Saturday, November 21, 2009

دوستان عزیز 
بعد از هفده هفته تجمع زنان ایرانی در کلن و همچنین در شهرهای  هامبورگ، فلنزبورگ، فرانکفورت، ونیز، بروکسل، وین، لس آنجلس و تورنتو در همبستگی با مادران عزادار ایران ، پیشنهاد ما جهت همکاری شبکه ای مورد استقبال واقع شد و فردا ، 22 نوامبر، مادران فرانکفورت به کلن خواهند آمد تا مشترکا صدای حق طلبانه خود را در همبستگی با مادران عزادار ایران به گوش جهانیان برسانند
با درود و سپاس از پشتیبانی هفتگی همه دوستان 
بیائید که همبستگی خود را قوی تر کرده و سعی کنیم که در این اعتراضات شرکت نموده و با حضور بیشتر خود مادران ایران را نیرو بخشیم
به امید آنکه خواست حق طلبانه این مادران هر چه زودتر به ثمر برسد  و با آرزوی اینکه به زودی آزادی عزیزان دربند و رهائی هم وطنانمان  را در این میادین پایکوبی کنیم

همبستگی زنان شهرکلن/آلمان با مادران عزادار ایران  
اعدام احسان
 

شهلا شفيق

در بهار هزار و سيصد و شصت و دو، وقتی بازداشت ها و اعدامهای مخالفان سياسی نفسبُر بود، وقتی هزارها نفر به جرم نه گفتن به نظام اسلامی روانه محبس شده بودند، سرنوشت من هم مثل خيلیها با ترک مرز و بوم رقم خورد و در راه گذشتن از مرز برای نخستين بار پا به کردستان گذاشتم.
خاطره ام از اين سفر پُر خطر در نور آبی رنگپريدهای شناور است که سر در خانههای روستایی را پيش چشمم می آورد که در دل شب به آن وارد می شديم تا در گرگ و ميش سحر بيرون بزنيم و راه از سر گيريم. در اتاقهای فقيرانه پاکيزه از دستهای زنانه ای که نقش زحمت بر آن دلم را از رقت می فشرد نان می گرفتم و در چشمهای صاحب دستها می خواندم که او هم بر حال من رقت می آورد که اينچنين از خانه و کاشانه رانده شده ام. ديدارمان تنها چند دقيقه بود و بی سخن، اما می دانستم که او مرا می شناسد. بی گمان پيش از من دهها زن ديگر را پناه داده بود، اجاق افروخته بود و گرما و نان به آوارگان پيشکش کرده بود.
پسر او هم پيشمرگه بود شايد. شورش و سرکوب سهم مشترک ما بود از مرز و بومی که در آن بشر حق و حقوقی نداشت. او سلاح برداشته بود و من با قلم و سخن، روزنامه و بيانيه و اعتصاب و تظاهرات به مبارزه سياسی پيوسته بودم. در تبعيد فرصت آن را يافتم تا با انديشه ورزی چند و چون عقايد و کارنامۀ خويش را بسنجم. پيشمرگه جوان آن سالها آيا هرگز فرصت اين کار را يافت؟ ای کاش چنين بوده باشد.
اما بسياری از هم نسلانم که با سری پر از آرزو و دلی سرشار از ايمان به بهروزی بشر قدم به راه سياست گذاشته بودند، هرگز چنين فرصتی را نيافتند. آنها را به سادگی کشتند اما جامعه ما به همين سادگی از مرداب متفعن اختناق که چرخه خشونت را تداوم می دهد رهایی نيافت. و از آنجا که چنانکه پل الوار می سرايد “آدميان نيازمندان پيوند و اميد و نبردند تا جهان را تفسير کنند، تا جهان را تغيير دهند”، اينک، سی سال پس از ويرانی اميد، نسلی ديگر به ميدان آمده است. و باز همان نوای شوم شيپور جنگ مقدس برخاسته که مخالفان حکومت را به جرم محاربه با خدا از دم تيغ بگذراند يا به توبه وادارد.
