Saturday, May 1, 2010

ديدار حاميان مادران عزادار با خانواده اسانلو

وبلاگ رسمی مادران عزادار - جمعي از مادران عزادار به مناسبت نزديكي به روز كارگر و افزايش فشار بر روي منصور اسانلو به ديدار مادرشان رفتند .


مادر آقاي اسانلو با رويي گشاده از مادران استقبال كرد و بعد از تشكر از مادران براي حضورشان گفت : آمدن شما خيلي خوشحالم مي كند چون نشان مي دهد پسرم فراموش نشده و ما به او اطمينان داديم آقاي اسانلو براي تك تك ايرانياني كه دغدغه نان و آزادي دارند عزيز است و ما در مقابل افرادي مانند او وظايف زيادي داريم كه حداقل آن اظهار همدردي و حمايت از آنهاست .


پاي صحبت مادرش مي نشينيم و او از موثر بودن فرزندش در هر شرايطي مي گويد چه در زمان آزادي كه تاب نياوردند و به بندش كشيدند و چه در زندان كه همچنان فعال است و شور زندگي در ميان زندانيان مي آفريند .


مي گويد براي افزايش فشار بر منصور ، اوين را كافي ندانسته و او را به زندان رجايي شهر كرج منتقل كردند كه براي هر بار ملاقات او بايستي 6 ساعت در راه باشند و با مشكل ديسك كمري كه مادرش دارد ، بسيار عذاب آور است .


اسانلو براي استقبال از سال نو در زندان از خانواده تقاضاي چند نوع بذر را ميكند و همراه با زندانيان ديگر آنها را كاشته و باغچه اي ترتيب داد كه براي سال نو كاملا سبز شده بود . او براي چهارشنبه سوري از خانواده مي خواهد برايش پول بفرستند و از فروشگاه زندان آجيل و تنقلات براي تمام هم بنديهايش تدارك مي بيند ، كه اين حركت اصلا به مذاق زندانبان خوش نمي آيد و او را زماني كه با دست پر به سمت هم بنديهايش مي رفت فراخوانده و به بند 5 منتقل مي كنند .


مادر از همبند بودن منصور با قاتلين و معتادان ، از سعيشان براي به قتل رساندن او و اينكه شبها از بيم جان نمي تواند بخوابد مي گويد . اما حتي در اين بند نيز منصور تاثيرش را مي گذارد و انسان سازي مي كند . او در تماس تلفني با مادرش با خوشحالي خبر مي دهد 12 نفر به كمك او ترك كردند و صداي هم بندانش به گوش مي رسد كه مي گويند بگو حتي سيگار هم نمي كشيم . منصور هم اكنون در بند 5 در سلولي دو نفره بسر مي برد .


مادر مي گويد پسرش هم از ناحيه چشم مشكل دارد و هم ناراحتي قلبي دارد و حدود 14 ماه از حبس 5 ساله اش باقيمانده و اميد دارد تا با حكم عدم تحمل كيفر كه از پزشكي قانوني صادر شده ،هرچه زودتر شاهد آزادي فرزندش باشد .


ما كه براي ديدار با مادري دردمند و رنجور رفته بوديم با شيرزني روبرو شديم كه در عين بيماري و نگراني از حال فرزندش بخصوص در چند ماه اخير ، چنان به درستي كار و راه فرزندش ايمان دارد و چنان روحيه اي دارد كه ما كه براي دادن كمي روحيه رفته بوديم با كلي روحيه برگشتيم . مي گويد من مي دانم كه منصور ديگر مال من نيست، او فقط پسر من هست ولي مال كل ايران است و به راستي كه از اين مادر ،آن پسر بايد .


در پايان ديدار يكي از مادران آوازي به افتخار مادر اسانلو خواند و مادر نيز بيت زير را به ياد منصور خواند :


دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشني بخشم به جمع و خود در آن تنها بسوزم


انتظارش كوتاه - عمرش دراز باد

No comments:

Post a Comment