Saturday, October 17, 2009

فراخوانی برای آزادی سه آمریکایی بازداشتی در ایران

سارا شاورد

۱۳۸۸/۰۷/۲۳ رادیو فردا
خانواده های سه کوهنورد آمريکايی که در ايران در بازداشت بسر می برند، پنجشنبه، با ارائه فراخوانی با بیش از دو هزار و ۵۰۰ امضا، به نمايندگی ايران در سازمان ملل متحد در نیویورک، خواستار آزادی اين سه نفر شدند.

سارا شاورد ۳۱ ساله، جاش فتال ۲۷ ساله و شين باوئر ۲۷ ساله سه کوهنورد آمريکايی هستند که چند روز پس از انتخابات رياست جمهوری ايران، به هنگام گردش و سياحت، از خط مرزی عراق و ايران در منطقه کردستان عبور کردند و توسط مرزبانان ايران دستگير شدند.

سیندنی هیکی مادر شین بائر با اشاره به اینکه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران با آنها احساس همدردی کرده، خواستار آزادی این سه آمریکایی شد.

بر اساس اعلام حکومت خودمختار کردستان عراق، سه کوهنورد آمريکايی در مسير گردش خود گم شدند و در مرز توسط نيروهای ايرانی بازداشت شدند.

يک مقام امنيتی کردستان عراق گفته بود، اين افراد به فاصله کوتاهی قبل از دستگيری با نفر چهارم گروه خود تماس گرفته و خبر داده اند که اشتباهی وارد خاک ايران شده و اکنون از سوی نيروهای ايران محاصره شده اند.

به دنبال انتشار گزارش‌ مربوط به بازداشت اين سه تن، هيلاری کلينتون، وزير امور خارجه آمريکا نيز با ابراز نگرانی از سرنوشت اين سه شهروند آمريکايی خواستار آن شده بود که دولت ايران درباره محل نگهداری آنها اطلاع رسانی کرده و بی‌درنگ آنها را آزاد کند.

علالدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس جمهوری اسلامی حدود دو ماه پیش گفته بود: آمریکایی‌ها انتظار نداشته باشند موضوع بازداشت سه کوهنورد آمریکایی به این زودی‌ها حل و فصل شود
.

Friday, October 16, 2009

مادران آمریکایی های بازداشتی در ایران از فرزندانشان می گویند

جاش فاتال همراه مادرش

۱۳۸۸/۰۷/۲۴
مادران سه کوهنورد آمريکايی زندانی در ايران، روز پنج شنبه با تحويل طوماری با بيش از ۲۵۰۰ امضاء و پيام از سراسر آمريکا و جهان به هيئت ايرانی در مقر سازمان ملل در نيويورک، خواستار آزادی فرزندانشان شدند.

ماموران جمهوری اسلامی ايران، روز نهم مرداد ماه، شين بائر، سارا شورد و جاش فاتال را به اتهام جاسوسی بازداشت کرده اند.

خانواده آنها و وزارت خارجه آمريکا اين اتهام را رد می کنند و می گويند اين سه نفر برای گردش و کوهنوردی به کردستان عراق رفته بودند.

راديو فردا ساعتی پس از بازگشت مادران اين سه نفر از ديدار با هيئت ايرانی در نيويورک، با آنها گفت و گو کرده است.

از سيندی هيکی، مادر شين باور، يکی از سه کوهنورد زندانی در ايران در مورد برخورد هيئت ايرانی سازمان ملل با آنها می پرسيم.

سيندی هيکی: «آنها با ما ديدار داشتند و ما توانستيم طومار خود را به آنها بدهيم. ما خيلی اميدواريم. جلو امضای افراد اظهار نظر آنها هم آمده و هرکس فرزندان ما را بشناسد، اين تصور را که آنها جاسوس اند، مضحک می داند. بنابراين خيلی اميدواريم که با ارائه اين تومار اگر هر شکی باقی مانده باشد، برطرف شود.»

فرزندتان چه خصوصياتی دارد؟

«شين سال گذشته را در دمشق در سوريه گذراند و قصد داشت يک سال ديگر هم با دوست دخترش سارا شورد آنجا بماند. او حامی حقوق ملی فلسطينی هاست. او همچنين با حمله و مداخله نظامی آمريکا در عراق مخالفت کرده است. به اضافه اينکه او در کمپين احقاق حقوق اقليت ها در آمريکا فعال بوده است.»

پيش از اين سفر با او تماس تلفنی داشته است يا نه؟

«او درباره اين سفر با من حدود يک ماهی صحبت می کرد. هر هفته يا دو هفته يک بار که با من صحبت می کرد، می گفت چقدر چشم به راه آغاز اين سفر است. سفری تنها برای گردش و هيچ تمايلی برای رفتن به ايران در گفته هايش نشنيدم. شين همراه سارا به آنجا رفته بود که يک هفته از کار آموزگاری اش مرخصی گرفته بود. دوستش جاش هم که برای ديدن او رفته بود، در اين سفر همراه آنها بود.»

از سيندی هيکی می خواهيم که تلفن را به دست نورا شورد مادر سارا شورد بدهد تا نظرش را در مورد اين ديار بگويد.

نورا شورد: ‌«خيلی از اينکه طومار امضا ها را دريافت کردند و آنرا پذيرفتند، خوشحال شديم. فکر می کنيم، شمار امضاهايی که جمع شده و پيام هايی که در کنار آنها نوشته شده، پيام های مردم سراسر آمريکا و مردم سراسر جهان، تحولی در وضع آنها ايجاد خواهد کرد.»

از ويژگی های دخترتان سارا بگوئید

نورا شورد: «سارا جوانترين فرزند من است. معلم زبان انگيسی است. کاری که در دمشق در سوريه می کرد. دانشجوی دانشگاه کاليفرنيا بود. سارا همچنين برای برنامه دانشجويان عراقی مقيم سوريه کار می کرد. او عربی آموخته و تا حدی هم اهل قلم است. دختر با اعتماد به نفسی است.

طومار امضا ها می تواند جمهوری اسلامی ايران را متقاعد کند که فرزندانتان جاسوس نيستند؟

«فکر می کنم دولت ايران احتمالاً اطلاعات کافی از وبلاگ های بچه های ما و از طريق اينترنت داشته باشد که مسئولان خودشان بتوانند به اين نتيجه برسند. اما آنها وقت خيلی کمی برای اين سفر داشتند. سارا قرار بود بلافاصله به سر کار تدريس اش برود و فقط وسائل کافی برای پنج روز همراه برده بودند. چون فکر می کردند زود به خانه بر می گردند. برای آنها مضحک است کسی فکر کند آنها جاسوس اند.

آدم های جوانی هستند که عاشق سفر اند و عاشق خاورميانه و فرهنگ آن هستند. گفتن اينکه آنها جاسوس اند به نظر آنها و البته به نظر من مسخره است.»

از لارا فاتال مادر جاش فاتال می پرسم تازه ترين خبری که او از فرزندش دارد، چيست؟

«با وزارت خارجه آمريکا تماس داشتيم. کمتر از ۲۰ روز پيش در ۲۹ سپتامبر که کنسولگری سويس به ما خبر سلامت آنها را داد، خبر ديگری از آنها نداريم. ما البته حکومت ايرن را ترغيب می کنيم که فرزندان ما را آزاد کند.» لارا فاتال
با وزارت خارجه آمريکا تماس داشتيم. کمتر از ۲۰ روز پيش در ۲۹ سپتامبر که کنسولگری سويس به ما خبر سلامت آنها را داد، خبر ديگری از آنها نداريم. ما البته حکومت ايرن را ترغيب می کنيم که فرزندان ما را آزاد کند.

از اينکه ارتباط با کنسولگری برقرار شده خوشحاليم ولی جداً خواهان تماس تلفنی آنها با خانه هستيم. تاکنون چنین تماسی نداشتيم. تماس هايی که داشتيم تماس های با واسطه بوده و تلاش اصلی برای بازگرداندن آنها به کشور است.»

از ویژ گی های فرزندتان بگوئید؟

«جاش يک هوادار محيط زيست است. آموزگار برنامه بين المللی دانشجويان ممتاز بوده و از ماه ژانويه تا ماه مه به سی و سه دانشجوی زير ليسانس از دانشگاه های برجسته سراسر آمريکا درس می داد. درباره بهداشت و جامعه. دسته جمعی به سويس، هند، چين و آفريقای جنوبی سفر کردند. بعد از آفريقای جنوبی جاش به اروپا سفر کرد و پدرش را برای چند روز در يک سفر شغلی ديد و بعد چند هفته را با برادرش که فارغ التحصيل و در اروپا مشغول تحقيق است گذراند و بعد از آن هم به ديدن هم اتاق زيرليسانس اش رفت که همان شين بائور است.»

هر سه شما، مادرهای جاش، سارا و شين، به جز آزادی فوری چه چيزی را به عنوان علامتی می دانيد حاکی از اينکه اوضاع بر وفق مرادتان خواهد شد؟

«ما خواهان تماس های مرتب کنسولی هستيم و افزايش شمار اين تماس ها و خواهان تماس تلفنی هر يک از بچه ها با خانه و خانواده خود هستيم. اين خواست ميان مدت ماست.»