اين درست که جامعه ما در سی سال پيش نمی زيد، و اين درست که ظرفيت حاکمان برای بسيج امت حزب الله کمتر است، و چشم و گوش جهان هوشيارانه رو به سوی ايران دارد، و نمی شود مثل سی سال پيش در سکوت، هزاران نفر را به مسلخ فرستاد بی آنکه آب از آب تکان بخورد و خواب حاکمان آشفته شود. اما نبايد فراموش کرد که ترور نه فقط يک وسيله که جوهرۀ حکومت تام گراست و سرکوب منطق تداوم آن. و در اين ميان همانند سی سال پيش، استراتژی حاکميت برای سرکوب خزنده، کردستان را، به بهانه مبارزه با تجزيه طلبی و تروريسم، صحنۀ کشتار و ارعاب می کند.
احسان فتاحيان ، مبارز 28 ساله کرد، که در محاکم شرع به ده سال حبس محکوم شده بود، در تجدید نظر،به بهانه تجزيه طلبی و تروريسم با تشدید حکم به دار آويخته شد.
اما کدام وجدان بيدار در نامه واپسين او که خطاب به ملت ايران نوشته شده رد پایی از اين اتهامها میبيند؟ احسان در اين نامه از زادگاهش کرمانشاه به مثابه مهد تمدن ايران ياد می کند و از آرمانهايش برای آزادی و عدالتی می گويد که باز شناسی حقوق ابتدایی فرهنگی و اجتماعی و سياسی کردها جزئی از آن است. کومله که احسان به جرم عضويت در آن اعدام شده، در برنامه اعلام شده اش خواهان تجزيه ايران نيست و رهبرانش بارها و بارها چنین اتهاماتی را به صراحت تکذیب کردهاند.
جمهوری اسلامی از غيرقانونی بودن کومله سخن می گويد. به کدام جرم ؟ کدام حزب و سازمان در ايران قانونی است ؟ کدام راه برای خواستن ابتدائی ترين حقوق فردی، فرهنگی ، جنسيتی و سياسی گشوده است؟ کيست که با ترور و سرکوب هر روز بذرهای نفاق و نفرت را در جامعه می پراکند ، باد می کاردو طوفان درو می کند؟
فرزاد کمانگر معلم کرد ، روزنامه نگارو فعال محيط زيست که با حکم مرگ در زندان اسير است به بازجوي شکنجه گر می گويد :" من معلمم ، از دانش آموزانم لبخند و پرسیدن را به ارث برده ام . حال که من را شناختی ، تو از خودت بگو ، همکارانت که بوده اند ، خشم ونفرت وجودت را از چه کسی به ارث برده ای ، دستبند و پابندهایت از چه کسی به جا مانده ؟ از سیاهچالهای ضحاک ؟ از خودت بگو ، تو کیستی ؟" .
مگرنه اين است که جمهوری اسلامی دکتر قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان را که بی سلاح سر ميز مذاکره نشسته بود درشهر وين کشت ؟ ومگر نه همين حکومت مختاری هاو پوينده ها و مير علائی ها را در ايران از پشت ميزی که تنها برای قلم زدن پشت آن می نشستند برای هميشه ربود و کشت بی آنکه مسئوليت قتل آنها را بگردن گيرد؟ القاب تروريست و تجزيه طلب شايسته چه کسانی ست ؟
احسان فتاحيان می نويسد که ازمرگ نمی هراسد ، چرا که با انتخاب مبارزه سياسی عهده دار راه خويش است . او با طناب دار بر گردن از چهار پايه می جهد تا به جلادان بگويد که مزگ تحميلی را به سخره می گيرد. اما در نامه اش با صدائی غمگين از دلايلی می گويد که در 28 سالگی ، آنگاه که جان جوانش يکسره خواهان زندگی ست مرگ را محتوم کرده است. اين دلايل را همه می شناسيم: لمس بی واسطه محروميت ، استبداد ، خشونت و ستم. آرزوی شادی ، آزادی و بهروزی.
ما اما آيا می توانيم مرگ احسان و احسان ها را به سخره بگيريم ؟ آيا می توانيم چشم بر اين واقعيت هولناک ببنديم که حساس ترين و پرشور ترين جوانان ما آزادی را در رقص مرگ بر طناب دار بيابند ؟ که گام نهادن در راه سياست، که به قول آرنت عالی ترين مرحله کنش گری آدمی ست ، به راهروهای زندان و شکنجه بيانجامد ؟ که کرد و بلوچ و ترک وعرب بودن در سرزمين پهناور و رنگارنگ ما جرم زا گردد ؟

