


صحبت احمد باطبی با روسری در  ۲۲ آذر ، بزرگداشت روز جهانی حقوق بشر ، دانشگاه جرج واشنگتن .واشنگتن دی سی  و روسری به سر کردن آقایان در حضور تماشاگران جهت حمایت از مجید توکلی 

 
استقبال از کمپین «مردان با حجاب»


کمپین «مردان با حجاب» با استقبال شماری از هواداران جنبش سبز و وبلاگ‌نویسان روبرو شده است. هدف از این کارزار تآکید بر همبستگی با مجید توکلی، از فعالان جنبش دانشجویی دستگیرشده و نیز اعتراض به حجاب اجباری در ایران است

Iranian must release student pictured 'dressed as woman' Mjid Tavakkoli

18 December 2009
Amnesty International has called for the release of an Iranian student leader whose arrest and detention have inspired men to cover their hair in an online solidarity photo campaign.


Majid Tavakkoli was arrested in student protests on 7 December and was later pictured wearing female clothes in an apparent attempt to humiliate him.


Now many Iranian men inside and outside the country have taken pictures of themselves wearing various forms of hijab, such as headscarves or the chador, in protest and solidarity. Many pictures include the slogan "We are all Majid".



As part of the online photo campaign, which has seen hundreds of images uploaded on Facebook, women have also pictured themselves with false moustaches, in a further gesture of solidarity and to rebut the authorities’ tactic to ridicule Majid Tavakkoli.


Majid Tavakkoli's whereabouts are unknown and he is at risk of torture or other ill-treatment. Amnesty International believes he is a prisoner of conscience, held solely for his peaceful expression of his right to freedom of expression, association and assembly.


"The Iranian authorities must immediately and unconditionally release Majid Tavakkoli and any other students detained around the 7 December demonstrations solely for the peaceful expression of their rights to freedom of expression, association or assembly," said Amnesty International's Deputy Middle East and North Africa Director Hassiba Hadj Sahraoui.


Majid Tavakkoli was arrested as he left Amir Kabir University of Technology in Tehran, where he had given a speech at a student demonstration marking Student Day in Iran.


The following day, Fars News Agency, which is close to the Revolutionary Guards and the Iranian judiciary, published pictures of Majid Tavakkoli wearing women’s clothing.


It claimed he had been wearing them at the time of his arrest in order to escape detection.


Student and other websites, which have alleged that Majid Tavakkoli was beaten at the time of his arrest, have denied that he was wearing the clothes when arrested, but suggested he was forced to wear them afterwards.


Dozens of students and others were arrested before, during and after the 7 December protests that took place in cities across the country. Many have been released, but an unknown number remain in detention.


Amnesty International has also called on the Iranian authorities to promptly and impartially investigate the reports that Majid Tavakolli was beaten during his arrest.

 
حضور احمدی نژاد در کپنهاگ با اعتراض عده ای از ایرانیان مقیم دانمارک و چند کشور اروپایی دیگر از جمله سوئد و نروژ در پایتخت دانمارک همراه بود.


مهدی پرپنچی، خبرنگار اعزامی بی بی سی فارسی به اجلاس کپنهاگ گفت که با توجه به مسائل امنیتی اجازه تجمع به معترضان در مقابل محل برگزاری اجلاس داده نشده است و معترضان ایرانی که تعدادشان حدود 350 تا 400 نفر بود، در سرمای زیر صفر درجه کپنهاگ، در یکی از میدان های در مرکز شهر دست به اعتراض زدند.


به گفته خبرنگار بی بی سی در این تجمع چند استاد ایرانی دانشگاه های دانمارک و سوئد سخنرانی کردند و همچنین موسیقی زنده نیز اجرا شد


 خودداری ملکه مارگارت دانمارک در دعوت از احمدی نژاد به ضیافت شام سلطنتی


استکهلمیان – در حالیکه سران تمامی کشورهای جهان که در کنفرانس زیست محیطی کپنهاک شرکت کرده بودند به ضیاقت شام سلطنتی ملکه مارگارت دانمارک دعوت شدند, نام محمود احمدی نژاد رئیس جمهور حکومت اسلامی در لیست میهمانان به چشم نمی خورد. احمدی نژاد تنها رئیس کشور شرکت کننده در این کنفرانس است که به ضیافت شام ملکه مارگارت دانمارک دعوت نشده است. این در حالی است که حتی نام دیکتاتورهای منفوری مانند رابرت موگابه حاکم زیمبابوه و همسرش نیز در لیست میهمانان ضیافت شام گنجانده شده است. نماینده کشور افغانستان در این ضیافت شاهزاده مصطفی ظاهر دیپلمات برجسته افغان و نوه محمد ظاهر شاه و ملکه حمیرا پادشاه و ملکه فقید افغانستان بوده است. شیمون پرز رئیس جمهور اسرائیل, عبدالله گول رئیس جمهور ترکیه, هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا و سعد حریری نخست وزیر لبنان از دیگر میهمانان ضیافت شام ملکه دانمارک بوده اند.
مصلح زمانی اعدام شد


Today at 2:25pm
انجمن دفاع اززندانیان سیاسی و حقوق بشر ایران در اطلاعیه ای خبر اعدام مصلح زمانی را منتشر کرد. در این بیانیه آمده است :


جمهوری اسلامی امروزپنجشنبه 25 آذرماه ساعت چهار صبح مصلح زمانی را درزندان دیزل آباد کرمانشاه اعدام کرد. جمهوری اسلامی با وجود تلاش های کسترده واعتراضات درداخل وخارج ازکشور برای نجات جان مصلح زمانی سرانجام جنایت دیگری به کارنامه سیاه آدم کشان حکومتش افزود. 