اگر يکی از مسئولان پرونده بازداشت فرزندانتان را می ديديد، چه چيزی به او می گفتيد؟

«می گفتم که اينها بچه های برجسته، عالی و جالبی هستند. فقط علاقمند به صلح و مدارا و دوستی هستند. برای سفری کوتاه و سياحتی به کردستان عراق رفته بودند و مقام های ايرانی را ترغيب می کنيم که نظری به طومارهايی که تازگی تحويل آنها داديم، بياندازند و به حمايتی که از سراسر جهان و آمريکا سرازيرشده توجه کنند که تصديق می کند بچه های ما چه افراد برجسته و جالبی هستند. اميد ما به اقدام بشردوستانه ايرانی هاست که بچه های ما را که ۷۶ روز است زندانی اند، آزاد کنند. چنین امری احساسات ما را که مادر آنها هستيم جريحه دار کرده است

دوازدهمین هفته همبستگی زنان ایران شهر کلن/آلمان با مادران عزادار ایران

04october 2009

امروز هوا سرد بود . شاید هم سوز سرما بیشتر به خاطر شنیدن خبر اعدام نوجوان ، بهنود شجاعی بود ، که همه را متاسف کرده بود. صورتها بهت زده بود. ای وای ، ای داد بیداد. فغان و فریاد، چه خشونت هائی، تا کی باید این وضع ادامه داشته باشه . اینها کلماتی بود که از دهان زنان در می آمد . با چشمانی اشکبار و قلبی شکسته در کمال نا امیدی، باز هم امیدوار به بهبود ، امیدوار به روزی روشن و آفتابی
خموش و غمگین این هفته هم جلوی کلیسای کلن ایستادیم . و چه دلگرم کننده بود حمایت رهگذران و تأثرشان از قصه های دردناک ما و همبستگیشان ، هر کدام به نحوی . با امضا و یا با ایستادن چند دقیقه در صف ما.
به امید روزی که در این مکا ن آزادی عزیزان دربند مان را پایکوبی کنیم



سرود تغيير برای برابری،، برای شنیدن سرود و دیدن فیلم روی این لینک کلیک کنید

تازه ترین سروده شمس لنگرودی برای زنان مقاوم ایران

در دست زنان آسمان است

در دست شما سنگ ریزه­ها

******

در قلب زنان ترنم باران موج می زند

در قلب شما گردباد، توفان­ها

******

در کفش زنان راه­ها، مقصدها، خانه ها

در کفش شما سربازانی غبارشده در جبهه ها

که به سوی زنان می دوند

فیلمی از همبستگی مادران شهر بروکسل با مادران عزادار ایران، برای دیدن فیلم روی این لینک کلیک کنید

فراخوان مادران کشته شدگان راه آزادی ودمکراسی

مردم ما را تنها نگذارید!

روز شنبه 17 اکتبر 2009همزمان با نشست اعتراضی مادران کشته شدگان راه آزادی و دمکراسی در پارک لاله تهران، گرد هم می آئیم تا ضمن ابراز همبستگی با مادران عزادار میهنمان، اعتراض خود را به نقض حقوق بشر در ایران نشان دهیم.

از تمامی هموطنان دعوت می کنیم که در این امر مهم وانسانی با ما همصدا شوند.

جمعی از زنان ایرانی مقیم برلین

لطفا از آوردن هر گونه آرم خودداری کنید.

زمان : شنبه 17 اکنبر از ساعت 14 الی 16 مکان:

Datum: 17.10.2009

Ort: Berlin-Potsdamer Platz

Potsdamer Str. /Stresemannstr.

Zeit: 14 bis 16 Uhr.

-------------------------------------------------------------------------------------

مادرانی که فرزندان خود را ازدست داده اند یا جگرگوشه گانشان هنوز جزء مفقودین بوده یا در زندان ها به سر می برند، کمیته مادران غزادار ایرانی را تشکیل داده اند. اعضای این کمیته و سایر افرادی که با آنها همدردی می کنند، هر هفته روزهای شنبه از ساعت 6 الی 7 بعد از ظهر در یکی از پارکهای شهر خود با لبا س سیاه به نشانه عزاداری گرد هم می آیند تا با لب های خاموش غم خود را بیان کنند.

http://www.mournfulmothers.blogfa.com/

Aufruf von Müttern getöteter Iraner. Für Menschenrechte und Demokratie!

Lasst sie nicht allein!

Zurzeit findet im Teheraner „Lale-Park“ jeden Samstag ein Sit-in von Müttern statt, deren Töchter und Söhne ermordet wurden, weil sie sich für Menschenrechte und Demokratie im Iran einsetzten.

Am Samstag, dem 17. Oktober 2009 findet in Berlin eine Solidaritätsdemonstration mit den Müttern statt, bei der wir auch gegen die Menschenrechtsverletzungen im Iran protestieren. Diese Demonstration wird von iranischen Frauen organisiert.

Kommt zum Potsdamer Platz und demonstriert mit uns!

Datum: 17. 10.2009

Ort: Berlin-Potsdamer Platz

Potsdamer Str./ Stresemannstraße

Zeit: 14 bis 16 Uhr

Thursday, October 15, 2009

جشن تولد هنگامه شهیدی ز پشت درهای بسته اوین برگزار شد


جشن تولدي ديگر،براي زنداني سياسي ديگر مقابل زندان اوين برگزار شد. ديشب براي هنگامه شهيدي روزنامه نگاري كه بيش از صد روز است در زندان اوين به سر مي برد ؛ جشن تولد گرفته شد تا اين جشن و گردهم جمع شدن هاي خانواده هاي زندانيان سياسي بهانه اي باشد براي شادي هاي كوچك و آرزوي جمعي براي آزادي زندانيان دربند

به گزارش کانون زنان ایرانی يكشنبه شب بيستم مهر ماه زير پل بزرگ و بلندي كه مقابل زندان اوين است، چهارمين جشن تولد زندانيان سياسي گرفته شد. در سياهي و سرماي شب هاي اوين، جمعي از خانواده هاي زندانيان سياسي پس از انتخابات گردهم آمدند . جز خانواده هنگامه شهيدي كه برگزار كننده اين مراسم است،خانواده هاي فريبا پژوه، بهمن احمديي امويي،علي تاجرنيا، سعيد ليلاز ،محمد قوچاني و ديگر افرادي كه در جريانات پس از انتخابات دستگير شده اند، آنجا حضور داشتند


"صد و پنج روز است كه هنگامه در زندان است .او تاكنون بيشترين روزهاي زنداني بودن را در ميان زندانيان زن حوادث پس از انتخابات به خود اختصاص داده است :"شيوا نظر آهاري كه خود صد روز در زندان بود و به تازگي از بند رها شده، اين آمار را زمزمه مي كند و آن سو تر يكي از خواهران هنگامه كه در بيشتر مراسم زندانيان سياسي شركت مي كند ، در تكاپوي برگزاري مراسم تولد خواهرش به بهترين شكل است. "

كيك 34 سالگي خواهرش را روي روفرشي آبي رنگ مقابل عكس بزرگ هنگامه مي گذارد ،شمع ها را روشن مي كند و همنوا با او ديگران هم مي خوانند:"زنداني سياسي تولدت مبارك" ، "زنداني سياسي آزاد بايد گردد" و مادر هنگامه با چادري مشكي در گوشه اي دور از جمعيت خيلي آرام اشك مي ريزد.

مادر فريبا پژوه نيز اشك امانش نمي دهد.فريبا ی روزنامه نگار بيش از 50 روز در زندان است و در حال حاضر با هنگامه شهيدي در يك سلول زنداني هستند .

عكس هاي روزنامه نگاران و فعالان سياسي دربند در دست هاي حاضران بالا برده مي شود.در ميان آنها عكس شاهپور كاظمي برادر زهرا رهنورد ديده مي شود و در عكسي ديگر چهره زنان دربند خودنمايي مي كند. شبنم مددزاده،هنگامه شهيدي،فريبا پژوه و آذر منصوري.

کسی خبر مي دهد كه فردا تولد شبنم مددزاده است.دختر 21 ساله اي كه بيش از هشت ماه از جواني اش را در زندان است و ماهها سلول انفرادي را تجربه كرده است. شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت در روز یکم اسفند ماه 1387، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. بعد از گذراندن 90 روز در سلول انفرادی به بند عمومی 209 زندان اوین منتقل شد. هرچند قرار وثیقه براي آزادي اش صادر شده اما دستگاه امنیتی با آزادی اش مخالفت مي كند.او اين روزها همراه با تعداد دیگری از زندانیان دیگر به قرنطینه نسوان زندان اوین موسوم به بند متادون انتقال یافته است.

جشن تولد هنگامه كمي با جشن هاي قبلي فرق دارد.در جشن تولد عرب سرخي , شهاب طبايي و سعيد ليلاز كساني بودند كه تازه از بند رسته بودند و آزادي شان را تبريك مي گفتي .آنها از زندان خبر مي آوردند و قوت قلب خانواده ها بودند اما اين بار خبري از آزادي تازه اي نبوده است .براي محمد قوچاني وثيقه گذاشته اند و علي رغم قول آزادي از آزادي اين روزنامه نگار خبري نيست.بهمن احمدي امويي نيز پرونده اش مدتي مفقود بوده و حالا مي گويند پرونده اش ناقص است وبه همين دليل نمي تواند آزاد شود . از آذر منصوري دبير جبهه مشاركت هم چندان خبري نيست.