28 آبان 1388(18 نوامبر 2009)
گزارش تجمع مادران عزادار در روز شنبه 30 آبان در پارک لاله 
مادران عزادار مراسم اعتراضی خود را باشعار مرگ بر دیکتاتور و سرود ای ایران برگزار کردند

امروز شنبه 30 آبان ماه مادران عزادار همچون هفته های گذشته در پارک لاله با وجود حضور نیروهای انتظامی و لباس شخصی تجمع اعتراضی خود را شکل دادند.
از ساعت 17 مادران در میدان آب نمای پارک لاله به صورت پراکنده نشسته بودند تا بقیه مادران به جمع آنها بپوندند. دائما ماموران سرکوبگر نیروی انتظامی به دور میدان با اتومبیل حرکت می کردند. درست از ساعت 17:07مامور نیروی انتظامی به همراه 3 لباس شخصی به سمت مادران آمدند و با فریاد به آنها گفتند: بروید بیرون اما مادران همچنان ایستادند از سمت دیگری نیز 4 مامور نیروی انتظامی به سمت مادران آمدند تا مانع حرکت آنها به دور میدان آب نما شوند.

ایستادگی مادران وصف ناپذیر بود تا جایی که ماموران با بی سیم اعلام کردند این پدر سوخته ها متفرق نمی شوند نیرو بیاورید و با زدن سوت نیروهای لباس شخصی خود را که پراکنده بودند به سمت میدان آب نما کشاندند تا جلوی حرکت مادران را بگیرند وبرای جلوگیری از حرکت مادران به دور میدان آب نما به سربازان دستور می دادند کیف آنها را بگیرید و بفرستیدشان بیرون.

حتی اجازه نشستن به خانمها رانمی دادند بیش از 100 نفر از مادران و دختران جوان از سمت میدان آب نما به درب بلوار کشاورز در حالی که دستها را به نشانه پیروزی بالا گرفته بودند و تصاویر تعدادی از شهدارا در دست داشتند و سرود ای ایران و یار دبستانی را می خواندند و شعار مرگ بر دیکتاتور و الله اکبر را سر می داند حرکت کردند.

نیروهای سرکوبگر ولی فقیه در پشت مادران حرکت می کردند و دو لباس شخصی دائما از جمعیت عکس و فیلم می گرفتند. یک پسر جوان مادران را همراهی می کرد که نیروهای لباس شخصی قصد داشتند او را بازداشت کنند ولی مادران جلو آمدند و با سر دادن شعار مرگ بر دیکتاتور پسر جوان را آزاد کردند.

هنگامی که مادران به بلوار کشاورزسمت خیابان رسیدند ایستادند. 1 دقیقه اعلام سکوت برای جانباختگان راه آزادی مردم ایران نمودند و برای آزادی تمامی زندانیان سیاسی 5 بار الله اکبر سر دادند که دوباره ماموران سعی داشتند با داد و فریاد مادران را متفرق کنند. اما مادران در حالیکه دستها را به نشانه پیروزی بالا گرفته بودند با خواندن سرود ای ایران و یار دبستانی و سر دادن شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد تا خیابان وصال به حرکت اعتراضی خود ادامه دادند در طول مسیر نیروهای لباس شخصی و انتظامی پشت سر مادران حرکت می کردند و مردم نیز با زدن بوق مادران را همراهی می کردند.مادران ساعت 17:45 به حرکت اعتراضی خود پایان دادن. در حین راهپیمائی مادران عزادار برای گرامیداشت روز 16 آذر فراخوان شرکت در آن را می دادند.


فعالین حقوق بشر ودمکراسی در ایران
30 آبان 1388 برابر با 21 نوامبر2009

Friday, November 20, 2009

حضور اعضای کمیته گزارشگران حقوق بشر بر مزار شهدای انتخابات
من برای خاطر توست که ایستاده ام

کمیته گزارشگران حقوق بشر- سوز بادهای زمستانی تا مغز استخوان هم که بنشیند، باز اینجا مادرانی هر هفته با یک زیرانداز میآیند و ساعتها کنار مزار فرزندانشان مینشینند و با آنها درد و دل میکنند. این مادران، هنوز باور ندارند آنچه را که گذشت. همین چند ماه پیش، قبل از برگزاری انتخابات، این بچه ها، جوانانی بودند که مادرها برای آیندهشان هزار امید و آرزو داشتند. اما حالا، آنها زیر خروارها خاک خوابیدهاند. تنها به جرم اعتراض.