مصلح زمانی درسن 17 سالگی به جرم بیرون بردن دوست دخترش از شهرسنندج وداشتن رابطه جنسی توسط نیروهای نظامی وبسیج سپاه پاسداران دستگیرشد. نیروهای انتظامی این نوجوان را مورد شکنجه وآزار قرار دادند. برایش پرونده سازی کردند، متهم به شرارت در بلاد اسلامی شد، حکم اعدام برایش صادرگردید، بدون وکیل مدافع حکمش توسط شعبه ششم قوه قضاییه جمهوری اسلامی مورد تایید قرار گرفت.


جمهوری اسلامی وقاضی های جنایت کارش شش سال مصلح را درحبس وسلول نگه داشتند وسرانجام اعدامش کردند.


انجمن دفاع اززندانیان سیاسی وحقوق بشرایران ضمن تسلیت به خانواده مصلح زمانی ، اعدام مصلح زمانی را به شدت محکوم میکند. ازمردم ،نهادها ومدافعان حقوق انسان میخواهد که به جنایات جمهوری اسلامی اعتراض کنند

درج شده توسط: اشتراک | در تاريخ : ۵:۱۱ | مرتبط با : جان باختگان, حقوق بشر

------------

گروه همبستگی با مادران عزادار در شهر کلن  نیز  به خانواده مصلح زمانی تسلیت گفته و انزجار خود را با هر نوع اعدامی اعلامی میکند 

مادر دکتر رامین پوراندرجانی: بچه من اهل خودکشی نبود


دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸
فرشته قاضی




مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی، پزشک بازداشتگاه کهریزک، در حالی از سوی مقامات امنیتی و انتظامی "خودکشی" اعلام شده است و مجلسیان نیز بعد از دیدار با سردار احمدی مقدم برآن تاکید می ورزند که خانواده این پزشک جوان معتقدند فرزندشان خودکشی نکرده است. در تماس با خانم پوراندرجانی، وی اگر چه مصاحبه باروز را به آینده موکول اما تاکید کرد که "رامین اهل خودکشی نبود" وافزود: "خداوند از کسانی که چنین تهمتی را به بچه من می زنند نگذرد."


رضاقلی پوراندرجانی، پدر رامین نیز پیش از این اعلام کرده بود که "در شب پیش از مرگ فرزندش، با او تماس تلفنی داشته، او کاملا سر حال بوده و هیچ نشانه‌ای از این که قصد خودکشی داشته باشد، وجود نداشته است".
پیش از این دوستان رامین پوراندرجانی نیز در گفتگو با "روز" احتمال خودکشی این پزشک جوان را رد کرده بودند.


از سوی دیگر شماری از دوستان نزدیک رامین پوراندرجانی در متنی که در اختیار بی بی سی فارسی گذاشتند، این احتمال را منتفی دانستند. بر اساس این متن، "این احتمال با توجه به روحیه تسلیم ناپذیر او، اعتقادات مذهبی، وابستگی عاطفی و احساس مسئولیت دربرابر خانواده و مکالمات شب فوت با خانواده و دوستان که همگی حاکی از سلامت و روحیه خوب او بود، غیرممکن است".


براساس این متن "آقای پوراندرجانی در دوران خدمت سربازی خود هفته ای یک روز به بازداشتگاه کهریزک می رفت و بعد از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری نیز ۴ بار به این بازداشتگاه، که عده ای از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات آنجا در بازداشت بودند، اعزام شد".


پزشکی قانونی پاسخ نداد
در حالیکه مقام های حکومتی، مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی را خودکشی قلمداد می کنند، اما افکار عمومی و محافل خبری و سیاسی ایران مرگ این پزشک جوان را مشکوک و قابل بررسی میدانند. پیش از این برخی از نمایندگان مجلس هم از پی گیری علت مرگ آقای پوراندرجانی در مجلس خبر داده بودند، اما دیروز مسعود پزشکیان، نماینده تبریز در مجلس و وزیر بهداشت دولت سید محمد خاتمی اعلام کرد که: "هنوز پاسخ استعلام کمیسیون بهداشت و درمان مجلس درباره مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی از سوی پزشكی قانونی داده نشده است".


پزشكیان با اشاره به برخی اظهارنظرها مبنی بر خودکشی این پزشک، یادآور شد: "خودکشی كسی که هیچ مشکل و بیماری نداشته است و در جریانی مثل بازداشتگاه کهریزک حضور داشته است؛ از نظر ما جای سوال دارد".
این نماینده مجلس با اشاره به برخی شایعه‌ها مبنی بر سکته قلبی این پزشک، به ایلنا گفت: "پزشکی قانونی به هیچ عنوان علت مرگ را سکته قلبی اعلام نکرده است و چنین موضوعاتی تنها در حد شایعه است".
عضو فراکسیون خط امام مجلس شورای اسلامی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینكه پزشکی قانونی قبل از صدور جواز تدفین، به كالبد شكافی پرداخته است یا نه، خاطرنشان کرد: "به احتمال قوی مقوله کالبدشکافی از سوی پزشکی قانونی صورت گرفته است که این سازمان قصد ارائه گزارش دارد و باید پاسخ استعلام ما را بدهد".
به گفته وی، خانواده این پزشک هم از انجام کالبد شکافی جنازه فرزندشان بی‌خبرند، چرا كه پیش از تدفین، امكان بازدید از جسد وی را نیافته‌اند، اما به هر حال باید علت مرگ از سوی پزشکی قانونی اعلام شود.
اظهارات دکتر پزشکیان درباره عدم پاسخ پزشکی قانونی به استعلام مجلس، در حالی صورت می گیرد که پیش از این علی مطهری، نماینده اصولگرای مجلس اعلام کرده بود: "اعضاي کميته مجلس مرتبط با کهريزک گزارش خود را در مورد مرگ پزشک کهريزک براي قرائت در مجلس آماده کرده‌اند".
آقای مطهری توضیح نداده بود که چگونه در عرض چند روز و بدون نظریه پزشکی قانونی، کمیته مجلس، گزارش خود را درباره مرگ پزشک جوان آماده کرده است.