زني ميانسال كه خود را مادر حسين اعزامي از ديگر زندانيان دربندمعرفي مي كند نيز در اين مراسم حضور دارد. او هم مانند ديگر خانواده هاي زندانيان در اين مراسم شركت مي كند .شاخه گلي سرخ رنگ كه با روبان تزيين شده در دست دارد:" پسرم را روز 24 خرداد ماه دستگير كرده اند و به جرم شركت در تجمع غير قانوني دو سال حكم زندادن برايش صادر كرده اند." حسين در حال حاضر در بند عمومي است و مادر از اينكه او مي تواند هروز با او تماس داشته باشد كمي آرام تر از سابق به نظر مي رسد

همهمه احوال پرسی ها و تولد مبارک گفتن ها اين روزها براي زندانيان سياسي اي كه اينده نامشخصي دارند دلگرمي است.آنها مقابل زندان اوين مي آيند فرياد الله اكبر سر مي دهند و شعار زنداني سياسي آزاد بايد گردد و اميدشان به روزي است كه عزيزان دربندشان آزاد شوند

جشن تولد هنگامه شهیدی ز پشت درهای بسته اوین برگزار شد

Wednesday, October 14, 2009

همبستگی هفتگی در فلنسبورگ/آلمان

با مادران عزادار پارک لاله تهران

زمان: شنبه، 15 آگوست 2009
3:00 PM - 4:00 PM
Südermarkt - Flensburg: مکان
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
مادرانی که فرزندان خود را ازدست داده یا جگر گوشه گانشان هنوز جزء مفقودین بوده یا در زندان
ها به سر می برند ، کمیته مادران عزادار ایرانی را تشکیل داده اند . اعضای این کمیته و سایر
زنانی که با آنان همدردی می کنند ، هر هفته روزهای شنبه از ساعت هفت الی هشت بعد از
ظهر در یکی از پارک های شهر حود با لباسی به رنگ سیاه به نشانه ی عزاداری گرد هم می آیند
تا با لب های خاموش غم خود را بیان کنند
مادران فلنسبورگ نیز هر شنبه ساعت 3 تا 4 بعد از ظهر در گرد هم میایند. به آنها بپیوندیم

Monday, October 12, 2009

آخرین فیلم از تجمع مادران در پارک لاله ، روز شنبه 18 مهرماه از ساعت 17:00 مادران عزادار، خانواده های زندانیان سیاسی جانباخته راه آزادی، هنرمندان و تعداد زیادی از مردم درمیدان آب نمای پارک لاله تجمع کردند. برای دیدن فیلم روی این لینک کلیک کنید
گزارش تصویری از یازدهمین هفته همبستگی زنان ایرانی
شهر کلن / آلمان با مادران عزادار ایران

27September 2009




برای خواندن اسمی امضاء کنندگان روی این لینک کلیک کنید
هشتصد تن از فعالان جنبش زنان و فعالان مدنی خواستار آزادی فعالان جنبش زنان شده اند. لازم به ذکر است که در این بیانیه (که هفته گذشته صادر و انتشار آن تا امروز پنج شنبه، 8 مردادماه برای جمع آوری امضاء به طول انجامیده) نام شادی صدر نیز به عنوان یکی از بازداشت شدگان جنبش زنان ذکر شده است که خوشبختانه وی روز سه شنبه 6 مردادماه با قرار کفالت و پیش از انتشار این بیاینه آزاد شد. همچنین عبدالرضا تاجیک نیز طی چند روز گذشته با قرار وثیقه 100 میلیون تومانی آزاد شده است. بی شک انتشار این بیانیه با امید به آزاد شدن هرچه سریعتر بقیه فعالان جنبش زنان و تمامی بازداشت شدگان اخیر منتشر می شود

فرزندان جنبش زنان را آزاد کنید

کشور ما روزهای سختی را از سر می گذراند؛ روزهای پر تنش، پر التهاب و پر خشونت. فعالان جنبش زنان همواره در طول سالها تلاش برای تغییر وضعیت زنان، که مقدمه هر تغییر مثبتی در جامعه است، ثابت کرده اند که روشهایی چالشگر اما صلح آمیز و بی خشونت را برگزیده اند

اما امروز گویا روز دیگری است؛ آنان را که سخن از صلح و آرامش و برابری زده اند به جرم آشوب به بند می کشند. کسانی را که با سکوت ، سخن گفته اند دهان می درند و آنان را که در جستجوی عدالت چشم جرخانده اند، نگاه می کشند

مردم، به خیابان نگاه کنید، این همان خیابانی است که در تمام این سالها فعالان اجتماعی، بویژه فعالان جنبش زنان در آن حقوق از دست رفته خود را با زبان سکوت و در کمال آرامش و مدنیت طلب کرده اند. این همان خیابانی است که آنها کوچه به کوچه و امضا به امضا در آن از "حق" سخن گفته اند. این همان خیابانی است که در آن از زبان "سنگ" گلایه کرده اند. امروز ما تجربه های پیشین را در گستره ای به وسعت ایرانمان بازمی خوانیم

فعالان جنبش زنان از روزهای نخست اعتراضهای مدنی مردمی به روند نتایج انتخابات، در کنار مردم و همصدا با آنها از حق خود سخن گفته اند. آنها در دل رودخانه هایی که در خیابانها به حرکت در می آمد حضور داشتند. هم در قلب خیابانها بودند و هم مثل همه خشونتها قربانی ردیف نخست ! آنها همصدا با مادر ندا ضجه زدند . هم آوا با مادر سهراب فریاد کشیدند و هم نوا با همه مادران عزادار سیاهپوش ، مشت گره کردند. جنبش زنان ایران ، در این روزها صفآرایی مستقل از مردم نداشت. زیرا جز این نیست که آنها همواره سخن از زبان مردم گفته اند و امروز مردمند که سخن از زبان آنها می گویند

اینک، ما جمعی از فعالان جنبش زنان ایران این روزها مثل همه مردمی که فرزندانشان را در بند می بینند، برای آزادی آنها فریاد دادخواهی سر می دهیم . ما مثل همه کسانی که آزادی را حق و شان همه مردم می دانند، نام فرزندان جنبش زنان راکه خود منادی حق بوده اند، فریاد می کنیم : فرزندان ما را آزاد کنید؛ "ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی امویی، شادی صدر، شیوا نظرآهاری، کاوه مظفری، مهسا امرآبادی، هنگامه شهیدی و سمیه توحیدلو" را آزاد کنید

مدافعان جنبش زنان، وکلا و روزنامه نگاران دربند "عبدالفتاح سلطانی، محمدعلی دادخواه، عبدالرضا تاجیک، کیوان صمیمی و مسعود باستانی" را آزاد کنید

ما، خواهران، مادران و دوستان آنها، از سلامتی و حفظ جانشان نگرانیم. زیرا تجربه سهرابها را در خاطره داریم

از قوه قضائیه ایران که رسما مسوول نگهداری از زندانیان است و از هر مقام مسوولی که ایشان را در بند کرده است، می خواهیم آنها را بدون قید و شرط و در کمال سلامت و امنیت آزاد کند

بدون شک این همه خواسته ما نیست. ما همدرد با همه داغداران این روزها خواسته های فراوان داریم که در جای خود خواهیم گفت. اما در گام نخست، فرزندان جنبش زنان را به دامان خانواده هایشان بازگردانید. نگذارید خشونت پراکنی بیش از این منتشر شود که شومی آن دامان همگان را خواهد گرفت که هیچ کس در این میان رویین تن نیست


مدرسه فمینیستی: وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری، و اعتراض مسالمت آمیز میلیونها زن و مرد ایرانی نسبت به نتایج اعلام شده از سوی وزارت کشور، شهروندان بسیاری را که خواهان احقاق حقوق شهروندی و خوانده شدن رای خود بودند به زندان محکوم کرد. در میان زندانیان، شماری از زنان و دختران معترض نیز حضور داشته و برخی از آنان همچنان در زندان به سر می برند. از میان زنانی که روانه زندان شدند: برخی از آن ها را به واسطه فعالیت های اجتماعی پیشین شان می شناختیم و برخی از آن ها را به واسطه حضور پر نشاط شان در صحنه اعتراض های اخیر

هفت زن مدافع تغییر، در زندان

هفت تن از زنانی که خبر زندانی شدن شان به نحوی به رسانه ها و سایت های خبری رسیده، امروز در زندان اوین به سر می برند: آذر منصوری، هنگامه شهیدی، فریبا پژوه، عاطفه نبوی، کبرا زاغه دوست و زهرا جباری که در وقایع پس از انتخابات بازداشت شده اند و شبنم مددزاده که از مدتها پیش از وقایع انتخابات در زندان اوین به سر می برد. این هفت زن مدافع تغییر همگی شان بلاتکلیف و در «بازداشت موقت» هستند. هرچند زنان دیگری نیز همچون «عالیه اقدام دوست» هستند که از ماه ها و سال ها قبل در زندان اوین بسر می برند، البته نه در بازداشت و نه در وضعیت بلاتکلیف، بلکه «دوره محکومیت» خود را سپری می کنند

آذر منصوری از جمله ی زنان فعال و مدافع تغییر است که در روز سی و یکم شهریور ماه 1388 بازداشت و روانه زندان شد

می رسیده است

آذر منصوری قائم‏مقام دبیرکل جبهه مشارکت ایران اسلامی است که همچون بسیاری دیگر از اعضای ارشد این حزب راهی زندان شده است. به گزارش وب سایت نوروز : این عضو ارشد حزب مشارکت در سلول انفردای و در بند 209 زندان اوین نگهداری می شود. مهندس آذر منصوری معاون سیاسی دبیرکل جبهه مشارکت پس از ده روز، سه شنبه شب با منزل خود تماس گرفت. به گزارش نوروز، این عضو حزب مشارکت در این تماس تلفنی با مادر و خواهر خود صحبت کرد و از سلامت خود خبر داد. به گفته خانواده منصوری حال عمومی او خوب به نظر میرسید . مهندس آذرمنصوری که در شهرستان ورامین زندگی می کند هفته گذشته، درحالی که از منزل خواهر خود باز می گشت در خیابان از سوی ماموران متوقف و بازداشت شد. ماموران پس از تفتیش خانه معاون سیاسی دبیرکل جبهه مشارکت، هارد کامپیوتر و برخی دیگر از وسایل او را ضبط و با خود بردند

فریبا پژوه روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس مدافع تغییر روز اول ماه رمضان 31 مرداد در منزل‌ پدری‌اش توسط مامورین وزارت اطلاعات بازداشت می شود. ماموران کامپیوتر شخصی وی را نیز با خود می‌برند

فریبا پژوه روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس در نخستین روز ماه رمضان، لحظاتی قبل از افطار در منزل‌ پدری‌اش توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد. مامورین ابتدا منزل پدری و بعد منزل خودش را بازرسی می‌کنند بعد از صورت جلسه کامپیوتر و وسائل شخصی وی را با خود می‌برند. از آن زمان تا کنون این روزنامه‌نگار سه تماس کوتاه در تاریخ یکم، دهم و شانزدهم شهریور با خانواده‌ی خود داشته است.