مادر ندا آقاسلطان، به رسم هر هفته اش، روی زیراندازش کنار قبر ندا نشسته است. مردم گروه گروه میآیند. فاتحه هائی میخوانند. نفرینی میکنند و برای او طلب صبر میکنند. این مادر که حالا در گذر این چند ماه، زیر بار این همه غصه، پیر شده است. پاسخ تک تک افراد را میدهد و حضورشان را تنها دلیل زنده بودن و نفس کشیدنش میداند. و دفتری را که حاوی درد و دلهای مردم برای نداست، هرازچندگاهی به برخی از حاضران می دهد، تا برای ندا بنویسند.:" ندا، ندا، ندا.. زبانم بند آمده است.. حالا کنار توام"
 نوشته را که میخواند، باز با صدای بلند گریه سر میدهد و میگوید:" ندای من، پس چرا زبان من هنوز بند نیامده؟.. پس چرا هنوز میتوانم فریاد بزنم.؟

" ندایم، روزی که رفتی، من پشت دیوارهای بلند اوین، در تنهایی سلول انفرادیم، گوشم را به ندای " الله اکبر" مردم سپرده بودم. ندایم، من برای توست که ایستادهام. آرام بخواب که روزی فریاد آزادیخواهیمان، تمام کوچه های این شهر را پر میکند."

باز مادر ندا میخواند و باز اشک میریزد. این زن که در روز 13 آبان چند ساعتی را بازداشت بوده است، میگوید:" در همان چند ساعتی که در سلول بازداشتگاه تنها بودم، برای سختی هایی که زندانیان کشیدها ند، گریه میکردم و میگفتم: ندای من یک لحظه، یک گلوله خورد و رفت. اما شما چه کشیدید در آنجا. این همه روز.

او هرازچندگاهی آرام میشود و باز دوباره برای دخترش مرثیه سرایی میکند. و میگوید:" از من خواستند که مرگ ندا به گروههای دیگر نسبت دهم. اما من هرگز چنین کاری نخواهم کرد." و بعد اضافه میکند:" یادتان باشد، اگر روزی حرفی بر خلاف حرفهای امروزم از من شنیدید، آنها را به میل خود بر زبان نیاوردهام."

مادران شهدای دیگر هم بر مزار ندا میآیند و با مادرش همدردی میکنند. زن پیری خود را مادر بابک واحدی، معرفی میکند که فرزندش در خیابان در تیرماه کشته شده است. نام او برای کسی آشنا نیست. و وقتی میپرسیم، چرا کسی نامش را نمیداند. چرا به جایی اسمش را نگفته ا ید. میگوید:" تهدیدمان کردند، خانم". فرزند این زن در قطعه دیگری به خاک سپرده شده است. او میگوید که هر هفته به بهشت زهرا میآیم. اول سر قبر بابکم میروم و بعد میآیم پیش ندا.

در قطعه 257 افراد زیادی هستند که در جریان اعتراضات پس از انتخابات به دست نیروهای امنیتی کشته شده اند. مزار سهراب اعرابی و اشکان سهرابی هم با گل پوشیده شده است. خانواده های آنان، پیش از آمدن ما رفته اند. اینجا میتوانی افراد زیادی را ببینی که هر یک به نوعی در جریان این اعتراضات، هزینه داده ا ند. پسری که از شاهدان زندان کهریزک است و 5 روز جهنمی را در آنجا گذرانده است. او حالا هر پنجشنبه بر مزار محسن روح الامینی حاضر میشود و فاتحه میخواند.

زمان بازگشت که میرسد، هنوز مردم با شاخه های گل، بر مزار ندا حاضر میشوند. دختری، موبایلش را روی قبر گذاشته و سرود " سر اومد زمستون" را پخش میکند. میگوید:" به خاطر اینکه امروز میخواستم اینجا بیایم، این سرود را آوردم." و بعد به مادر ندا میگوید:" ما همه ندا هستیم، حالا تو صدها هزار دختر به نام ندا داری."