تغییر موضع مجلس بعد از دیدار با احمدی مقدم


از سوی دیگر ولی اسماعیلی، عضو کمیسیون سیاست داخلی مجلس به ایلنا گفته است که "دلایل خودکشی پزشک کهریزک در دست بررسی است".
نماینده گرمی در اظهار نظری عجیب افزوده : "بر اساس گزارش‌های مسئولان، هیچ ارتباطی بین خودکشی پزشک بازداشتگاه کهریزک و حوادث بعد از انتخابات وجود ندارد".
در همین زمینه یکی از اعضای فراکسیون خط امام مجلس، به "روز" گفت: "متاسفانه مبنا در بررسی علت مرگ آقای پوراندرجانی بر خودکشی این پزشک گذاشته شده است. یعنی به جای اینکه علت مرگ را بخواهند پی گیری کنند از همان اول مبنا را بر خودکشی این پزشک گذاشته و می گویند که میخواهیم علل خودکشی را پیدا کنیم".
این نماینده مجلس همچنین خبر از تماس و دیدار احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی با برخی ازاعضای کمیته پیگیری مجلس داد و گفت: "قبل از این دیدار، بحث نمایندگان پی گیری علل مرگ مشکوک پزشک کهریزک بود اما بعد از این دیدار به یکباره ادبیات این نمایندگان نیز عوض شد و ضمن تاکید بر خودکشی این پزشک از بررسی علل خودکشی او سخن می گویند و مشخص نیست در این دیدار چه گذشته است".


براساس گزارش ها رامین پوراندرجانی پیش از مرگ به دوستان خود گفته بود در جریان رسیدگی به پرونده بازداشتگاه کهریزک، اتهام قصور در انجام وظایف پزشکی به وی زده شده و او هم به نوعی در مرگ بازداشت شدگان در کهریزک مقصر قلمداد شده که بعد از گزارش پزشکی قانونی مبنی بر فوت کشته شدگان بر اثر اصابت جسم سخت به سر، این اتهام از او رفع شده است.


سایت جهان نیوز، پایگاه اینترنتی متعلق به سپاه با انتشار خبری درباره بازداشت چند روزه رامین پوراندرجانی در ارتباط با پرونده کهریزک و آزادی او با قرار وثیقه، به نوعی گفته های دوستان این پزشک جوان را تایید کرده است.




ارسال شده توسط madarane azadar در ۱۰:۱۲ 0 نظرات پيوندهای مربوط به اين پيام





Investigation of Human Rights Violation in Iran by UN




View Current Signatures - Sign the Petition


To: UN secretary General Mr. Ban-ki moon

We, the supporter of "The Committee of Mourning Mothers of Iran", call upon UN secretary General Mr. Ban Ki-moon to immediately send a delegate to Iran to investigate, identify and prosecute those responsible for imprisonment, disappearance, torture and killing of our children.


Tomorrow will be late.
Prevent more crimes against humanity now.


Sincerely,

The Undersigned




View Current Signatures

http://www.petitiononline.com/Iran2009/petition.html

یادآوری مجدد جهت امضا نامه سرگشاده به دبیر کل سازمان ملل

ما، حامیان کمیته مادران عزا دار ایران، از دبیر کلّ سازمان ملل متحد
آقای بان کیمون، تقاضا داریم که هیئتی نمایندگی به ایران اعزام نمایند تا
ضمن بازدید از زندان های ایران، درزمینهء مفقود الاثر شدن، شکنجه و کشتار
معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری درایران، تحقیق بعمل آورده
وعاملان و آمران نقض حقوق بشردر ایران را مطابق قوانین بین المللی مورد
پیگرد قانونی قرار دهند

-----------------------------------------------

این پتیشن قرار است تا نیمه ژانویه به سازمان عفو بین الملل و نیز
سازمان ملل متحد ارسال شود تا در کمیسون بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران
که قرار است در 18-15 ماه فوریه از طرف سازمان ملل برگزار می شود ارائه
شود. البته تا رسیدن به این خواست ها جمع آوری امضا برای این داد خواست
ادامه خواهد یافت

گريزی نيست! گزارشی از بازداشت مادران عزادار در پارک لاله


منصوره بهکيش





تبليغات خبرنامه گويا




اين دردهای مشترک ما را به هم پيوند می دهد و صدای آزادی و دادخواهی رساتر می شود


۴۶ ساعت زندگی مشترک در بند (از ۵ بعد از ظهر شنبه ۱۴آذر تا ۳ بعدازظهر دوشنبه ۱۶ آذر)