پدر فریبا پژوه سرهنگ بازنشسته‌ی نیروی هوایی بسیار نگران فرزندش است. وی در مورد آخرین وضعیت پرونده‌ی دخترش می گوید: «امروز بیستمین روزی بود که فریبا در انفرادی به سر برد، انفرادی یعنی مصداق کامل شکنجه روانی، یعنی نقض حقوق بشر. نمی‌دانید که چه‌قدر دل‌ام خون است. روز سه شنبه با اینکه خودم در شرایط جسمانی مناسبی نیستم، بدون این‌که به کسی چیزی بگویم به داد سرای انقلاب، نزد باز پرس پرونده‌اش رفتم تا خواهش کنم هر طور که می‌تواند فرزندم را از انفرادی نجات دهد. اما توفیقی به دست نیاوردم...»

فریبا پژوه خبرنگار سابق روزنامه اعتمادل ملی و خبرگزاری ایلنا و عضو کنفدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران هم‌اکنون در بند 209 زندان اوین و در سلول انفرادی است. فریبا پژوه نویسنده‌ی وبلاگ «پس از باران» است که در آن دیدگاه‌های خود را در مورد مسائل مختلف می‌نوشته است

خانواده فریبا پژوه به شدت از این‌که فرزندشان در سلول انفرادی است نگران هستند. علت این نگرانی زیاد را آقای پژوه پدر فریبا (که مدت 68 ماه در دوران جنگ در جبهه ها خدمت کرده) چنین ابراز می کند:« فریبا سال گذشته 3 ماه تحت درمان دارویی برای بیماری افسرده‌گی بوده است، البته این بیماری در جامعه ما به خصوص در زنان بسیار شایع است. ولی تداوم بازداشت در انفرادی می‌تواند برای وضعیت روحی وی بسیار نگران کننده باشد. تحمل این‌که فریبا انفرادی باشد برای‌مان بسیار سخت است. من سرهنگ باز نشسته نیروی هوایی هستم که مدت 68 ماه هم با صداقت در جبهه جنگ دوران دفاع مقدس انجام وظیفه کرده‌ام. یادم می آید که با شروع جنگ مدت‌ها فریبا را ندیده بودم به طوری که او مرا نمی شناخت و به پدر بزرگش می گفت بابا. حالا تحمل این دوری برایم بسیار سخت است. ای خدا مهربان دریاب بنده‌گان بی‌پناهت را...

هنگامه شهيدي، روزنامه نگار، عضو حزب اعتماد ملي و عضو ستاد انتخاباتي مهدی كروبي از تاريخ 9 تير ماه 1388 دستگیر شده و تا کنون در زندان اوین در بازداشت موقت است!

وضعیت روحی و جسمی هنگامه شهیدی، روزنامه نگار بازداشتی، در زندان اوین مناسب نیست. بنابر اخبار رسیده به واحد زندانیان مجموعه فعالان حقوق‌بشر در ایران، هنگامه شهیدی که چندی پس از برگزاری انتخابات در ایران، بازداشت شد با وضعیت بد جسمی در زندان روبه‌رو است به طوری‌که روزانه تعداد زیادی قرص و دارو به عنوان آرام‌بخش برای او تجویز شده است، اما با این وجود حتا از خواب راحت در شب نیز برخوردار نیست

این عضو حزب اعتماد ملي و دانش‌جوي دكتراي حقوق بشر در دانش‌گاه SOAS که در طول دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز مشاور امور بانوان ستاد انتخاباتي مهدی كروبي بوده، در طول چند ماه حبس خود، در هفته تنها سه بار و آن هم به مدت بیست دقیقه برای هواخوری اجازه دارد، که این امر موجب ناراحتی‌های ناشی از کمبود آفتاب برای وی نیز شده است

عاطفه نبوی، در تاریخ 25 خرداد ماه 1388، به همراه پسرعموی خود ضیاء الدین نبوی، سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل، و تعداد دیگری از دوستانش بازداشت، و به بند 209 زندان اوین منتقل شد

عاطفه نبوی از روز شنبه هفته گذشته از بند 209 به قرنطینه زندان اوین معروف به بند متادون، منتقل شده و هم اکنون با وجود گذشت 105 روز از بازداشت وی، همچنان در بلاتکلیفی به سر می برد. به گفته نسرین ستوده، وکیل عاطفه، پرونده او به شعبه 12 دادگاه انقلاب ارجاع داده شده و قاضی این شعبه نیز به مدت 3 هفته به مرخصی رفته است

عاطفه نبوی، در مدت بازداشت خود چندین بار مورد بازجویی قرار گرفته و از آنجا که با شورای دفاع از حق تحصیل نیز همکاری هایی داشته به " ارتباط با سازمان مجاهدین خلق" متهم شده است. اما با وجود فشارهای شدید وارده، نبوی این اتهام را نپذیرفته و آن را بی پایه و اساس دانسته است. وی در سال 84 نیز، به مدت سه هفته در بند 209 زندانی بوده است. خانواده عاطفه از شرایط بد زندان و بلاتکلیفی دخترشان به شدت نگران هستند. بیش از 105 روز که از زندانی شدن دخترشان سپری شده و با مراجعه مکرر به دادگاه؛ هنوز پاسخ روشنی دریافت نکرده اند

گفتنی است که در مهرماه امسال نامه ای که عاطفه نبوی در بند 209 نوشته توسط «کمیته گزارشگران حقوق بشر» انتشار یافته و در اختیار عموم قرار گرفته است

شبنم مددزاده، نایب دبیر دفتر تحکیم وحدت در روز اول اسفند ماه سال گذشته، بازداشت شد. او بیش از 7 ماه است در بازداشت موقت بسر می برد

شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت در روز یکم اسفند ماه 1387، توسط نیروهای امنیتی دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. وی پس از گذراندن بیش از 70 روز در سلول انفرادی، به بند عمومی 209 زندان اوین منتقل شد

با گذشت نزدیک به هشت ماه که از بازداشت موقت شبنم مددزاده سپری شده و به رغم صدور قرار وثیقه، اما دستگاه امنیتی با آزادی وی همچنان مخالفت کرده است. شبنم طی روزهای اخیر همراه با تعداد دیگری از زندانیان دیگر به قرنطینه نسوان زندان اوین موسوم به بند متادون انتقال یافته است. لازم به ذکر است که نامه ای که توسط این دانشجوی زندانی از قرنطینه زندان اوین نگارش یافته، به وسیله «کمیته گزارشگران حقوق بشر» در وب سایت این کمیته منتشر و در اختیار عموم قرار گرفته است

کبری زاغه دوست و همسرش اشکان اسکندری، که در جریان مراسم چهلم شهدای حوادث پس از انتخابات توسط ماموران وزارت اطلاعات در بهشت زهرا بازداشت شدند، با وجود گذشت دو ماه همچنان در بند 209 زندان اوین و در شرایط بلاتکلیفی به سر می برند

کمیته گزارشگران حقوق بشر: کبری زاغه دوست و همسرش اشکان اسکندری، که در جریان مراسم چهلم شهدای حوادث پس از انتخابات توسط ماموران وزارت اطلاعات در بهشت زهرا بازداشت شدند، با وجود گذشت دو ماه همچنان در بند 209 و در شرایط بلاتکلیفی به سر می برند

گفته می شود، اشکان اسکندری پس از بازداشت و به محض ورود به بند 209، شعارهایی علیه محمود احمدی نژاد سر داد که موجب ضرب و شتم شدید وی از سوی مأموران و نگهبانان بازداشتگاه شد. وی همچنین از زمان بازداشت تاکنون در سلول انفرادی نگهداری می شود و با وجود وضعیت نامناسب روحی و روانی، از انتقال او به بند عمومی جلوگیری می شود. طبق اخبار رسیده، وی در چندین نوبت به شدت از سوی بازجویان و نگهبانان بند مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، به طوریکه در اثر شدت جراحات وارده، وی روز گذشته از بند 209 به بیمارستان طالقانی تهران انتقال یافت و مورد مداوا قرار گرفت

اخبار رسیده حاکی است، اشکان اسکندری به صورت مستمر و هر روزه، با فریاد و گریه، خواهان انتقالش به سلول های عمومی می شود، با این حال تاکنون، درخواست های متعدد او و همسرش مورد بی توجهی قرار گرفته است

شمار بازداشت شدگان ماههای گذشته در تهران به صورتی است که هم اکنون بندهای امنیتی زندان اوین از جمله بند 209، 240 و بند 2 -الف با کمبود مکان برای نگهداری زندانیان مواجه شده اند. بسیاری از افرادی که در جریان تجمعات و اعتراضات بازداشت شده اند، طی این مدت به بندهای عمومی زندان اوین انتقال یافتند. اکثریت افراد بازداشت شده در تجمعات، پس از سپری کردن چند هفته در زندان با قرار وثیقه آزاد شده اند، با این وجود، ادامه نگهداری کبری زاغه دوست و اشکان اسکندری با توجه به عدم وابستگی حزبی و سیاسی آنان، موجبات تعجب و اعتراض خانواده شده است

زهرا جباری در راهپیمایی روز قدس در حالی که ناخن پایش در حین بازداشت شکسته شد دستگیر و روانه سلول انفرادی بند 209 زندان اوین شد

زهرا جباری یکی دیگر از زنان بازداشتی است که در بند 209 زندان اوین به سر می برد. زهرا جباری در راهپیمایی روز قدس بازداشت شد. زمانی که نیروهای امنیتی او را بازداشت می کردند، ناخن یکی از انگشتان پایش شکست