عزم به بازگشت میکنیم. زیر لب میگویی:" ندای من، من برای توست که ایستادهام
"

Tuesday, November 17, 2009

برگزارى مراسم يادبود هفتگى گروه مادران عزادار ايرانى در فرانکفورت

 
مراسم يادبود هفتگى گروه مادران عزادار ايرانى برگزار شد .اين چهارمين مراسم يادبود برگزار شده توسط مادران عزادار در فرانکفورت بود و باز هم در حالى اين مراسم برگزار ميشود که در نهايت تاسف هر دفعه به تعداد عکسها اضافه شده است و با توجه به آمار بالاى قربانيان بسيارى از عکسهمثل گذشته هنوز در دسترس همگان براى اطلاع رسانى نيست


اين مراسم اينبار در نقطه ديگرى از محله پر رفت و آمد شهر برگزار شد . راتنائور پلاتز که در گذر عبور و مرور چند محله بزرگ و معروف مرکز شهر فرانکفورت قرار دارد مکان برگزارى اين مراسم بود . در اين هفته نيز بسيارى از رهگذران شهر فرانکفورت به عکسها و مطالب در رابطه با عکسها توجه خاصى مينمودند .بعضى از بينندگان و توجه کنندگان به عکسها در رابطه با وقايع اخير به طرح سوالاتى ميپرداختند که توسط برگزار کنندگان به موارد و توضيح و پاسخ به آنها پرداخته ميشد
و البته بايد به اين نکته اشاره کرد که با توجه به بازتاب وقايع اخير ايران در مطبوعات و راديو و تلويزيون آلمان اين مراسم هاى يادبود توسط مادران عزادار ايرانى توجه هاى زيادى را به خود جلب کرده است

اين نکته لازم به ذکر است که مادران عزادار ايرانى قصد برگزارى اين مراسم به صورت هفتگى در روزهاى شنبه را دارند

اين مراسم يادبود مثل هميشه از ساعت ۸ شب تا ۱۰ شب برگزار گرديد

Monday, November 16, 2009

گردهمایی حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس شنبه 14 نوامبر

شنبه این هفته نیز حامیان مادران عزادار ایران /لوس آنجلس در محل پارک اوشن گرد هم آمدند تا همبستگی خود را با مادران استوار ایران که همچنان در دشوارترین شرایط ندای حق طلبانه خود را سر می دهند به نمایش بگذارند.

اینک طی هفته ها حضور مکرر حامیان مادران ایران در این محل، رهگذران هر چه بیشتر با ماهیت این حرکت دادخواهانه در ایران آشنا می شوند و با ابراز همدردی پتیشن حامیان مادران عزادار را به امضا می رسانند.

در گردهمایی این هفته شاعر جوان، ندا گل نیز شعر زیبای خود را به ندا وسایر جان باختگان اخیر جنبش آزادیخواهانه ایران تقدیم کردند

دیدار ما هر هفته روز های شنبه ساعت 6:30-4:30پارک تقاطع خیابان اوشن و کلرادو

فیلمی از گردهمایی حامیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس شنبه 14 نوامبر


Sunday, November 15, 2009

گزارش تصویری از هفدهمین هفته همبستگی زنان ایرانی شهر کلن/آلمان
با مادران عزادار ایران

یکشنبه 08نوابر 2009

گزارش گرد همائی مادران عزادار رشت ، شنبه 23 آابان 14 نوامبر

شنبه ۱۴ نوامبر ۲۰۰۹

امروز شنبه 23 آبان، مادران عزادار رشت به سیاق چند ماه گذشته در پارک توحید رشت گرد هم امدند تا یاد کشته شدگان و آسیب دیدگان حوادث اخیر را گرامی بدارند.
مادران عزادار رشت در حالی که سرود زیبای همراه شو عزیز را می خواندند به راهپیمایی جمعی در پارک پرداختند و با حاضران و رهگذران به گفتگو نشستند و از اهداف و برنامه های مادران عزادار گفتند.
شایان گفتن است استقبال از این تجمع هر بار بیش از پیش می شود و این خود نشانه همگانی شدن پیام و خواست مادران عزادار رشت است
0 نظرات پيوندهای مربوط به اين پيام