شنبه حدود ساعت ۵ وارد پارک لاله شدم. يکی از دوستان قديمی را ديدم و با هم مشغول قدم زدن شديم. از ابتدای پارک وضعيت غيرعادی بود و ماشين های گشت و لباس شخصی همه جای پارک را اشغال کرده بودند ولی امنيتی کردن پارک لاله و ساير پارک ها را قبلاً نيز ديده بوديم و به همين دليل خيلی عادی به راه خود ادامه داديم. در خيابان اصلی پارک، خوش خوشک به سمت بالا قدم می زديم که دو ماشين ون را در حال خروج از پارک ديديم ولی مشخص نبود که درون آن ماشين ها کسی دستگير شده يا نه، چون شيشه ماشين ها سياه بود. به ميدان آب نما نزديک شديم و مردانی ايستاده، نشسته و در حال حرکت بودند. تعداد آنها زياد بود و می شد حدس زد که لباس شخصی باشند ولی اين احتمال را می داديم که مردم عادی نيز در ميانشان باشند. ديگر يقين حاصل کرديم که اوضاع کاملاً غيرعادی است ولی نمی توانستيم عکس العملی از خود نشان دهيم و به راهمان ادامه داديم. به ميدان آب نما رسيديم. چند ماشين دور ميدان بود يکی سمت چپ و يکی سمت راست، مردانی با لباس شخصی در وسط ميدان ايستاده بودند و به ناگاه مردی با دوربين اش شروع به فيلم برداری کرد. ما بی توجه به راه خود ادامه داديم و خواستيم از ميانشان عبور کنيم که يکی از آنها گفت: يک فرم نظرسنجی است و می خواهيم آن را پر کنيد. پرسيديم فرم نظرسنجی برای چی؟ گفت چيزی نيست فقط می خواهيم نظر شما را راجع به موضوعی بدانيم. ما را به سمت ماشين ون بردند و چند خانم چادری نيز دوره مان کردند. پرسيديم قضيه چيست؟ آنها گفتند هيچ، فقط چند سؤال داريم! با دروغ و نيرنگ ما را سوار ماشين کردند. ما هر چه اعتراض کرديم نتيجه ای نداد. در ماشين دو نفر خانم هم نشسته بودند و آنها نيز تصور می کردند که فقط سؤال و جوابی در کار است و گفتند چيزی نيست سوار شويد. چند نفر ديگر را نيز سوار کردند و ماشين پر شد و به راه افتاد. ما دايم اعتراض می کرديم که اين کار شما دزدی انسان است. آخر به چه دليل ما را دستگير کرده و می بريد؟ به کجا می بريد؟ و مأمورين زن می گفتند که می خواهيم همين نزديکی ها ببريم و چند سؤال از شما بکنيم. ابتدا فکر کرديم که به کلانتری همان محل می برند و بعد فکر کرديم شايد می خواهند ما را جايی دور از پارک پياده کنند. شاهدی می گفت" قبلاً هم شده بود که در پارک قدم می زديم و نيروهای امنيتی حضور داشتند و ما از جلويشان رد می شديم و کاری نداشتند. بخصوص در چند هفته قبل دقيقاً همين حالت پيش آمده بود. آن روز وقتی به ميدان آب نما رسيديم باز به همين شکل رديفی ايستاده بودند و راه را سد کردند و ما را به زور به خيابان های فرعی فرستادند و تا بيرون پارک ما را بدرقه کردند و ما هم از خيابان وصال پياده به سمت درب جنوبی پارک حرکت کرديم و ...."


بالاخره به بازداشتگاه وزرا رسيديم و تعجبمان بيشتر از اين بود که چرا ما را به آنجا برده اند. در داخل پياده مان کردند، سپس به طبقه پايين بردند و ديديم که خانم های ديگری را نيز به همين شکل دستگير کرده و به آنجا آورده اند. بعد از ما نيز خانم هايی را آوردند. بيشتر خانم ها ميانسال و سن بالا بودند و چند دختر جوان نيز در ميان ما بود. آنها خيلی ناراحت بودند و بی تابی می کردند. جمعاً ۲۸ نفر خانم بوديم و ظاهراً يک نفر آقا را نيز از پارک دستگير کرده بودند. ساعتی ما را در آنجا به حال خود رها کردند و ما توانستيم با موبايل هايمان با خانواده های خود تماس بگيريم و هر کسی که نياز به دارويی داشت به خانواده اش اطلاع داد. هيچ کدام همديگر را نمی شناختيم ولی خيلی زود با هم آشنا شديم و شروع به صحبت کرديم و شکل دستگيری را از همديگر جويا شديم و معلوم شد که دقيقاً همه را به همين شکل و با دروغ و نيرنگ و از مکان های مختلف پارک؛ از خيابان اصلی، از کنار دستشويی، از روی نيمکت ها، از خيابان های فرعی، و هر کجا که خانمی را ديده بودند دستگير کردند. هر کدام از مأمورها که وارد اتاق می شدند علت دستگيری خود را جويا می شديم و با اين جواب مواجه می شديم که " ما هم نمی دانيم، ما که شما را دستگير نکرده ايم". بعد از مدتی ما را تک تک به اتاق ديگری بردند و به شکلی غريب که تا به حال نه ديده و نه شنيده بوديم توسط مأموران زن تفتيش بدنی شديم. گفت "بلوز و لباس زيرتان را بالا بزنيد و پشت به ما کنيد و شلوارتان را پايين بکشيد و بنشيد و بلند شويد". از اينکار امتناع کردم و گفتم قصد تجاوز که نداريد؟! گفت "اين دستور است و فقط می خواهيم داخل لباس تان را کنترل کنيم". روسری، شال، جوراب و هر چه را که احتمال می دادند بتوانيم با آن خودکشی کنيم از ما گرفتند. گفتم نگران نباشيد، ما خيال خودکشی نداريم ما زندگی را خيلی دوست داريم و هنوز کارها داريم که بايستی انجام دهيم. گفتند "ما مأموريم و معذور!" و دايم اين جمله را تکرار می کردند.