او را از همان روزهای اول به سلول انفرادی بند 209 منتقل کردند. به گفته خانواده زهرا جباری او به خاطر بلاتکلیفی اش در زندان 5 روز است که در اعتصاب غذا بسر می برد

بیانیه کانون مدافعان حقوق بشر : اعدام را متوقف کنید

اكتبر روز جهاني مبارزه با اعدام بود و تنها يك روز پس از آن در ايران بهنود شجاعي به دار آويخته شد. بهنود شجاعي 21 ساله در حالي اعدام شد كه در سن 16 سالگي در حين دعوايي با هم سن و سالانش مرتكب قتل غير عمد شده بود و 5 سال از بهترين سالهاي عمرش را در زندان و در نوسان بين مرگ و زندگي و در تب اميد و ياس گذراند و بالاخره به چوبه دار گرفتار شد

همزمان احكام محكوميت به اعدام 4 نفر از متهمان وقايع انتخابات، توسط دادگاه انقلاب صادر شد كه البته برخي از آنان قبل از وقايع انتخابات بازداشت شده بودند .اتهامات اين افراد ارتباط با انجمن پادشاهي و منافقين اعلام شده است . صرفنظر از ايرادات وارده به فرايند دادرسي اين افراد و عدم انطباق با موازين فرايند دادرسي عادلانه ، صدور احكام اعدام و انتشار آن در رسانه هاي عمومي در كنار خبر اعدام بهنود شجاعي بار ديگر جامعه مدني و فعالان حقوق بشر را نگران و بهت زده كرد

از سويي ديگر گزارش سالانه سازمان عفو بين الملل در فروردين ماه سال جاري بيانگر رتبه دوم كشور ايران (پس از كشور چين)دراجراي مجازات اعدام مي باشد كه بر اساس اين گزارش روندي رو به تزايد داشته است

از همين روي كانون مدافعان حقوق بشر ضمن اعلام مخالفت و اعتراض شديد به اعدام هاي صورت گرفته و صدور احكام اعدام در دادگاهها ، متذكر مي گردد كه دولت جهموري اسلامي ايران متعهد به كنوانسيون حقوق كودك و ميثاق سياسي – فرهنگي – مدني مي باشد و مطابق معاهده مي 1969 وين – كه كشور ايران نيز آن را امضاء نموده - متعهد به اجرايي كردن آن مقررات مي باشد. از سويي ماده 9 قانون مدني ايران ، معاهدات بين المللي را الزام آور و در حكم قانون دانسته است. لذا چنين اقداماتي مغاير با معاهدات بين المللي و قوانين داخلي به شمار مي آيد

بنا بر اين كانون مدافعان حقوق بشر مصرانه از مسولان جمهوري اسلامي ايران مي خواهد با اتخاذ تدابير قانوني ، اجتماعي و فرهنگي مانع روند رو به تزايد و نگران كننده فعلي در زمينه مجازات اعدام گردد


Watch this video in a new window
به یاد جانباختگان خفته در خاوران ، فیلم خانواده‌های جانباختگان در خاوران

Sunday, October 11, 2009

گزارشي ازتجمع مادران در پارك لاله  


آژانس ايران خبر - ۱۳۸۸/۷/۱۹
بنا برخبر دريافتي روز 18 مهر از ساعت 5 تجمعي از مادران بازداشت شدگان حوادث اخير و شهدا در پارك لاله شكل گرفت .در اين تجمع بیش از 120 نفر از زنان و مادران شركت كرده بودند و جریان مثل هر هفته منظم پیش رفت,نكته مهم و چشمگير اين بود كه اکثرا بدون ترس و نگرانی به تجمع آمده بودند.
نزدیک اواخر برنامه یکی از آقایانی که با مادران و زنان در اين تجمع همراهی میکرد در پارک بازداشت شدکه باعث ایجاد تفرقه در بين تجمع كنندگان گشت و عده ای به دنبال فرد بازداشتی براي ممانعت از بازداشت وي رفتند اما بعد معلوم گرديد كه اين تنها بهانه اي براي پراكنده كردن تجمع بوده است .بنا براين خبر مهتاب نصیر پور و خواهر حشمت امیر ساران و بسیاری از مادران که فرزندان در بند دارند در اين تجمع حضور داشتند.لازم به ذكر است كه خانم خدیجه مقدم از اعضای مادران صلح که از پشیبانان و افرادی است که این تجمع را آغاز کردند به دادگاه انقلاب احضار شده است
4:32 صبح شنبه، 18 مهر 1388

آقای حداد عادل! مردن درد دارد!‌

آقاي حداد عادل! تا به حال تن بي جان پسرتان را، كه از گل نازك تر نمي شنيده توي خانه ، كبود و لگد مال، از سردخانه تحويل گرفته ايد؟ سفت مثل سنگ؟

تنها سه نفر؟ تا به حال شده جنازه اش حتي به شماره هم نيايد ؟ تا به حال شده پسرتان بي خاك ، بي جنازه ، بي يادبود ؟
در جاي خود يعني كجا ؟ چند نفر بميرند خاطرتان مشوش مي شود ؟ اصلا مي شود مشوش شود ؟ شما را از چي ساخته اند كه هيچ ندايي و هيچ سهرابي دل تان را نمي لرزاند ؟ كه هيچ محسني نمي شود مسئلهء اصلي تان؟ هيچ كيانوشي دغدغه تان ؟ چه چيزي اصلي تر از مرگ آدم ها؟
مردن درد دارد آقاي حداد عادل. اما اين روزها، براي تمام آن مادران داغادار، زنده ماندن دردتر

منبع: وبلاگ زن روزهای ابری

گفتگوی مادر سهراب اعرابی با صدای امریکا در رابطه نامه اش به حداد عادل

مادر سهراب اعرابی: آقای حدادعادل، آیا از «عادل» بودن فقط اين نام را يدک می کشيد؟

8:16 عصر دوشنبه، 13 مهر 1388

به گزارش سرمایه، پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی، در نامه ای به حداد عادل از مواضع نسنجیده وی

به‌شدت انتقاد کرد

روزنامه سرمایه: پروین فهیمی: جناب آقای حدادعادل آیا شما واقعاً «عادل» هستید همانطور که نام خانوادگی تان است یا اینکه از «عادل» بودن فقط این نام را یدک می کشید؟ آقای حداد عادل، شما را نماینده ما مردم در مجلس معرفی می کنند، یعنی باید از مردم دفاع کنید، از من مادر که فرزندم را کشته اند و بعد از سه ماه و اندی هنوز هیچ مسوولی و هیچ ارگانی و قوه ای در این مملکت پاسخگوی من نبوده و هنوز معلوم نیست کدام نیرو یا چه کسی او را کشته، به کجا برده و بعد از چندین روز او را عریان به پزشکی قانونی تحویل داده است.
من و مادران دیگر هر روز و هر لحظه فقط به خدای خود پناه می بریم و از پروردگامان برای مجازات قاتلان و آمران درخواست کمک می کنیم و مطمئناً اوست که ما را درمی یابد زیرا چشم بینایی در مسوولان نیست که اشک و آه ما را ببینند.
با اینکه من به تمام مسوولان مربوطه نامه داده ام و از آنها دادخواهی کرده ام ولی هنوز هیچ کدام پاسخگو نبوده اند و گلایه من از شما این است که اگر زخم ما را التیام نمی بخشید، لااقل روی آن نمک نپاشید.
اگر فرزند شما هم مانند فرزند آقای روح الامینی و فرزندان ما مادران مورد آزار قرار می گرفت و در خیابان کشته می شد، آیا باز هم اینگونه قضاوت می کردید؟
«درد را آن بداند که روزی به آن گرفتار شود.»
خدایا، از ته دل می گویم آه من مادر حتماً گربیانگیر همه کسانی که فرزندان عزیزمان را از ما جدا کردند خواهد گرفت. اگر صدای فرزندان ما قبل از ترک دنیا رسا نبود، اما الان صدای آنها در همه دنیا شنیده می شود. صدای نداها و سهراب ها و محسن ها و اشکان ها و... در همه جا طنین انداز صدای ما مردم است.
ما مادران داغدار آرام نخواهیم گرفت تا زمانی که دادگاهی عادلانه با قضاتی عادل مسببان را به سزای اعمال خود برساند و از شما نیز می خواهیم در رابطه با مسائلی که اطلاع کامل ندارید، اظهارنظر نکنید چون نماینده ای بی خبر از درد ملت، نمی تواند نماینده واقعی مردم باشد.
از خداوند برای خود و سایرمادران صبر و برای شما قضاوت عادلانه آرزومندم و امیدوارم وسوسه صندلی قدرت آنقدر برخی را مجذوب نکند که پنبه ها را از گوش خود درنیاورند و چشم بندها را از چشم خود باز نکنند

وقتی دستشویی ابزار شکنجه می شود؛ شیوا نظرآهاری

غمگین می شوم وقتی یادم می افتد به کبری که هنوز بعد از 60 روز از بازداشتش از کوچکترین حقوق یک زندانی برخوردار نیست و یا هنگامه و یا فریبا با آن موهای ژولیده اش

ساعت باید حدود 10 شب باشد، سرمان به تلویزیون گرم است.. صدای فریاد زن نگهبان بلند می شود، مثل همیشه دعوا بر سر دستشویی رفتن است، زندانی می گوید:" مااینجا به عنوان زندانی حقوقی داریم و .." زن نگهبان، فریاد می زند که خفه شو، صداتو بیار پایین.. هیس" دعوا بالا می گیرد و فریادها و توهین های نگهبان می پیچد در سکوت راهرو، ما در سلول های دیگر گوشهایمان را چسبانده ایم به دریچه های سلول، صدا از سلول 14 می آید و من حدس می زنم که هنگامه ( شهیدی) باشد. چشمهایمان نگراناست و با ناراحتی به صورت هم نگاه می کنیم، بازهم حدیث دستشویی و ممانعت نگهبان از آن.

میگوید:" می برمت جایی که صداتو کسی نشنوه" ... هنگامه می گوید:" هر کاری دلت میخواد بکن، ببینم چیکار می تونی بکنی." و بعد دست او را( احتمالا) می گیرد و کشان کشان جای دیگری می برد، در بسته می شود و ما می فهمیم که هنگامه را برده است سلول انفرادی، باز سکوت برقرار می شود. باز همان خاموشی غذاب آور در راهروهای بند حاکم می شود. کبری نگاهی می کند به من و حوری نیز، عصبانی شده ام، به خاطر هنگامه ناراحتم و نمیدانم چه باید کرد. تصمیم میگیریم که همگی نامه هایی را به رئیس بازداشتگاه بنویسیم و بگوییم که عدم اجازه برای رفتن به دستشویی یک شکنجه است و به آن اعتراض داریم.

می خواهیم برویم دستشویی، اما دودلیم که چراغ را بزنیم یا نه، از ترس نیست که به سمت چراغ نمی رویم، دلمان نمی خواهد با نگهبان درگیری لفظی پیدا کنیم، دلمان نمی خواهد به او اجازه دهیم تا بهمان توهین کند. و او در سکوت راهرو داد می زند که " آنوقت که از صبح تا شب در خیابان ول بودید، نیازی به دستشویی نداشتید؟" یکجوری عجیب به من بر می خورد، ناسزایی می گویم و گوشه سلول می نشینم، غمزده برای هنگامه که حالا چه خواهد شد..

درست چند شب پیش هم، همین خانم نگهبان با کبری( هم سلولیم) بر سر اینکه چرا دستشویی را زیاد طول می دهد، دعوا کرد و او را به انفرادی برد. می گویم آخر مگر ما مرض داریم که بیش از احتیاجمان به دستشویی برویم و یا بیش از حد در آنجا بمانیم. نمی فهمم مگر محیط توالت، جای دوست داشتنی است که آدم بخواهد در آن بماند. نگهبان اما می گوید، رفتن به دستشویی برای شما تفریح شده است. باز هم خوب است که خودشان می دانند که در چه شرایطی هستیم که رفتن به دستشویی را وسیله تفریح خود می کنیم.

حدیث توالت های ساعتی از اواسط مردادماه در بند حاکم شد. روزی که به هر سلول یک کاغذ نوشته پرینت شده دادند که روی آن ساعت های توالت رفتن را نوشته بود، 4 بار در روز.

از همان ابتدا اعتراض ها شروع شد، هیچ کس نمی خواست زیر بار این قضیه برود. ما چند بار در ملاقات با رئیس بازداشتگاه به او گوشزد کردیم که این کار مصداق شکنجه است، آخر مگر می شود یک نفر را به زور ساعت 6 صبح بیدار کنند و بگویند باید بروی توالت وگرنه تا ساعت 12 ظهر، حق توالت رفتن نداری!... آخر مگر قضای حاجت، ساعت می شناسد..

آقای رئیس هر بار قول پیگیری می داد و باز هم در شیفت بعضی از نگهبانان از جمله همین خانم نگهبان که ما خانم مدیر صدایش می کردیم، زندانیان جرأت زدن چراغ را نداشتند.. یا دعوا می شد، یا با قیافه ای روبرو می شدند که همانجا یادشان می رفت که برای چه چراغ زده اند.

امروز در گزارشی خواندم که هنگامه در ملاقات با مادرش نسبت به مسأله دستشویی رفتن اعتراض کرده است، ظاهرا همان خانم نگهبان به لجبازی با هنگامه ادامه داده و همچنان او را بر سر این موضوع اذیت می کند. یاد فریادهای آن شبش افتادم که از حقوق زندانیان می گفت و صدایش که سکوت بند را شکسته بود. و یادم می افتد به خودم که گاهی اوقات ناچار بودیم 7-8 ساعت با خودمان کلنجار برویم تا ساعت دستشویی صبح برسد. فکرش را بکنید، صبح زود یک نفر از خواب بیدارتان کند که باید حالا بروی توالت وگرنه تا 6 ساعت دیگر حق چراغ زدن نداری؟

این روزها که دیگر بدون کسب اجازه می توانم هر زمان که بخواهم به دستشویی بروم و نیازی به انتظار طولانی مدت نیست، غمگین می شوم وقتی یادم می افتد به کبری که هنوز بعد از 60 روز از بازداشتش از کوچکترین حقوق یک زندانی برخوردار نیست و یا هنگامه و یا فریبا با آن موهای ژولیده اش.

راستی کبری الان چه می کند؟

پی نوشت: کبری در مردادماه در مراسم بزرگداشت شهدای انتخابات در بهشت زهرا به همراه همسرش بازداشت شده بود.

وبلاگ آزادی زن

گزارش تصویری از دهمین هفته همبستگی زنان ایرانی شهر کلن
با مادران عزادار ایران

20September 2009





هفته ای دیگر در همبستگی با مادران جانباختگان در تورنتو

http://madaran-iran.com

امروز هم مثل هفته ی گذشته در گوشه ای از میدان مل لستمن جمع شدیم. هوا هم گویی سر ِ ناسازگاری دارد. این قسمت از میدان مثل راهرویی است که از دو طرف با درختانی سبز و کهنسال پوشیده شده و ما را به یاد خیابان ولیعصر تهران می اندازد که درختان اش مثل دستی از دو طرف خیابان چتری را بالای سر عابرین گرفته اند.

بچه های کمیته به همراه تعدادی از مردم که توسط اطلاعیه ی برنامه ی هفتگی کمیته مادران به جمع ما پیوسته اند، مشغول نصب کردن عکسها و مطالب هستند و رهگذران ایرانی هم که از آنجا رد می شوند با تکان دادن سر و یا گفتن ِ خسته نباشیدی مهر تأییدی بر کار ما می زنند و یا دست بالا زده و بدون اینکه فرد کنار دستی اشان را بشناسند گوشه ای از کار را بر عهده می گیرند.


ا

که توسط اطلاعیه ی برنامه ی هفتگی کمیته مادران به جمع ما پیوسته اند، مشغول نصب کردن عکسها و مطالب هستند و رهگذران ایرانی هم که از آنجا رد می شوند با تکان دادن سر و یا گفتن ِ خسته نباشیدی مهر تأییدی بر کار ما می زنند و یا دست بالا زده و بدون اینکه
فرد کنار دستی اشان را بشناسند گوشه ای از کار را بر عهده می گیرند.

مادرانی که چهره شان را ازهفته ی قبل به یاد دارم

نیز روی نیمکتی کمی جلوتر نشسته اند.

راستی که حضورشان در اینجا چقدر دلگرم ک

ننده، روحیه بخش و خوش آیند است.
با ی که امروز هوا هم مثل خیلی از ما دلش گرفته به نظر نمی رسد که مانعی برای حضور این عزیزان فراهم شود، چرا که کسی با وجود باران قصد بازگشتن به خانه ندارد

مادرانی که چهره شان را ازهفته ی قبل به یاد دارم نیز روی نیمکتی کمی جلوتر نشسته اند.

راستی که حضورشان در اینجا چقدر دلگرم ک ننده، روحیه بخش و خوش آیند است.

با وجودی که امروز هوا هم مثل خیلی از ما دلش گرفته به نظر نمی رسد که مانعی برای حضور این عزیزان فراهم شود، چرا که کسی با وجود باران قصد بازگشتن به خانه ندارد.

مرد جوانی به همراه پسر کوچولوی حدودا دو ساله اش به ما نزدیک می شود. مرد جوان به سمت من آمده و می گوید:

_" میشه لطفا سرود "سر اومد زمستون" رو برای پسر من پخش کنید. آخه پسر من با اینکه خیلی کوچولوئه، ولی باور کنید این آهنگ رو می شناسه و خیلی دوست داره. راستی، این رو هم بگم که من تازه از ایران اومدم و همونطور که می بینید سبزم!

به ایشان می گویم: متوجه ام! ( پدر و پسر، هر دو تی شرت های سبز به تن دارند) و می پرسم : " خب، از ایران چه خبر؟ اوضاع چه طوریه؟"

می گوید:

_ " اوضاع شلوووووووووغ و مردم واقعا تغییر می خوان و این اومدنشون تو خیابون و خواسته هاشون هم واقعیه. باید اونجا باشید و ببینید. من خودم لُر ام و اگه راستش رو بخواین به کروبی هم رای دادم. ولی فقط این را بگم که در ایران، مذهب از سیاست جدا خواهد شد. برو و برگرد هم نداره. و با لحن ساده و صمیمانه اش که احساس راحتی در بیان نظراتش پیداست، با لبخندی ادامه می دهد. "فقط این را بگم که ملاها دیگه باید برن و بنشینن تو همون کربلا و نجف ! مردم دیگه نمی خوان مذهب تو کاراشون دخالت بکنه."

بر می گردم و از دوستانی که مشغول آماده کردن سیستم صوتی برای پخش ترانه و سرود هستند می پرسم:

_" چطور شد؟ هنوز که راه نیفتاده ! "

و یکی از دوستان با لبخند جواب می دهد که:

" آخه سیستم ما با نفت کار می کنه و ظاهرا با سیستم های "اینجایی" خوانایی نداره." J 1

1_ ظاهرا دوستانی که در حال روبراه کردن سیستم صوتی بودند به یک مشکل تکنیکی برخورده بودند که متاسفانه در آن روز حل نشد.

خانم جوانی که فرزند شیرخوارش را در کالسکه به همراه داشت روی نیمکتی کنار عکس جانباختگان نشسته بود. به طرف ایشان رفتم و از ایشان پرسیدم:

_" میشه لطفا یک عکس از شما و کوچولوتون بگیرم؟ البته اگه براتون اشکالی نداره می خواهیم در سایت همبستگی با مادران منتشر کنیم."