و دوباره ما را به اتاق قبلی فرستادند. بعد از مدتی دو تا دوتا ما را صدا کردند و گفتند که می خواهند چند سؤال و جواب کنند و به اتاق بغلی بردند. وقتی برگشتند فهميديم از آنها بازجويی کرده و فيلم گرفته اند. سپس تصميم گرفتيم که از اين کار امتناع کنيم چون دليلی ندارد که از ما فيلم برداری کنند. گفتند می خواهيم برای قاضی بفرستيم و قاضی تصميم بگيرد. گفتيم قاضی اينجا بيايد و رو در رو صحبت می کنيم. هر چه اصرار کردند ما زير بار نرفتيم. بعد از مدتی گفتند که می خواهند انگشت نگاری کنند و باز چند نفر را بردند و بقيه تصميم گرفتيم که از اين کار هم امتناع کنيم چون دليلی برای انگشت نگاری نبود. خيلی مسخره بود که ما را در حال قدم زدن در پارک دستگير کرده بودند و حالا نيز می خواستند برايمان پرونده سازی کنند. بالاخره با مقاومت ما از اين کار هم صرف نظر کردند.


بعد از مدتی کيف و موبايل هايمان را تحويل گرفتند و روسری هايمان را دوباره به ما دادند که سرمان کنيم و به طبقه بالا برويم. يک اتاق کنفرانس بزرگ بود و ميزی پشتش و خواستند که دور آن بنشينيم. چند نفر مأمور مرد با لباس شخصی نيز در ميز پشتی نشسته بودند و چند پسر جوان قلدر هم دور و بر ما می چرخيدند. برگه هايی جلوی ما گذاشتند و گفتند که آن را تکميل کنيم. يکی از دستگيرشدگان از نوشتن امتناع کرد و گفت من چيزی را پر نمی کنم و گفت شما بدون اينکه دليل دستگيری ما را بگوييد از ما می خواهيد چه چيزی را پر کنيم!؟ من اسم و فاميل ام را نوشتم ولی شک داشتم که پر کردن برگه درست است يا نه. سؤال ها را مروری کردم و ديدم چيز مهمی نيست و هيچ تعهد و تضمينی در ميان نيست و با پاسخ های بلی و خير و بدون تفصيل پاسخ دادم. در اين برگه ابتدا مشخصات عادی فردی را خواسته بودند و سپس چند سؤال. بيشتر سؤال ها حول اين مسأله بود که در پارک چه می کرده ايد؟ علت دستگيری تان چه بوده است؟ در جريان های اخير کسی از خانواده شما کشته شده است؟ و در انتها نيز نوشته بودند که از قاضی چه درخواستی داريد. نوشتم" من می خواهم که علت دستگيری خود را بدانم و همچنين نسبت به اين شيوۀ دستگيری شکايت دارم و انتظار دارم که قاضی به اين امر رسيدگی کند". بعد از اتمام اين مرحله از بازجويی، ما را دوباره به پايين بردند.


ما را به داخل سلول های سمت چپ جای دادند. در يک سلول که بزرگ تر بود، حدود ۱۶ نفر و در دو سلول ديگر که کوچکتر بود در هر کدام ۷ نفر جای گرفتيم. ما را به داخل فرستادند و درب سلول ها را برويمان بستند. با هم مشغول صحبت بوديم و نگران از آينده ای که هيچ از آن نمی دانستيم. همه ناراحت و عصبانی بوديم بخصوص از شيوۀ دستگيری و دروغ هايی که از ابتدا تا به انتها تحويلمان داده بودند. چند دختر جوان نيز خيلی ناراحت بودند و می گفتند که ما به خانواده هايمان چه بگوييم. ما فقط داشتيم از پارک عبور می کرديم. چند خانم سن بالا نيز در ميان ما بودند مابين ۶۰ تا ۷۵ سال. البته بيشتر ما سن بالای چهل سال و نزديک به ۵۰ سال داشتيم و بنده که ۵۱ ساله ام. بالاخره کمی آرام گرفتيم. يکی از هم سلولی ها، شعر زيبايی را خواند. من هم شروع به خواندن کردم و بقیۀ هم سلولی ها نيز با هم شروع به خواندن ترانه های قديمی کرديم و به يکديگر روحيه می داديم.


بعد از مدتی در سلول باز شد و چند تايی را که سن بالاتر داشتند و يا داروهايشان را خانواده شان آورده بودند صدا کردند و به بيرون بردند. داروهای من را نيز تحويل دادند. دکتری آمده بود که ما را معاينه کند و استفاده از داروها را اجازه دهد. ما را به طبقه بالا بردند و در آنجا نشاندند و گفتند که منتظر بمانيد. سپس يکی آمد و گفت شماها که سن بالاتری داريد و بيمار هم هستيد، می توانيد با گرو گذاشتن کارت ملی و يا شناسنامه خود و همچنين کارت يکی از وابستگان خود، موقتاً به خانه برويد و برای دادگاه خبرتان می کنيم. چشمم به مردی افتاد که در اتاق کنفرانس پشت سر من نشسته بود. گفتم بالاخره به ما نگفتيد که به چه دليل ما را دستگير کرده ايد؟ کسی نمی خواهد پاسخ ما را بدهد؟ گفت: برخی از شما را به اشتباه دستگير کرده اند ولی برخی هر هفته به آنجا می رويد و می خواهيد شلوغ کنيد. گفتم مگر مردمی که به پارک و يا خيابان می روند چه می خواهند؟ مگر رفتن به خيابان، پارک، سر خاک و يا مکان های عمومی ديگر جرم است؟ مگر بسياری از مردم پس از انتخابات چه می خواستند؟ جز اين که می گفتند رأی من کو؟ گفت: مسأله فقط آمدن در پارک و يا در خيابان نيست، مشکل زمانی است که اموال عمومی را تخريب می کنند. گفتم: خودتان بهتر می دانيد که مردم هيچ وقت اينکار را نمی کنند. مردم حق شان را می خواهند. بالاخره رفتيم و منتظر نشستيم. سپس يکی آمد و گفت شما که می گوييد رأی من کو، بياييد و به پايين برويد. شما نبايستی به خانه برويد. بلند شدم و راه افتادم. من را به مأمور زنی تحويل دادند. گفتم من که نگفتم رأی من کو؟ من اساساً رأی نداده ام. او در پله ها گفت تو نمی توانی جلوی زبانت را بگيری، خوب هيچ نمی گفتی و به خانه ات می رفتی. گفتم مگر می شود هيچ نگفت و خفقان گرفت. پس بقيه چه می شوند. آن دختران جوانی که اصلاً روح شان هم از برنامه های پارک مطلع نبوده است چه می شود؟ پايين هم که آمدم مأمور زن ديگری گفت من خودم به موسوی رأی داده ام و همه اينها می دانند، ولی با خراب کردن اموال عمومی مخالفم. گفتم يعنی تو اين را نمی دانی که خراب کردن اموال عمومی کار مردم نيست، مردم تنها کاری که می کنند سطل های زباله را آتش می زنند و آنهم برای برای محافظت از گازهای اشک آوری است که شما مأمورين به ميان مردم می اندازيد. خودتان خوب می دانيد که اين کارها به دست خود مأمورين(لباس شخصی و يا ساير مأمورين) انجام می شود. من به چشم خودم در خيابان نواب ديدم که نيروهای گارد ويژه راه افتادند و شيشه های يک ساختمان را می شکستند.