و ایشان با متانت و آرامی پاسخ داد:

_" نه، اشکالی نداره."

و با اشاره به تابلوی "همبستگی با مادران عزادار در ایران" که دوستان با گل تزئینش کرده بودند و درست کنار ایشان بود، پرسید:

_ "راستی! اینهم تو عکس می افته ؟ "

و من در حالیکه از خواست این مادر جوان احساس غرور می کردم به گرمی به ایشان پاسخ دادم:

_ " آره، عزیزم . صد در صد ! "

حضور مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان در این راهروی زیبا، و روحیه ی همدلی و همکاری، جو عاطفی سنگینی را بر این تجمع کوچک حاکم کرده بود و تراکت های کوچکِ تبلیغ برنامه ی هفتگی مادران که این هفته خواسته های آنان نیز در آن گنجانیده شده بود، توسط فعالین کمیته در میان حاضرین و رهگذران پخش می شد.

باران بیشتر می شد و کسانی که چتر داشتند، چترهاشان را روی سر دیگران می گرفتند. با تاریک شدن هوا، شمع ها و فانوس ها را به علامت گرامیداشت یاد و خاطره ی همه ی جانباختگان در کنارمان و به نشانه ی شعله های مبارزه ای که تا تحقق پیروزی مردم ایران همواره روشن و شعله ور نگاه داشته خواهد شد، بر افروختیم.

همه در عین کار و گرم صحبت با یکدیگر و آسمان نیز اشکهایش را از لابلای برگ درختان بر وجود ما می افشاند.

طبق روال هفته ی گذشته، با وجودیکه برنامه را از ساعت 6:00 تا 9:00 شب اعلام کرده بودیم، دوباره تا حدود 10:30 در کنار استقبال کنندگان از برنامه ی هفتگی همبستگی با مادران جانباختگان در ایران، بر تحقق خواسته هایشان تأکید کردیم و قرار هفته ی بعد را به حاضران یادآور شدیم.

... و باران همچنان به آرامی ما را همراهی می کرد.

اشکهامان را،

بگذار باران از چهره هامان بزداید.

و دردهامان را،

بگذار تا شعله های فروزان این شمع ها که به یاد عزیزانمان، جگر گوشه هامان و پیشروان راه سرخ آزادی بر می افروزیم، به آتش کینه و نفرتی بدل سازد تا ریشه های دیکتاتوری عریان مذهبی را که به درو کردن جوانه های آگاهی و آزادی بیرحمانه مشغول است، از بیخ و بن بسوزاند و خاکستر کند.

پیروز باد مبارزات پیگیرو خستگی ناپذیر مردم ستمدیده ایران !

( کمیته همبستگی با مادران جانباختگان در ایران ( تورونتو کانادا )

شنبه 8 آگوست
برای دیدن وبلاگ همبستگی با مادران عزادار ایران به این لنک مراجعه کنید
فراخوان همبستگی با مادران جانباختگان در شهر تورنتو/کانادا
http://madaran-iran.com
جمهوری اسلامی در طول 30 سال، مسیری خونین را پشت سر گذاشته است. دهه اول حاکمیت دیکتاتوری مذهبی با کشتار، زندان، شکنجه و اعدام های دستجمعی هواداران و اعضاء سازمان ها و احزاب کمونیست و انقلابی و کارگران و مردم مبارزی که خواهان ادامه انقلاب 57 بودند، شکل گرفت. اوج جنایتکاری رژیم اسلامی، قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 بود که به شکل گیری "مادران خاوران" انجامید تا مبارزه بر علیه فراموشی و دادخواهی را به پیش برند. مادران و خانواده هایی که در تمامی سالهای سکوت و سکون بعد از آن کشتارها و علیرغم همه فشارها و آزارها توانستند گورستان «لعنت آباد»، جائیکه فرزندان و بستگانشان را مخفیانه و بی هیچ نشانی دفن کرده بودند، به گلزار خاوران تبدیل کنند.
اکنون مادرانی که در هفته های اخير فرزندانشان کشته شده اند و يا از سرنوشت فرزندان خود بی خبر مانده اند، کميته "مادران عزادار" را تشکيل دادند. آنها در فراخوانی اعلام کرده اند که تا پايان دادن به خشونت ها و آزادی کليه زندانيانی که برای اعتراض به تقلب های انتخاباتی دستگير شده اند و مجازات قاتلان فرزندان شان شنبه های هر هفته از ساعت ۷ تا ۸ بعدازظهر در پارک لاله و ديگر پارک ها اجتماع خواهند کرد.
"شورای پشتیبانی از مبارزات مردم ايران (تورنتو ـ کانادا)" از همه ايرانيان آگاه و مبارز دعوت می کند که برای انعکاس هرچه بيشتر صدای خانواده های جانباختگان و حمايت از مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران روز
شنبه اول آگوست 2009، از ساعت 6 تا 9 شب در میدان ”مل لستمن“
گرد هم آئیم و همبستگی خود را با این عزیزان نشان دهيم.


شوراى پشتیبانی از مبارزات مردم ايران ( تورنتو - کانادا )
٢5 جولاى ٢٠٠٩

برای ارتباط با ما با ایمیل زیر تماس حاصل نمائید.
shora.poshtibani@gmail.com

درخواستی خا ضعانه، از تمام زنان ایران‌زمین



برگرفته از: مدرسه فیمینیستی

شهلا لاهیجی

زنانِ سرزمینِ ما، بارِ دیگر شاهدِ بحرانی عظیم و فشاری خردکننده در کشورشان هستند؛ بحران و فشاری که هر روز و هر ساعت و هر لحظه زیرِ پوستِ جامعه‌ی ما احساس می‌شود. در برآشفتگی و درهم‌ریختگیِ ناشی از خشونت‌هایِ بی‌حدومرزِ اعمال‌شده، بی‌شک هم‌چون همیشه‌ی تاریخ، زنان اند که بیش‌ترین هزینه‌پردازانِ امروز و فردایِ آن خواهند بود؛ چه خود آماجِ این خشونت باشند و چه بر پدران، همسران و فرزندان‌شان آوار شود.

آن‌چه در جامعه‌ی امروز شاهدِ آن هستیم جوِ خشونتی است معلق در فضایی به پهنایِ ایران، ناشی از مواجهه با خشونتی افسارگسیخته و عریان، خشونتی که از اعماقِ روابطِ اجتماعی و فرهنگِ سیاسیِ جامعه‌ی ما بیرون آمد. هر چند این خشونت ظرفِ یک روز سراسرِ ایران را در نوردید و همگان را بهت‌زده کرد اما باید بپذیریم که بذرِ این خشونت یک‌شبه کاشته نشد و رشد نکرد بلکه نشانه‌ی ریشه‌هایِ ویرانگر و گسترش‌یابنده‌ی خشونتِ پنهان و آشکار در گستره‌ی جامعه‌ای است که سال‌هاست در برابرِ «خشونت علیه شهروندانِ خود» سکوت کرده است.

امروز ما مردمِ این سرزمین این پرسش و چالش را پیشِ رو داریم که چه شد و چگونه شد که فرزندانِ این آب و خاک، دختران و پسران بی‌گناهِ ما، با خشونتی چنین عریان و غیرانسانی جان باختند یا به بند کشیده شدند. هر چند گفته می‌شود از این پس «جوانانِ نسل دومِ ایرانیانِ مهاجر» بیش از پیش به «ملت»شان و «ملیت»شان خواهند بالید و سرفرازتر از پیش در دیارِ میزبانان خویش گردن افراشته می‌دارند اما ما زنان ایرانی در درونِ ایران کراهتِ خشونتی را که در برابرِ چشم‌مان رخ نمود، نمی‌توانیم با چنین افتخاری بپوشانیم.

این کنش و خشونتِ افسارگسیخته‌ی درپیِ‌آن، از کره‌ی ماه بر ما نازل نشد بلکه توسطِ مردمِ همین سرزمین و از دلِ همین جامعه بروز کرد و گسترش یافت. و این بی‌شک دردودملِ ناشی از سکوت جامعه دربرابرِ خشونت‌های روزمره و غیرانسانی‌ای بود که امروز این‌گونه هیبت زشت و کریهِ خود را در برابرِ دیدِ همگان نهاده است. ما زنان در بهت و ناباوری از خود می‌پرسیم چه عوامل و دلایلی موجب شد از اعماقِ فرهنگ و زندگیِ اجتماعی ملتی کهنسال که در تاریخِ دیرسال‌اش به تعامل و تساهل شهره‌ی جهان بوده، چنین خشونت سهمگین و باورنکردنی سر بر آورد؟

بی‌شک مسئولیتِ بروزِ چنین فجایع دردناک و ضدانسانی‌ای متوجه عاملان و آمران آن است اما آیا واقعا خودِ ما مردم بی‌تقصیریم؟ آیا بخشی از ظهور و بازتولیدِ ریشه‌هایِ چنین خشونتی متوجهِ سکوت و بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتیِ تک‌تکِ ما مردم نیست؟ ما ملتی که در طولِ دهه‌هایِ گذشته در برابرِ خشونت‌هایِ ریزودرشت که در جامعه اتفاق افتاد غالباً بی‌تفاوت ماندیم. ما ملتی که در برابرِ اندیشه‌هایِ قهرآمیز در فرهنگِ سیاسی‌مان که به طورِمداوم از طریق رسانه‌های تصویری و نوشتاری تحتِ نفوذِ «قدرت» مدام خصومت و تضاد و حتا جنگ را (جنگِ تمدن‌ها، جنگِ ادیان، جنگِ ایدئولوژی‌ها) تزریق می‌کرد، سکوت و گاه همراهی کردیم.