من را به سلول اولی که بزرگتر بود انداختند و کلی هم با اين دوستان آواز خوانديم. هنوز يکی از دختران جوان گريه می کرد و به راحتی نمی شد او را آرام کرد. بعد از مدتی ما را به سلول های سمت راست بردند. راهروی سمت راست دارای ۱۲ سلول(حدود ۲*۲) و يک دستشويی با دو توالت و در حقيقت يک توالت قابل استفاده بود. هر چند تای ما را داخل يک سلول انداختند و درب های آهنی را برويمان بستند و قفل کردند. در هر سلول حدود ۸ نفر به صورت کتابی جای گرفتيم. به ما شام هم ندادند و گفتند که جزو ليست نبوده ايد و از فردا به شما غذا داده خواهد شد. ولی چند تن از خانواده ها برای زندانی خود غذا گرفته بودند و آن غذاها را با هم خورديم. از شيشه های نوشابه و يا دوغ هم برای خوردن آب استفاده می کرديم. اتاق ها که موزاييک شده بود را با پتوی سربازی فرش کرديم و رويمان نيز از همان پتوها انداختيم و شب را به صبح رسانديم. تا صبح درب سلول ها قفل بود. خيلی از ما مشکل داشتيم و مجبور بوديم که شب هم به دستشويی برويم ولی اجازه نمی دادند. حتی رعايت مادری ۶۰ ساله که مرض قند داشت را نکردند. او به خاطر همراهی با دخترش مانده بود. شب اول به سختی گذشت و هيچ نمی دانستيم که چه بلايی قرار است سرمان بياورند. دايم نيز اعتراض می کرديم که ما را به چه جرمی دستگير کرده ايد ولی هيچ پاسخی به ما نمی دادند و فقط می گفتند "ما که شما را دستگير نکرده ايم". بايستی قاضی بيايد و تکليفتان را روشن کند و قرار بود که صبح قاضی بيايد. بالاخره صبح شد و هر چه صبر کرديم از قاضی خبری نشد. شيفت نگهبانها باز عوض شد. مأموری آمد با قد بلند و صدای کلفت، معلوم بود که برای همين کار تربيت شده است و از نيروهای قديمی است. ابتدا خواست با داد و بيداد و صدای بلند همه را بترساند و ساکت کند. ما هم صدايمان را بالا برديم و گفتيم تا کی می خواهيد ما را در بلاتکليفی نگه داريد؟ او پس از اعتراض همگی مجبور شد صدايش را پايين بياورد. در سلول ها را باز کرد تا به دستشويی برويم. صبح مجبور بوديم به نوبت به دستشويی برويم. چون فقط يک دستشويی قابل استفاده بيشتر نبود و دستشويی ديگر هم که بسيار کثيف و پر از مدفوع بود. گفتم لااقل آن دستشويی را تميز کنيد تا اينقدر اينجا بوی گند ندهد و بتوان از آن يکی هم استفاده کرد. گفت متهمين بايستی تميز کنند. گفتم منظورت ما هستيم؟! ساکت ماند و خجالت کشيد. گفتيم صبحانه و چای نمی خواهيد به ما بدهيد؟ ديشب گفتيد جزو ليست نبوده ايد، حالا چی؟ بالاخره مقداری نان و مربا آوردند ولی هنوز از چای خبری نبود. تا ۲۲ ساعت چای و آب خوردن ندادند و گفتند که می توانيد از آب دستشويی استفاده کنيد. ليوال نيز در اختيارمان نگذاشتند و ما با چند شيشه آب که در اختيار چند نفر بود آب می خورديم. صبح درب سلول ها را باز گذاشته بودند و فقط می گفتند که از سلول هايتان بيرون نياييد. تا نزديکی های ظهر صبر کرديم. همان نگهبان آمد و گفت که قاضی حکم داده است که تا فردا صبح بايستی منتظر بمانيد و فردا وضعيت تان روشن می شود. همه صدايشان بلند شد و بسيار ناراحت و شاکی بودند. گفتند در يک بازداشتگاه موقت حداکثر می توان ۲۴ ساعت نگهداشت. چرا ديشب قاضی نيامده است؟ و خواستيم که حکم قاضی را بياورد تا ببينيم و او هم مجبور شد رفت و حکم قاضی را که ليست زندانيان نيز در زير آن بود آورد و به ما نشان داد. سپس ما تصميم گرفتيم که تا فردا هم صبر کنيم، چون امروز عيدشان بود و بايستی به سور و ساتشان بپردازند. ما در داخل و خانواده هايمان در بيرون انتظار می کشيديم. برخی که هيچ اطلاعی از اصل ماجرا نداشتند خيلی بی تابی می کردند، بخصوص چند دختر جوان که تا به حال هيچ چيزی از مادران عزادار نشنيده بودند. ما تلاش می کرديم که روحيه همديگر را حفظ کنيم و مرتب شعر و ترانه و آواز می خوانديم، از شاد گرفته تا غمگين. بالاخره توانستيم اين دختران را نيز آرام کنيم. روحيه ها اکثراً بالا بود با اينکه فکر می کردند که آنها را بی دليل آورده اند. برای خيلی از ما مهم بود که بيرون چه خبر است و چقدر از ما حمايت می شود. خبرهايی که می رسيد گاهی می گفتند که بيرون شلوغ است و همگی خوشحال شده و روحيه می گرفتيم و گاهی می گفتند که خبری نيست و ناراحت می شديم. همه انتظار داشتيم که به غير از خانواده های خودمان، مادران داغدار و ساير مادران و همچنين فعالين حوزه زنان، دانشجويان و سايرين نيز از ما حمايت و اين دستگيری را محکوم کنند. ولی بعداً مطلع شديم که فقط تنی چند به صورت فردی حمايت کرده و يا در آنجا حضور يافته اند و يا فقط به عنوان يک خبر آن را در برخی سايت ها درج کرده اند. اگر پيگيری و پايداری و حمايت مستمر خانواده های ما نبود، شايد همچنان در زندان بوديم. يکشنبه عصر ديگر تحمل برخی از زندانيان تمام شده بود و صدای تنی چند از زندانيان بلند شد و به دنبال آن، چند تن از مأمورين هجوم آوردند و يکی از مأمورين زن با باتوم به ما حمله ور شد که جلويش را گرفتيم و اوضاع آرام شد. اسم اين مأمور را پرسيديم و بعد او دايم تلاش می کرد که جلوی ما چرب زبانی کند و خودش را از کاری که کرده مبرا کند تا از او شکايت نکنيم. گاهی دلمان به حال آنها می سوخت. آنها نيز زندانيانی مادام العمر بودند که شايد از اسارت خود بی خبر بودند ولی به چشم خود تنفر زندانيان را از خود می ديدند و مسلم است که همين تنفر، هيچ وقت خواب راحتی برايشان نخواهد گذاشت. چند دختر جوان نيز که جزو زندانيان عادی بودند نيز در آن بند حضور داشتند و در سلول های جلويی بودند. دو نفر به خاطر مشکوک بودن ظاهرشان، دو نفر به خاطر رشوه، چند نفر به خاطر رابطه نامشروع و .... برخی از آنها ابتدا با ما نمی توانستند رابطه برقرار کنند و برايشان عجيب بود که چطور روحيه ما اينقدر خوب است و با هم می گوييم و می خنديم و شعر می خوانيم. آنها خودشان را عقب می کشيدند و وقتی از آنها سؤال می کرديم که به چه دليل شما را آورده اند بيشتر سعی می کردند که به ما پاسخی ندهند و از ما دوری می کردند. حتی يکی از آنها شب اول به خواندن ما اعتراض کرد. ولی وقتی داستان ما را شنيدند از همدلی ما لذت می بردند و از ما خواستند که برايشان بخوانيم تا روحيه شان خوب شود. يکی از آنها که با دوست پسرش دستگير شده بود، خيلی ناراحت بود و دايم گريه می کرد. ما سعی کرديم با او نيز صحبت کنيم و به او روحيه بدهيم. يکی ديگر می گفت که از مستأجرش مواد گرفته اند و او را هم بی دليل به زندان انداخته اند و گفته اند تو هم با آنها همدستی و الان پسر کوچکم در خانه تنهاست و معلوم نيست چه بلايی به سرش خواهد آمد و گاهی داد می زد و گاهی آرام می شد.