ما مردمی که اغلبِ اوقات «قصاصِ نفس» را ارج نهادیم و هنگامِ اعدامِ مجرمان در ملاءعام کودکان‌مان را به تماشا بردیم. ما ملتی که «مسالمت‌جویی» و «مدارا» در برابرِ «دشمن» و «رقیب» (بیگانه، حاکمیت، اوپوزیسیون) را به تمسخر گرفتیم و «مبارزه» با رقیب تا حذفِ او را به هر قیمت تشویق کردیم. ما ملتی که اسطوره‌هایِ «برادرکشی و فرزندکشی» در فرهنگ‌مان را ناخواسته تداوم دادیم و گاه تقدیس کردیم و روش‌هایِ پدرسالارانه‌ی «هدف وسیله را توجیه می‌کند» را تحتِ پوششِ ایدئولوژی و مرام خاص سیاسی‌مان توجیه و تبلیغ کردیم.

ما ملتی که اجازه دادیم دخترکان سیزده‌ساله‌مان با جوازِ ازدواج موردِ تجاوز قرار گیرند و ندانستیم که چنین مجوزهایی می‌تواند فرهنگی را بیافریند که مردان‌اش به خود حق دهند به زنان و دخترکان معترض، تنها، به جرمِ تفاوت اندیشه و نظر [. . .] کنند و خشونت ورزند.

ما مردمانی که در برابرِ ظلم و خشونت‌هایی که در پناهِ به‌ظاهر «امنِ» خانواده بر زنان و دختران اعمال می‌شد و تنها بخشی از آن را در صفحاتِ حوادث مطبوعات به عنوانِ «داستان‌هایِ هیجان‌انگیز» می‌خواندیم، فریادِ وامصیبتا سر ندادیم، باید می‌دانستیم که وقتی در کوچک‌ترین واحدِ اجتماعی یعنی خانواده، چنین فجایعی ازسویِ بستگان (آن هم با مجوزِ قانون و در سکوت و بی‌تفاوتی) بر زنان روا می‌شود، می‌تواند در خیابان و به دستِ غریبه‌ها نیز بر دختران و پسران روا گردد.

ما مردم که دختری بی‌پناه را در پنجه‌ی اقتدارِ «ولیِ قهری» تنها گذاشتیم تا تحتِ پوشش و با مجوزِ دفاع از ناموس و شرف و بی‌ترس از قانون، بی‌رحمانه گردن نازک‌اش را به تیغ بسپارد و جانِ نازنین‌اش را بستاند یا در دخمه‌ای برایِ سالیان به بند بکشد، باید می‌دانستیم که روزی‌روزگاری پدرسالاران که خود را مالکِ ملک و فرزندانِ کشورشان می‌دانند، به‌راحتی می‌توانند هرخشونتی را به شهروندان کشور روا و قانونی بدانند. ما ملتی که انقلابی را با هدفِ آزادی و حقوقِ شهروندان و رفعِ تبعیض در همه‌ی سطوح جامعه، جانانه به ثمر رساندیم، بابي تفاوتي هايمان اگرنه گناهكاردست كم اهمال كاريم.

اما ما زنان این سرزمین در تمام این سال‌ها چه در قالب قربانی مستقیم و چه به عنوان مادر، دختر، همسر و خواهر، این خشونت‌ها را با پوست و گوشتِ خود حس و تجربه کرده و می‌کنیم و هم‌چنین بوی مشمئزکننده و خطرناکِ «فجایعی که ممکن است در راه باشد» را با وحشت و نگرانی به مشام می‌کشیم. زیرا در زندگی روزمره‌ی خود تأثیرِ مخرب و ویرانگر و چندوجهیِ خشونت را در یافته و حس می‌کنیم که رویدادهایِ خشونت‌بارِ اخیر چه بسا تا سال‌هایِ متمادی و حتا بر نسل‌ها تأثیرِ ویران‌کننده‌اش را خواهد گذاشت.

بر همین اساس معتقدیم تا این خشونت‌ها در فضایِ عمومیِ جامعه و در محیطی آرام و عاری از کین‌توزی بررسی نشود، نمی‌توان به آینده و حتا بقایِ سرزمین‌مان امیدوار بود. ما به تجربه دریافته‌ایم خشونت را نمی‌توان با خشونت از میان برد. خشونت به مفهومِ عامِ آن؛ از خشونتِ فیزیکی گرفته تا کلامی و حتا موضع‌گیری‌هایِ سیاسی. به همین دلیل سال‌ها تلاش کرده ایم «صدایی»، «اعتراضی» و فریادی باشیم در برابرِ خشونت و ظلم علیهِ زنان زیرا با تجربه‌ی مشترک با خواهران‌مان در سراسرِ جهان در یافته ایم، جامعه‌ای که بیاموزد خشونت علیهِ زنان را متوقف سازد، بی‌شک خشونت را در همه‌ی اشکال‌اش مهار کرده است.

زنان این مرز و بوم (خسته از درگیری‌هایِ بی‌پایان) به این واقعیت دست یافته اند که مسئولیت بزرگی برایِ کاهشِ خشونت‌ها بر عهده دارند. مادران، همسران، دختران و خواهرانِ شما امروز و طبقه‌ی خود می‌دانند که همگان را به چاره‌جویی‌های اساسی برایِ مهار خشونت ویرانگر نهفته در بطنِ جامعه فرا خوانند و خشونتی که بی‌شک زندگی زنان و کودکان را بیش از دیگران به مخاطره خواهد افکند.

نیک می‌دانیم که موفقیت در این کارزار نیازمندِ عزمِ همگان است. عزمی که باید از رأس تا قاعده‌ی هرم جامعه را در بر گیرد. ازهمین‌رو خطاب به همگان در هر سو که ایستاده اند و همه‌ی طرفینِ دعوا در نهایتِ تواضع یادآور می‌شویم با توجه به اتفاقات مصیبت‌بار و هولناکی که در کشورمان رخ داده است، امروز وقتِ آن است که به جایِ سبقت و شتاب به قصدِ «پیروزی بر رقیب»، «انتقام‌گیری» یا حذفِ یکدیگر لحظه‌ای تأمل کنیم و فارغ از دیدگاه‌هایِ سیاسی و جناحی از وجدان خود سؤال کنیم که چه شد، چنین فجایعِ عظیم و

جبران‌ناپذیری در جامعه‌ی ما رخ داد؟ صادقانه از خود بپرسیم «سهمِ ما» در بروزِ این خشونت‌ها تا چه اندازه بوده است.
و این پیام را به قدرت‌مندان که آنان نیز فرزندانِ مادرانی هستند، برسانیم که تاریخ ثابت کرده است که هیچ «قدرتی» نمی‌تواند با دست‌هایِ آلوده به خونِ بی‌گناهان حتا برایِ خود «عافیت و عاقبتِ خوش» تدارک ببیند، چه رسد برایِ جامعه و آحادِ مردم. همه‌ی زنان از هر طیف، جناح و گروهی باید بکوشند تا از فاجعه‌ای که پیش آمد پلی برایِ تداومِ زندگی و کاهشِ خشونت در جامعه‌مان بسازند، پس نیازداریم همگی‌مان برایِ یافتنِ راه‌حل‌هایِ مسئولانه در فضایی غیرِخشونت‌آمیز تلاش کنیم. لذا ناگزیریم دندانِ صبر بر جگرِ خونین بگذاریم، صبور باشیم و بدونِ خط‌ونشان‌کشیدن‌هایِ معمول با یکدیگر و با مردمان به گفت‌وگو بپردازیم. گفت‌وگو بدون پراکنش کینه و تنفر تنها راه شفایِ جامعه‌ای است که همه را از صدر تا ذیل قربانیِ بیماریِ مهلک خشونت کرده است.

روشن است که گام اول، تلاش برایِ آزادیِ هرچه‌سریع‌ترِ تمامیِ زندانیان وقایعِ اخیر است. باید همگی دست در دستِ هم نهیم و همه‌ی راه‌هایِ ممکن را فعال سازیم تا هرچه زودتر این عزیزان آزاد شوند و به آغوشِ خانواده‌هایِ خود باز گردند. پس دست به دستِ هم دهیم و با تشکیلِ ائتلافی زنانه از همه‌ی توان زنان و نهادهایِ مردمی و حتا رسمی بهره گیریم تا موجی نیرومند علیهِ خشونت به وجود آوریم. شاید این «قدرتِ زنانه» بتواند در جهتِ ایجادِ فضای گفت‌وگو در تمامِ سطوحِ گوناگونِ جامعه برایِ ترمیمِ این شبکه‌ی ملتهب و خشونت‌دیده یاری رساند. وقایعِ ماه‌هایِ اخیر نشان داد که مردم ما تا چه اندازه توان اعتراض مسالمت‌آمیز در بیان خواسته‌های خود دارند و چگونه در آرام‌ترین شکلِ ممکن کم‌ترین و قانونی‌ترین حقوقِ مدنیِ خود را در چارچوبِ قوانین نظام و حقوقی که برای آنان پیش‌بینی شده بود، طلب کردند و حق نبود با این ملتِ بزرگ و قانون‌گرا، چنین خشونت‌آمیز و خارج از قانون رفتار شود.

ما همه در یک سرزمین با جغرافیای واحد زندگی می‌کنیم. ازاین‌رو باید فرا گیریم که هر نوع «منازعه»، «رقابت»، «پیش‌بردِ منافعِ فردی و جمعی»مان و هر نوع «تغییری» را در فضایی اخلاقی، انسانی و به دور از خشونت پیش بریم وگرنه جامعه‌ای بیمار خواهیم داشت که در آینده به سقوطِ کاملِ ارزش‌هایِ انسانی و اخلاقی و تمدنی خواهد انجامید و آحادِ آن (اگر هنوز باقی باشند) به زیرِپانهادن تمامیِ معیارهایِ انسانی و اخلاقی برایِ رسیدن به اهداف‌شان تن خواهند داد.