ظهر شد و ناهار برايمان قرمه سبزی آوردند. زياد خوب نبود و خيلی ها نتوانستند بخورند. يکی گفت که از بيرون آورده اند و رويش نوشته بود هديه به مادران داغدار. ولی مطمئن نبوديم که اين غذا کار خانواده ها باشد. شب هم اولين غذای زندان را که ماکارونی ماسيده بود، نصفه نيمه خورديم. دختری که جزو زندانيان عادی بود از ما پذيرايی می کرد. دختر خوبی بود و می گفت همسرش را هنگام هم خوابی با زنی ديده و کتک شان زده است و حالا همه شان به زندان افتاده اند. ده روزی می شد که آنجا بود.


بالاخره شب دوم نيز گذشت و صبح شد. شب دوم را راحت تر خوابيديم. صبحانه برايمان مربا با نان آوردند و همان دختر برايمان چای آورد. نفهميديم که مرباها را هم خانواده ها گرفته اند يا خود بازداشتگاه داده است. گفتند که ليوان هايش را خانواده ها گرفته اند. يکی از خانواده ها روز قبل نيز به تعداد نفرات برايمان بيسکويت گرفته و فرستاده بود، ليوان و دستمال و نوار بهداشتی نيز فرستادند. شب با هم قرار گذاشتيم که صبح دوشنبه تا ساعت ۹ صبح صبر می کنيم و اگر وضعيت مان روشن نشد، اعتراض می کنيم. ساعت ۹ شد و هيچ خبری نشد و اعتراض کرديم، ولی هيچ پاسخی به ما ندادند و گفتند تا ظهر وضعيت تان مشخص می شود و قاضی قرار است بيايد. تا ظهر نيز صبر کرديم و سپس گفتند لباس هايتان را بپوشيد. روسری هايمان را سر کرديم و دو تا دو تا به دستمان دستنبند زدند و به بالا بردند. به حياط که رسيديم بيشتر خانم ها سوار شده بودند. سر و صدای اعتراض از بيرون به گوش می رسيد. بسياری از خانواده ها بيرون جمع شده بودند. و چند نفری مانده بوديم که سوارمان کنند که يک مأمور از بالا گفت صبر کنيد. قاضی گفته است که او به اينجا می آيد. ما متعجب که اين چه وضعيتی است چرا هر لحظه تصميم تان را عوض می کنيد ما می خواهيم خانواده هايمان را ببينيم. ما را از ماشين بيرون آوردند و به پايين بردند. ظاهراً خانواده ها بيرون شلوغ کرده بودند و تصميم داشتند که به دنبال ما راه بيفتند. قرار بود که ما را به دادگاه انقلاب ببرند. ابتدا گفته بودند که می خواهند به اوين ببرند و يک ون بيرون رفته بود و چند تن از خانواده ها نيز دنبالش رفته بودند و ديدند که در چند کوچه پايين تر دور زده و برگشته است. يعنی می خواستند که خانواده ها را دنبال نخود سياه بفرستند و بدون سر و صدا ما را به دادگاه انقلاب و يا جای ديگری ببرند. وقتی فهميدند که خانواده ها شديدآً مراقب اوضاع هستند و نمی شود ديگر آنها را فريب داد، پشيمان شدند. بخصوص که آن روز مصادف با ۱۶آذر بود و ممکن بود همين مسأله کلی سر و صدا به راه بياندازد و به دنبال خود تظاهراتی داشته باشد. سپس ما را به پايين بردند و دستبندها را باز کردند و به سلول ها فرستادند. در همين هنگام ديديم که در سلول های سمت چپ نيز تعداد زيادی زندانی زن جديد آورده اند. درب کمی باز بود و پرسيدم که شما را از کجا آورده اند و گفتند جلوی دانشگاه تهران دستگير شده اند. تنی چند می خواستند که به خانواده هايشان خبر بدهيم . فکر کنم حدود ۱۵ نفر بودند. ما را به سمت سلول های خودمان بردند. ولی ديگر نمی توانستند ما را به داخل سلول ها بياندازند. همينطور بيرون سلول ها و در راهرو، روبروی هم روی زمين نشستيم و باز هم شروع به خواندن کرديم و منتظر قاضی شديم. ديگر انتظار و بی خبری برای برخی غيرقابل تحمل شده بود. برخی سردردهای عصبی گرفته بودند. برخی فشارشان بالا رفته بود و... چند ساعت گذشت، شايد حدود ساعت ۱ بعدازظهر بود که چند تا چند تا صدايمان زدند و به بالا بردند. ابتدا يک مأمور مرد لباس شخصی پرونده را باز می کرد و اسم و فاميل را می پرسيد و از برخی نيز می خواست که توضيحاتی را جع به نحوۀ دستگيری خود بدهد و اگر کسی از او سؤالی می کرد، می گفت از قاضی بپرسيد. قاضی پشت ميزی انتهای اتاق نشسته بود. و ما را يک به يک به نزد او می فرستادند و او هم از بيشتر زندانيان اصلاً چيزی نمی پرسيد و فقط می نوشت که بی گناه هستند و آزاد می شوند و از زندانی می خواست که حکم قاضی را امضاء کنند. از من شرح ماجرا و نحوۀ دستگيری را پرسيد و من هم توضيح دادم و سپس دليل دستگيری خود را از او جويا شدم. گفت خودت بهتر می دانی ولی ديگر چيزی نپرس. چيزهايی که گفته بودم را نوشت و از من خواست که زير حکم قاضی را امضا کنم. من هم اين را اضافه کردم که من از نحوۀ دستگيری خود شکايت دارم و طبق قانون عمل خواهم کرد و امضا کردم. هيچ تعهد و تضمينی نيز از کسی نخواستند. سپس ما را به پايين آوردند و بعد از مدت کوتاهی نيز وسايلمان را تحويل دادند و آزادمان کردند. مشخص بود که می خواهند خيلی سريع موضوع را جمع و جور کنند. شايد يکی از دلايل اش مصادف بودن اين روز با ۱۶آذر بود و همچنين اعتراض هايی که خانواده ها در جلوی درب بازداشتگاه کرده بودند. اصلاً نمی خواستند که هيچ سر و صدايی بشود. ما همگی با هم تصميم گرفتيم تا زمانی که همه از در بيرون نيامده اند، از جلوی زندان نرويم و همينطور هم شد.


بالاخره انتظار به سر رسيد و همگی بيرون آمديم. وقتی سری اول را بيرون فرستادند، خانواده ها را ديديم که با چشمانی اشکبار از شوق و درد، بيرون در انتظارند. فقط دو نفر از خانواده ها کسی به دنبالش نيامده بود. هر کدام چند نفری برای استقبالش آمده بودند. خانواده ها دسته جمعی غذا خريده بودند و ميان ما تقسيم کردند. حدود ساعت ۳ اولين سری بيرون آمدند و تا ساعت حدود ۳۰/۴ منتظر بقيه شديم.


نتيجه اينکه، ما هيچ کدام همديگر را نمی شناختيم ولی اين اتفاق، باعث شد که دوستان جديدی پيدا کنيم و از مشکلات و دردهای هم باخبر شويم و هر کجا که همديگر را ببينيم، از ديدن هم شاد و در غم های يکديگر شريک شويم و با هم درد مشترک را درمان کنيم.


منصوره بهکيش
۲۰ آذر ۱۳۸۸